دعوت ناپلئون از یهودیان برای سکونت در فلسطین به بهانه ” بازگشت به وطن” در اواخر قرن هیجدهم میلادی در واقع اقدامی جز در امتداد منازعه طولانی و ریشه دار منقطع نظامی و پیوسته فرهنگی و عقیدتی نبوده است که از جنگ موته و تبوک در دوران پیامبر آغاز شد و سپس به دست خالد بن ولید و ابوعبیده جراح و سایر فرماندهان سپاه اسلامی، منطقه از حضور دولت روم پاکسازی گردید و هرقل از شام بیرون رانده شد و عمر بن خطاب نیز کنترل بیت المقدس را در دست گرفت و عمرو بن عاص نیز وارد مصر شد و آن را تصرف کرد.
از آن زمان تاکنون منازعه و جنگ و گریز متوقف نشده است هر چند که این منازعه دایما به صورت نظامی نبوده است ولی فرهنگ دشمنی رومی ها به بیزانس و سپس به رم و اکنون به واشنگتن منتقل شده است. آنان ترجیح داده اند که درگیری و دشمنی مداوم با تمدن اسلامی ادامه داشته باشد و آنان تنها به دویست سال جنگ صلیبی و نابودی امپراتوری روم شرقی و نفوذ مسلمانان در اندلس و بیرون راندن مسلمانان از آن اکتفا نکرده اند. هرگاه که تصور می شد چنین منازعه ای پایان یافته و جنگ به سود یک از آن ها خاتمه یافته است دوباره آتش جنگ و منازعه جدیدی را شعله می ساختند.
به طور خلاصه این منازعه در عصر و مرحله جدید یعنی در سه قرن اخیر وارد مرحله تازه ای شده است و استعمار غربی که یکی از مظاهر تمدن روم باستان در عصر ما می باشد در این دوران آتش جنگ های زیادی را علیه اسلام و مسلمانان و تمدن آنان برافروخته است و علاوه بر این کوشیده است تا فرهنگ غربی و مصرف گرایی و پیامدهای اقتصادی و اجتماعی مختلف را بر جهان اسلام و به ویژه بر منطقه عربی مسلط سازد.
درست است که بساط نظامی استعمار به برکت مقاومت قهرمانانه ملت های عرب و مسلمان برچیده شده است ولی تقسیمات جغرافیایی ساختگی و تحمیلی این استعمار و آثار و پیامدهای سیاسی و اقتصادی آن هنوز پا بر جا و فعال است.
ایجاد موجودیت عبری
از مهم ترین مظاهر سیطره بر منطقه و تهدید علیه آن ایجاد رژیم صهیونیستی بر روی سرزمین فلسطین این نقطه اتصال قاره آسیا و آفریقا است؛ سرزمینی که از قداست خاصی نیز برخوردار است. تداوم رشد سرطانی این غده در منطقه و حفظ برتری بی نظیر آن بر کشورهای عربی و اسلامی پیرامون آن از نشانه های برجسته توطئه های جهان غرب علیه جهان اسلام است. ناپلئون بناپارت با دعوت خود به شکل گیری رژیم صهیونیستی موضوعی را عملا در غرب تحقق بخشید که آن رهایی از شر یهودیان و حضور آنان در اروپاست. استقرار یهودیان در فلسطین موجب شد تا آنان در نوک خط حمله علیه جهان اسلام قرار گیرند و این سرزمین به پایگاه خط مقدم جبهه غرب در منطقه تبدیل شود. بر همین مبنا پایه ریزان ایده صهیونیزم بیشترشان در ابتدا در اروپا غیر یهودی بوده اند.
گسترش نفوذ و افزایش سرکشی
یهودیان در فلسطین و غرب به برکت نظارت و حمایت مداوم غربی ها و به خاطر خبرگی در حیله ها و بازی های سیاسی و اقتصادی و وجود نخبه های علمی برجسته در میان آنان که خالصانه در خدمت اهداف آنان بودند و به فضل هوش و ذکاوت آنان در بهره برداری از فرصت ها و امکانات و برگه های برنده در جهان مانند لابی های اقتصادی و سیاسی و نفوذ هولناک آنان در موسسه های تبلیغاتی در جهان توانستند که بر بسیاری از تصمیم گیری ها در اروپا و آمریکا سیطره پیدا کنند و به سود خود از آن ها استفاده کنند که این موضوع خود را بعد از پایان یافتن جنگ جهانی دوم و پیروزی متحدین به خوبی نشان داد و موجب تقویت تدریجی سیطره آنان بر فلسطین شد.
بدین ترتیب کنترل دولت ها و پارلمان ها و بخش های داخلی را در کشورهای غرب در دست گرفتند و قوانین این کشورها نیز به سود آنان به جریان درآمد و دیگر عجیب به نظر نمی رسید که روسای جمهور آمریکا چه از حزب دمکرات و چه از حزب جمهوریخواه تملق آنان را بکشند و در صدد جلب رضایت و حمایت آنان برآیند و حتی این گونه وانمود کنند که افکار و ایده های آنان را پذیرفته و به آن گردن نهاده اند.
