پنج شنبه 01/می/2025

اسلو چطور اشغالگری رژیم صهیونیستی را تبدیل به اشغالگری 5 ستاره کرد

پنج‌شنبه 3-اکتبر-2019

شاید توافق اسلو میان سازمان آزادی بخش فلسطین و رژیم صهیونیستی بدترین توافق تاریخ معاصر باشد که میان نمایندگان یک ملت تحت اشغال و طرف اشغالگر استعمارگر امضا می شود.

26 سال از توافق اسلو گذشت. طرف مذاکره کننده فلسطینی فکر می کرد که این توافق زمینه ای برای تشکیل کشور مستقل فلسطینی در کرانه باختری و باریکه غزه خواهد بود، اما بعدا متوجه شد که در حال تشکیل دولت خودگردانی است که سرپوشی بر روی اشغالگری “5 ستاره” است که با ادامه پروژه های یهودی سازی و شهرک سازی، بر روی رویای “راهکار تشکیل دو کشور” خط می کشد تا بدین ترتیب، تشکیلات خودگردان به یک نهاد خدماتی تبدیل شود که بیش از اینکه در مسیر تحقق اهداف ملت فلسطین حرکت کند، در راستای اهداف رژیم صهیونیستی حرکت می کند.

این همان باتلاقی است که “ادوارد سعید” اندیشمند فقید فلسطینی درباره آن صحبت کرده و گفته بود که عرفات «ملت خود را در شکارگاهی قرار داد که هیچ راه خروجی از آن وجود ندارد» و او خودش را میان صهیونیست ها و آمریکایی ها انداخت.(روزنامه الحیات 21/8/1995)

 در این مقاله به 5 نکته درباره تجربه اسلو اشاره می کنیم:

نخست: ضربه زدن به پروژه ملی فلسطین و تکه تکه کردن آن:

از بدترین چیزهایی که در این توافق وجود دارد، این است که رهبری سازمان آزادی بخش فلسطین با به رسمیت شناختن “حق موجودیت اسرائیل” و مشروعیت اشغالگری آن در 77 درصد از سرزمین فلسطین، امتیازی تاریخی به طرف صهیونیستی داد و در نتیجه، اراضی اشغالی سال 1948 را از دایره منازعه و مذاکره خارج کرد. در مقابل، رژیم صهیونیستی حق ملت فلسطین در بقیه فلسطین (کرانه باختری و نوار غزه) را به رسمیت نشناخت و در این توافق هیچ چیزی که از کرانه باختری و باریکه غزه به عنوان اراضی اشغالی یاد کرده باشد، وجود ندارد و رژیم صهیونیستی به هیچ وجه متعهد به عقب نشینی از این اراضی نشده است. علاوه بر این، در این توافق هیچ اشاره ای به حق ملت فلسطین در تعیین سرنوشت خود یا تشکیل کشور مستقل؛ حتی در بخشی از خاک فلسطین نشده است.

این توافق باعث چند تکه شدن پروژه ملی فلسطین شد که هدف از آن آزاد سازی فلسطین بود و در واقع، این پروژه را به تشکیل دولت خودگردان محدود کرد که سعی در تشکیل کشور در کرانه باختری و باریکه غزه را دارد، اما تداوم حیات و توسعه آن، به رضایت اشغالگران و اراده آنها بستگی دارد. به نظر می رسد که مقامات فلسطینی رژیم صهیونیستی را “جمعیت خیریه” ای می دانند که با حسن نیت سعی در برآورده کردن خواسته های ملت فلسطین را دارد، اما واقعیت این است که این رژیم اشغالگر، یک طرف استعمارگر، توسعه طلب و متجاوز است که با طرف فلسطینی بر سر هویت سرزمین فلسطین و ساکنان آن جنگ می کند و سعی در سرقت تاریخ و همچنین سرقت آینده را دارد.

زمانی که نهاد فلسطینی زیر سایه اشغالگری تشکیل شد، رژیم صهیونیستی عملا به “طرف حاضر غائب” در تصمیم گیری های مقامات فلسطینی تبدیل شد و تشکیلات خودگردان سرگرم اداره امور زندگی فلسطینیان زیر سایه اشغالگران شد و کاری به “مدیریت روند پایان اشغالگری” ندارد.

این تکه تکه کردن پروژه ملی فلسطین منجر به عدم نقش آفرینی فلسطینیان در برنامه های مقامات فلسطینی شد که نزدیک به نیمی از جمعیت فلسطین را تشکیل می دهند و بدین صورت، توجه به این مساله کاهش یافت و این در حالی است که امکانات سرشاری در اختیار آنها قرار داشت.

از بعد سوم، سازمان آزادی بخش فلسطین خود در حاشیه قرار گرفته و تقریبا به یکی از نهادهای تشکیلات خودگردان فلسطین تبدیل شده است که در “اتاق کما” به سر می برد و هر از چند گاهی از آن برای مشروعیت بخشی به اقدامات مقامات فلسطینی استفاده می شود.

