هیچ کسی اهمیتی برای وجود همگرایی و همسوی یا عدم آن میان اولمرت و عباس نمی کند. طرح های آن ها هیچ فایده ای ندارد.
اولمرت دچار وضعیتی است که نخست وزیران قبلی گرفتار آن نبودند. اکنون عموم اسرائیلی ها از وی حمایت نمی کنند و ارزشی برای او قائل نیستند.
اولمرت پس از دیدار با ابومازن تنها این چند کلمه را بر زبان راند: آماده ام ـ آماده ام؟ امیدوارم که در آینده ای نزدیک کشور فلسطین تشکیل شود. این از اولمرت! اما وعده های طرفش یعنی ابومازن ارزش گفتن را ندارد. بله، بله! صلحی در کار خواهد بود، و کشور فلسطین به زودی تشکیل می شود و سلاح ها جمع آوری می شود، باندها متلاشی می شوند، شهرک ها بر چیده می شوند، توافقاتی در این خصوص وجود دارند و دیدارهای دیگری هم در آینده برگزار می شود. بله! حتما.
دولتی که قادر نیست یک بشکه را از جای خود تکان دهد، اکنون حاضر است که 100 درصد زمین های کرانه باختری را به فلسطینیان تحویل دهد، بله، حتما تحویل خواهد داد، چرا 100 درصد بلکه 200 درصد این زمین ها را تحویل می دهد، به همین خیال باشید…….
تنها یک سال قبل، این گونه اظهارنظرها باعث می شد که اسرائیلی ها به خشم آمده و در میادین عمومی تظاهرات کنند. اما اکنون چه شده؟ همه بی خیال شده اند، و هیچ توجهی نمی کنند، حتی اگر اولمرت و عباس مانند دوقلوهای به هم چسبیده همدیگر را در آغوش بگیرند و اعلام کنند که قدس را تقدیم پاپ می کنند.
چرا وضعیت این گونه شده است؟ ابتدا عده ای تصور می کردند که نخست وزیر در این وعده ها جدی است؟ سخنرانی و اظهارات اول وی حکیمانه، مملو از وعده و خوش بینی بود. حتی در سخنرانی ها و اظهارات بعدی او هم انحرافی روی نداد. گفته های خالی از وهم و خیال و مبتنی بر واقعیت بود. اما حقیقت چیز دیگری است. در اصل باید میان کلمات و جملات ارتباطی وجود داشته باشد، اما ارتباطی میان آنچه گفته شد و به آن متعهد شد و میان واقعیت و حقیقت وجود ندارد. گفته ها و وعده ها در کل خوب هستند، اما تنها وقتی معنا و مفهوم دارند که در کنار آن ها عمل باشد. وقتی که عملی در کار نباشد، همه این گفته ها ارزشی ندارد.
پس از این که اولمرت در تنها اقدام جدی اش یعنی جنگ لبنان شکست خورد، این گونه به نظر می رسد که دیگر در هر کاری جانب احتیاط را رعایت می کند. وی شاید احساس کرده که گفته هایش بدون هیچ گونه پشتوانه عملی است و به همین خاطر اخیرا حتی در گفته هایش هم جانب احتیاط را رعایت می کند. اظهارنظر جزو وظایف شیمون پرز شده است و کارهای سری و مخفی هم به ایهود باراک واگذار شده، بنابراین اولمرت در جایگاه و مکانی قرار دارد که هیچ اکسیژنی وجود ندارد. به نظر می رسد که اولمرت در تحقق تنها یک وعده خود درست عمل کرده است و آن هم این است که کاری کرده که جای خالی آریل شارون برای همیشه احساس شود.