کند شدن قطعی سرعت نفوذ و تسلط آنان
به برکت پایداری و مقاومت ملت فلسطین و لبنان و مخالفت عرب ها با موجودیت رژیم صهیونیستی و بالا رفتن هزینه حمایت از این رژیم و تداوم حیات آن برای آمریکاییان و اروپاییان و بازتاب منازعه اعراب و “اسراییل” بر غرب و خشم پنهان این دولت ها از ناتوانی این رژیم از ایفای نقش مزدوری تام برای آنان خود حامیان این رژیم نیز از آن خسته شده اند و این دلزدگی رو به فزونی گرفته است به ویژه که این رژیم نتوانسته است به خوبی نقش خود را در منطقه ایفا کند و به وظایف و ماموریت های محوله به خوبی عمل نماید. آنان می گویند که این آمریکا بود که عراق را اشغال کرد و اگر چنین ماموریتی به صهیونیست ها محول می شد آنان حتی در صورت مجهز شدن به پیشرفته ترین تکنولوژی ها نمی توانستند یک استان کوچک را در عراق به اشغال خود درآورند. ناکامی های پیاپی این رژیم آینده این موجودیت را با شک و تردید مواجه کرده است. علاوه بر موارد مذکور عده ای از نخبه های فرهنگی یهودیان ایده های مخالف “اسراییل” در سر می پرورانند و از منظر سرمایه داری صرف “اسراییل” را تهدیدی علیه یهودیان و تمدن غربی مبتنی بر سرمایه داری می دانند و بر این باورند که یهودیان با وجود “اسراییل” بیش تر زیان می بینند و زیان این رژیم بیش از سود آن است.
سودی که به زیان تبدیل می شود
همان طور که می دانیم غرب همه چیز را با معیار سود و زیان می سنجد و ” اسراییل” نیز وابسته و عضو جامعه غربی است و این رژیم نیز مانند غربی ها عمل می کند. این رژیم هنگامی که متوجه شد که زیان حضورش در جنوب بیش از سود آن است از آن جا خارج شد و در غزه نیز این گونه عمل کرد.
باید در نظر داشته باشیم که تمامی این ناکامی ها و قرار گرفتن در شراشیبی ها ضربه کاری را به این رژیم وارد نیاورده است زیرا از زمان جنگ رمضان سال 1967 تاکنون و بعد از عبور مصری ها از کانال سوئز و درهم شکستن دیوار بارلو و بازپس گرفتن برخی مناطق بلندی های جولان درگیری مستقیم کارسازی با این رژیم در نگرفته است بلکه برخی از دستاوردها حاصل تلاش سال ها منازعه و کشمکش فرسایشی بوده است ولی رویاروی آینده و جنگ مورد انتظار که وقوع آن در آینده قطعی است، نتایج زود هنگامی را به دنبال خواهد داشت و با گذشته متفاوت خواهد بود.
هرگز اجازه نمی دهند که “اسراییل” به طور کامل نابود شود
ما باید به یاد داشته باشیم که عملیات بازپس گیری مناطق در دوران جنگ های صلیبی با جنگ و گریز همراه بوده است و همین جنگ و گریزها موجب بازپس گیری شهرهای بزرگ شد. صلاح الدین ایوبی با استمرار جهاد و اتحاد مسلمانان اگر چه توانست در جنگ سرنوشت ساز حطین راه آزادی قدس را هموار سازد ولی آزادسازی قدس به وجود صلیبی ها در آن پایان نداد بلکه آنان تا دوران قلاوون در این شهر حضور داشتند. علاوه بر این در آن زمان مسلمانان و صلیبی ها به طور یکسان از امکانات تسلیحاتی و ادوات نظامی برخوردار بودند. صلیبی ها اگرچه برای مدتی از نظر نظامی پیروز شدند ولی از نظر فرهنگی و تمدن در نقطه صفر بودند و چیزی با خود نداشتند.
باید این نکته روشن گردد که غرب و آمریکا و اروپا دست کم برای یک دهه اجازه نخواهند داد “اسراییل” به طور کامل از نقشه محو شود و حتی برای حفاظت از آن اگر مجبور شوند از ارتش های مجهز برای حملات صلیبی جدید خود و حتی از بمب اتم علیه شهرهای بزرگ درمنطقه استفاده خواهند کرد. ما می دانیم که در چنین شرایطی اروپاییان آمادگی آن را نخواهند داشت تا از یهودیان استقبال کنند.
غرب شکست سنگینی را خواهد پذیرفت ولی این ضربه به حیات “اسراییل” پایان نخواهد داد بلکه پر و بال های آن را درهم خواهد شکست و “اسراییل” یک روزه به وجود نیامده است تا یک روزه از بین برود.