 

دوم: حل و فصل برعکس:

این توافق از توافقات کمیاب در تاریخ استعمار به شمار می رود که توجهی به حل و فصل مسائل اساسی نکرده و آنها را به مذاکرات آتی موکول کرده است. معمولا در آغاز مسائل مرتبط با عقب نشینی استعمارگران، استقلال، حق تعیین سرنوشت و حاکمیت حل و فصل می شود، اما فاجعه اسلو بیشتر به جزئیات حکومت خودگردانی توجه کرده است و مسائل بزرگی مانند: آینده قدس، آینده آوارگان و حق بازگشت، آینده شهرک های صهیونیست نشین در کرانه باختری و باریکه غزه، حق تعیین سرنوشت و مرزهای کشور فلسطین و استفاده از منابع طبیعی و به ویژه آب ها را حل  فصل نکرده است.

در همین حال، توافقنامه مذکور طرف فلسطینی را ملزم به توقف تمامی اشکال مقاومت مسلحانه، حل تمامی مشکلات و پیگیری مذاکرات تنها از طریق راهکارهای مسالمت آمیز کرده است. بدین ترتیب، پروژه ملی فلسطینی تبدیل به پروژه ای بی چنگ و دندان و فاقد هر گونه اهرم فشار شد که می تواند اشغالگری را به مساله ای پرهزینه و بی فایده تبدیل کند. از آنجایی که این توافق مرجعیت سازمان ملل متحد و قطعنامه های بین المللی را کنار گذاشته است و هیچ ساز و کار بین المللی الزام آوری برای اجرای توافق در نظر نگرفته است، آینده پروژه ملی فلسطین به اراده طرف صهیونیستی و طرف ناظر آمریکایی گره خورده است و «هر کس گرگ پرورش دهد، ظلم کرده است.»

بدین ترتیب، طرف فلسطینی از مزایای امکان تاخیر و تعویق در توافق اسلو نهایت استفاده را برد و از “مدیریت” پرونده سازش بهره برد. این در حالی بود که این رژیم سعی در ایجاد واقعیت های جدید بر ری زمین را دارد تا بتواند مسائل اساسی را در نهایت به نفع خودش حل و فصل کند.

 

سوم: پایه گذاری برای شکاف داخلی فلسطین:

این توافق زمینه ساز بزرگترین شکاف داخلی در تاریخ معاصر فلسطین شد و آثار عمیق آن همچنان به قوت خود باقی است؛ به طوری که طرف فلسطینی (جنبش فتح) تصمیم سرنوشت سازی را به صورت انحصاری اتخاذ کرده است که باعث نوعی امتیازدهی تاریخی درباره سراسر فلسطین و باعث سازش مسالمت آمیز با دشمن شده است؛ چرا که این توافق بدون در نظر گرفته شدن حق بازگشت ملت فلسطین، بدن توافق با گروه های ملی بزرگ و حتی در سایه مخالفت شدید برخی طرف ها در داخل فتح امضا شده است!!

گروه های مقاومت مخالف این توافق ائتلافی را به نام “گروه های ده گانه” تشکیل داده اند که عمل یک تشکل مردمی و سیاسی قوی و گسترده در عرصه فلسطین به شمار می رود. این ائتلاف روند مقاومت را دنبال می کند و تشکیلات خودگردان عملا به مانعی بر سر راه مقاومت مسلحانه تبدیل شده است. مقامات سازمان آزادی بخش فلسطین و تشکیلات رام الله توافق اسلو را “ریسمان نجات” و نقشه راه تشکیل کشور فلسطین می دانند و از آنجایی که به راهکارهای مسالمت آمیز پایبند هستند، مقاومت مسلحانه را نوعی عامل تحریف و تخریب رویای طرف فلسطینی در زمینه تشکیل کشور مستقل و مانعی می دانند که باید از سر راه برداشته شده  تعطیل شود. لذا، این جریان اقدام به سرکوب و تعقیب مقاومت و همچنین همکاری امنیتی با رژیم صهیونیستی علیه مقاومت می کند.

از همان زمان، اختلاف در مدیریت اولویت ها و رویکردها میان دو جریان سازش و مقاومت ادامه دارد و حوادث سال 2007 که منجر به سیطره جنبش حماس بر نوار غزه و سیطره جنبش فتح بر کرانه باختری شد، تنها یکی از مصادیق شکاف داخلی است که اصولا از توافق اسلو نشات گرفته است.

