بدون در نظر گرفتن زیان های وارد آمده به منطقه و خرابی های برجای مانده تمامی قراین و شواهد نشان می دهد که دولت “اسراییل” که جهانیان را مشغول و متوجه خود ساخته و دنیای شرق را گرفتار خود کرده است اگر چه در منطقه حضور فیزیکی دارد و خود را بر منطقه تا این لحظه تحمیل کرده است ولی در حقیقت به پایان خود رسیده و از تاریخ زایل گردیده است زیرا مرگ و تولد عملا قبل از این که به طور واقعی اتفاق بیفتند و اعلام بشوند در واقع اتفاق افتاده اند و از قبل وقوع آن ها حتمی است. به باور من تحولاتی که به سرعت در منطقه عربی ما در حال شکل گیری است جای بحثی در مورد نابودی “اسراییل” باقی نگذاشته است. گروه های مقاومت اسلامی و احزاب سیاسی و سازمان های نظامی و چریکی و کشورهای محور مقاومت و اهمیت دادن به رویارویی با رژِیم صهیونیستی موجبات نابودی این رژیم را به وجود آورده اند که همگی بر دین واحدی هستند و علی رغم بلندی ریش این رهبر و فرمانده و صاف تراشی فلان رهبر و اختلافات ظاهری آنان همگی خدای واحدی را می پرستند. هر کس که در مورد تاریخ تحقیق و پژوهش داشته باشد و یا پیگیر مسایل سیاسی باشد به خوبی در می یابد که مشت آهنین اسلام در حال بالا رفتن است و به زودی بر فرق صهیونیست ها فرود خواهد آمد و این امر به “اسراییل” هشدار می دهد که قیامتی برای آنان بر پا خواهد شد، اسراییلی که مانع و فتنه ای در حوضه دریای مدیترانه است و با خباثت و دسیسه های خود بر کشورهای اطراف این دریا احاطه پیدا کرده است ولی این رژیم از مرگ و نابودی خود غافل است که از هر سو از شمال و شرق و جنوب با آن حمله ور خواهد شد و آن را ریشه کن خواهد کرد.
هر کس که در مورد تاریخ یهود مطالعه مختصری داشته باشد، سخنان و ادعاهای ما را به خوبی درک می کند که چگونه همین یهودیان در طول تاریخ در پیرامون خود حصار ودیوار کشیده و قلعه هایی ساخته اند ولی مرگ هر بار به طور ناگهانی به سراغشان آمده و آنان را نابود ساخته است. چنین مرگ و نابودی ناگهانی به خاطر مجازات آنان و رفتار خصمانه و کینه توزانه اشان بوده است و این مرگ درست زمانی به سراغشان آمده است که در اوج اقتدار خود بوده اند.
دغدغه من در حقیقت به خاطر این موضوع نیست که کی و چه وقت عملا “اسراییل” نابود می شود، بلکه آن چه موجب نگرانی است این است که ما بعد از نابودی “اسراییل” چه خواهیم کرد و چه دولتی در این کشور بر ما حکومت خواهد کرد و چه شکلی از عدالت اجتماعی که ما انتظار آن را داریم تحقق خواهد یافت و چه قانونی به اجرا در خواهد آمد؟ کدام شیوه حکومتی کرامت امت ما و دمکراسی و تمدن و فرهنگ و انسانیت را حفظ و تضمین می کند؟ امور زندگی بعد از پایان تهدیدات یهودیان که عامل شری در منطقه بوده اند به چه گونه ای خواهد بود؟ سوالاتی که اکنون در مورد دوره بعد از نابودی “اسراییل” مطرح هستند باید افکار عمومی عربی و اسلامی را به خود مشغول سازند.
اما این که چگونه باید غرور و نخوت نظامی “اسراییل” و خودخواهی های آن در هم شکسته شود و با چه ابزاری باید توان این رژیم نابود گردد و دولت عبری چگونه باید از بین برود؟ به نظر من پاسخ به این سوالات و پیداکردن راه حلی برای این موارد در حیطه و شان نظامیان است و آنان می توانند به چنین سوالاتی پاسخ دهند و راهی برای آن بیابند تا بعد از سال های طولانی زندگی سیاسی در خاورمیانه بدون یک تازی های “اسراییل” خود را نشان دهد و شکل گیرد.
عده ای می گویند که چنین چیزی محال است و کسی جرئت نمی کند که چنین امر محالی را به ذهن خود راه دهد ولی من به آنان می گویم: اتحاد جماهیر شوروی را به یاد بیاورید که قبل از فروپاشی آن تحقق چنین امری بسیار محال می نمود و در آن زمان کسی باور نمی کرد که عملا چنین غول عظیمی از هم پاشیده سود. شوروی سابق به مراتب از نظر قدرت و اقتدار و تسلیحات از دولت عبری قوی تر بود ولی این اتفاق افتاد و موجب بهت و حیرت همگان شد و اگر چه مدت ها باور آن دشوار به نظر می رسید ولی آن چه می بایست اتفاق افتد به وقوع پیوست و این امپراتوری عظیم از هم پاشیده شد.