با آغاز دور جدید گفتگوها میان گروه های فلسطینی، می بینیم که برخی مسائل اساسی در محور این گفتگوها قرار گرفته اند، مسائلی که دست یابی به یک راهکار روشن و سهل الوصول برای آنها غیر ممکن به نظر می رسد.
امروز مسئله گفتگوهای ملی با مشکلات اساسی رو به رو است که ریشه در توافق نامه های به امضا رسیده میان سازمان آزادیبخش و رژیم اشغالگر قدس دارد. ضمنا مذاکرات ملی فلسطینیان تحت تاثیر قدرت های تاثیرگذار حاضر در منطقه، به ویژه ایالات متحده آمریکا است که خواست خود را بر مسائل سیاسی فلسطین تحمیل می کند ؛ ضمنا رژیم صهیونیستی نیز به یک طرف اساسی در هر گونه مذاکرات مبدل شده است و از طریق طرف همپیمان خود یعنی همان ریاست تشکیلات خودگردان به تحمیل شروط خود می پردازد.
با توجه به آنچه گذشت، باید گفت که مذاکرات ملی تابع خواست و تمایلات گروه های شرکت کننده [همچون حماس] که در واقع همان تمایلات و منافع میهنی فلسطینیان می باشد، نیست ؛ بلکه این مذاکرات تابع خواست دولت آمریکا و همپیمان صهیونیستش، به عنوان طرف های بین المللی حاکم بر مسئله فلسطین است و در این میان غیاب دیگر قدرت های جهانی که می توانند موضعی بی طرف یا ـ دست کم ـ متعادل را در ایفا کنند، کاملا حس می شود.
ضمنا اتحادیه اروپا نیز دیدگاه و موضع مستقلی در مورد گفتگوهای ملی فلسطینیان ندارد و تنها تابع نظرات کاخ سفید است و این امر باعث می شود تا همیشه حامی مواضع ائتلاف آمریکایی ـ صهیونیستی باشد.
یکی دیگر از مشکلات مربوط به انجام گفتگوها، موضع کشورهای عربی است که در راستای جانبداری و پیروی از مواضع آمریکا می کوشند و به عنوان همپیمان آمریکا و اسرائیل ایفای نقش می نمایند تا جایی که کشورهای عربی به جای آنکه عامل تعادلی در گفتگوها باشند، خود به مانعی اضافی در برابر این امر مبدل شده اند.
عیبی که امروز مصر ـ به عنوان ناظر گفتگوها ـ گرفتار آن می باشد، مسئله عدم بی طرفی است. ضمنا این کشور نه تنها هوادار ملت فلسطین نیست ؛ بلکه جزئی مهم از ائتلاف عربی حامی اسرائیل و آمریکا به شمار می رود، ائتلافی که به نام میانه رو شناخته می شود ولی در واقع باید با نام سازشکار از آن یاد کرد.
در وضعیت کنونی که مذاکرات از چند سو در محاصره است، می بینیم تشکیلات خودگردان در واقع ابزار تحقق اهداف ائتلاف آمریکایی صهیونیستی و نیز دیگر قدرت های بین المللی و عربی همپیمان این ائتلاف می باشد و این اهداف در صورت اجرا یک فاجعه بزرگ برای جنبش حماس و تمامی گروه های مبارز فلسطینی خواهد بود. بنا بر این، چیزی که تشکیلات خودگردان و ائتلاف فوق الذکر به دنبال آن هستند بیرون راندن حماس از رینگ سیاست است تا وضعیت به گذشته باز گردد و فتح ـ یا بهتر بگوییم گروه خاصی از رهبران فتح ـ اختیار سیاست فلسطین را بر دست گیرند.
قدرت های بین المللی اش می خواهند عرصه سیاسی را برای گروه های حامی مواضع آمریکایی ـ صهیونیستی خالی کنند و مانع از ورود گروه هایی شوند که مقاومت را وسیله آزادسازی می دانند و برای آزادی کامل فلسطین می کوشند.
قدرت های یادشده حتی به دنبال اخراج گروه هایی هستند که بر عقب نشینی کامل صهیونیست ها از مرزهای 1967 و حق بازگشت پناهندگان تاکید دارند. پس در واقع طرف صهیونیستی ـ آمریکایی به دنبال بیرون راندن تمامی گروه های حامی حقوق تاریخی و قانونی فلسطینی می باشد.
برخی هواداران مقاومت نیز معتقدند وقت آن فرا رسیده است که جنبش حماس از عرصه سیاسی خارج شود و جنبش های مبارز نیز به دور از بازی های سیاسی باشند. این امر از چند جنبه قابل قبول است ؛ ولی با خود مشکلاتی را نیز به دنبال دارد، به این معنا که خروج جنبش ها و گروه های مبارز فلسطینی از نهادهای نمایندگی ملت فلسطین باعث می شود تا روند سیاسی، حرکتی خارج از چارچوب منافع ملی داشته باشد و همچون گذشته هر گونه توافق نامه ای با دشمن صهیونیستی به امضا برسد که در این صورت، سازمان آزادیبخش به رژیمی مبدل می شود که فاقد هر گونه هویت و معنا است و تمامی ابزارها و نهادهای وابسته به آن تنها به نفع تشکیلات خودگردان کار می کنند یعنی اینکه ساف در نهایت به یک نظام مرده تبدیل می گردد که از عنوان آن (نماینده ملت فلسطین) برای امضای تمامی توافق نامه ها با رژیم صهیونیستی استفاده می شود و از اینجاست که آرمان فلسطین به تاراج می رود و به هر کس که خواهان آن باشد، فروخته می شود. در واقع، آرمان فلسطین در نهایت به بهایی فروخته می شود که از سوی آمریکا و اسرائیل تعیین می گردد.