 

چهارم: توسعه یهودی سازی و شهرک سازی:

 

انتظار می رفت که هر گونه توافقی که زمینه ساز استقلال یک کشور و عقب نشینی طرف های استعمارگر می شود، منجر به برچیده شدن شهرک های یهودی نشین و عقب نشینی شهرک نشینان شود، اما توافقات اسلو طرف صهیونیستی را ملزم به انجام چنین کاری نکرده است و حتی به توقف شهرک سازی ها هم اشاره نکرده است. در نتیجه، طرف صهیونیستی عملیات های شهرک سازی خود را به شکل گسترده تر و فجیع تری دنبال کرده است و سعی می کند به شکل شتابزده ای اقدام به مصادره اراضی و محاصره فلسطینیان در “گتو”ها و “بانتوستان ها”ی ویژه کند. این رژیم در همین راستا، چهره شهر قدس را تغییر داده و دیوار نژادپرستانه ای احداث کرده است؛ به طوری که شمار شهرک های صهیونیست نشین به 200 مورد در کنار 220 هسته اولیه شهرک نشینی رسیده است و شمار شهرک نشینان یهودی در کرانه باختری هم از 280 هزار نفر به بیش از 800 هزار نفر در اوایل سال 2019 رسیده بود. بدین ترتیب، مقامات فلسطینی می بینند که راهکار تشکیل دو کشور عملا معنا و مفهوم خود را از دست داده است و تشکیلات رام الله عملا به نهادی “کودن” در دست رژیم صهیونیستی تبدیل شده است که از آن برای ساکت کردن صدای طرف های فلسطینی، عربی و بین المللی به بهانه وجود روندی برای سازش استفاده می کند و این در حالی است که این نهاد صرفا به عنوان وسیله ساده ای برای برش زمان در راستای منافع طرف صهیونیستی در زمینه ایجاد واقعیت های جدید بر روی زمین و مصادره کرانه باختری مورد استفاده قرار گرفته است.

 

پنجم: تشکیلات خودگردان پوشالی:

ساختار تشکیلات خودگردان بر اساس نظام و مجموعه ای “آماده شکست” شکل گرفته است و به عبارت دیگر، این نهاد کمترین شرایط موفقیت و پیشرفت در راستای تشکیل کشور مستقل فلسطینی را ندارد.

تشکیلات رام الله همیشه تحت سلطه و سیطره سیاسی و حاکمیتی رژیم صهیونیستی قرار داشته است که بر مرزهای فلسطین سلطه دارد و حتی ورودی ها و خروجی های اراضی فلسطینی و روند تردد افراد از راه های زمینی، دریایی و هوایی را هم کنترل می کند. این رژیم قدرت زیادی برای اخلال در روند کار و زندگی روزمره فلسطینیان و ضربه زدن به زیرساخت های اساسی آنها دارد.

 این تشکیلات در اصل به منظر به شکست کشاندن اقتصاد فلسطین از طریق فاجعه دیگری به نام “پروتکل پاریس” روی آمد و بی درنگ تشکیلات مصرف گرایی روی کار آمد که فساد در تمامی ارکان آن رخنه کرده است و چشم اندازی هم برای جدایی از رژیم صهیونیستی ندارد. علاوه بر این، نزدیک به 80 درصد از درآمدهای این تشکیلات یا از طریق مالیات ها (تعرفه های کسر شده توسط رژیم صهیونیستی از کالاهای فلسطینیان) و یا از طریق کمک های مالی طرف های خارجی تامین می شود و از سوی دیگر، نزدیک به 85 درصد از واردات تشکیلات خودگردان هم از طریق رژیم صهیونیستی صورت می گیرد و حتی دو سوم صادرات آن هم به فلسطین اشغالی ارسال می شود و بدین ترتیب، صادرات و واردات آن کاملا به اراده طرف صهیونیستی بستگی دارد و میانگین درآمد سرانه هر فلسطینی کمتر از یک دهم درآمد صهیونیست هاست.

این تشکیلات سست و شکننده باعث شده است که رژیم صهیونیستی هر جوری دلش می خواهد “بتازد و بچاپد” و اقدام به محاصره، بازداشت، حبس و ترور فلسطینیان کند و حتی اجازه سفر یا بازگشت فلسطینیان به اراضی خودشان را هم ندهد. این در حالی است که رژیم صهیونیستی به راحتی از شهرک نشینان عربده کش در سراسر اراضی تحت حاکمیت خود حمایت می کند و چتر حمایتی برای مزدوران درست کرده است و نزدیک به 600 مورد ایست بازرسی ثابت و سیار در سراسر کرانه باختری دارد.

تشکیلات خودگردان نهایت تلاش خود را برای خدمت به رژیم صهیونیستی به کار می گیرد و در این راه حتی اقدام به همکاری امنیتی با این رژیم می کند که از نظر محمود عباس رئیس تشکیلات خودگردان اقدامی “مقدس” به شمار می رود. سرویس های امنیتی تشکیلات رام الله برای این منظور مبالغ هنگفتی از بودجه تشکیلات را هزینه می کنند که نزدیک به 7 برابر استاندارد جهانی برای بودجه های امنیتی در کشورهای دیگر است.

در نهایت، باید این سوال را مطرح کرد که در این شرایط، آیا توافقنامه های اسلو به سرباری برای ملت فلسطین و پروژه ملی آن تبدیل نشده است؟ و آیا خروج از آنها اولویت ملی اضطراری برای ساماندهی به اوضاع داخلی فلسطین بر اساس اصول جدید به شمار نمی رود؟

لینک کوتاه:

کپی شد