مسائل و مشکلات تنها محدود به خطرات هولناک فوق الذکر نمی شود ؛ بلکه مشکل بزرگ تر نقش دستگاه های امنیتی تشکیلات خودگردان است. این دستگاه ها مسئولیت حمایت از امنیت رژیم اشغالگر قدس در کرانه باختری را بر عهده دارند و اگر اجازه فعالیت در نوار غزه نیز به آنها داده شود، یک فاجعه عظیم پیش می آید که این خود یکی از مهم ترین مشکلات است. یعنی هنگامی که دستگاه های امنیتی به محاصره گروه های مقاومت و سرکوب آنها مبادرت می ورزند، دیگر موجودیت این گروه ها در معرض خطرات شدیدی قرار می گیرد و از سوی دیگر، تصویب هر گونه توافق نامه ستمگرانه نهایی با دشمن صهیونیستی و عملی ساختن آن در گرو تحقق یک شرط مهم است که همان نابودی گروه های مقاومت می باشد.
در یک جمع بندی کلی می توان گفت که پرونده بازسازی دستگاه های امنیتی مهم ترین پرونده در هر گونه گفتگو میان فتح و حماس و یا گروه های مختلف فلسطینی است. دستگاه های امنیتی از زمان پیروزی حماس در انتخابات مجلس قانونگذاری مشکلات فراوانی را ایجاد کردند.
بی تردید، دستگاه های امنیتی برای سرکوب جنبش های مقاومت شکل گرفته اند و وقتی یک گروه مبارز قدرت را در دست می گیرد، دستگاه های امنیتی وظیفه خود را انجام می دهند و در راستای نابودی جنبشی فعالیت می کنند که نماینده مشروع و قانونی ملت می باشد و کابینه را تشکیل داده است.
اقدام سرنوشت ساز نظامی جنبش حماس در نیمه ژوئن 2007 در واقع گامی در جهت کنترل دستگاه های امنیتی بود، دستگاه هایی که بر اساس اهداف رژیم صهیونیستی عمل می کردند و به جای تامین امنیت فلسطینیان، به نابودی جنبش های مبارز دست می زدند حتی اگر این جنبش در راس هرم قدرت قرار داشت.
مسئله دیگری که بحث آن در مذاکرات مطرح است، بحث انتخابات نمایندگی پارلمان و ریاست تشکیلات خودگردان می باشد. طرف فلسطینی وابسته به ائتلاف آمریکایی ـ صهیونیستی در پی آن است که انتخابات جدیدی را به اجرا در آورد و جنبش حماس را از مجلس قانونگذاری و دولت خارج کند ؛ البته این طرف برای تحقق هدف خود در اخراج جنبش مقاومت اسلامی از عرصه قدرت ابزارهای زیادی را به کار می گیرد و نیروهای اشغالگر صهیونیستی نیز نقش مهمی را در تحقق این هدف خواهند داشت.
شایان ذکر است که به مجرد خروج جنبش حماس از قدرت، اجرای دیگر بندهای توافقات حاصل شده در مذاکرات ملی نیز متوقف می شود یعنی دیگر سازمان آزادیبخش بازسازی نمی شود و هیچ اقدامی برای اصلاح ساختار دستگاه های امنیتی صورت نمی پذیرد و به جای آن، تلاش ها برای نابودی جنبش حماس و دیگر گروه های مبارز آغاز می شود و دولت وابسته به تشکیلات خودگردان برنامه خود برای تسلط کامل بر نوار غزه را شروع می نماید. به هر حال، دولت مذکور هر سناریویی برای تحقق اهداف خود در پیش گیرد، هدف نهایی اش را از بین بردن جنبش حماس و جهاد اسلامی قرار می دهد تا از این طریق موفق به امضا و اجرای سازش نامه صلح نهایی با معیارهای آمریکایی ـ صهیونیستی شود، سازش نامه ای که هرگز قابل قبول و پذیرش نیست و هیچ فلسطینی به خود اجازه موافقت با آن را نمی دهد و لذا، برای امضای چنین چیزی به ایجاد وضعیتی آکنده از یاس و ناامیدی در فلسطین نیاز است تا از راهگذار آن چنین امری (امضا و اجرای سازش نامه) حاصل شود.
در یک نگاه کلی به آنچه گذشت، خود را در مقابل گفتگویی می بینیم که نتایج آن به نفع ملت فلسطین نخواهد بود و از این رو، بهتر آن است که وارد جنگ کسب الوقت شویم و در راستای بهبود بخشیدن به اوضاع ساکنان نوار غزه و تمرکز بر مسئله تبادل اسرا بکوشیم ؛ زیرا وضعیت سیاسی کنونی فلسطین نیاز به یک تغییر و دگردیسی واقعی دارد که برای دست یابی به آن باید زمان زیادی صرف کرد.