این درست نیست که دلیل اصلی تصمیم دولت ترامپ برای به تعویق انداختن اعلام معامله قرن تنها بحران انتخابات صهیونیستی و ناتوانی نتانیاهو در تشکیل دولت است، بلکه دلیل مهمتر مخالفت رسمی و مردمی طرف فلسطینی با این طرح و عدم همراهی اکثر کشورهای منطقه با آن است.
آنچه از آن به عنوان معامله قرن یاد می شود، مورد اجماع تمامی طرف ها در دولت آمریکا هم قرار ندارد و بیشتر به خود دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا که مواضع جنجالی اتخاذ می کند، مربوط می شود. این در حالی است که شخصیت های عاقل دولت آمریکا به خوبی می دانند که پایان دادن به منازعه در خاورمیانه و به ویژه منازعه فلسطینی ـ صهیونیستی بدون موافقت طرف فلسطینی کاری سخت و حتی غیرممکن است و فلسطینی ها هم تاکنون بر مخالفت خود با این طرح تاکید دارند.
بی شک، شکاف داخلی و ضعف و دو دستگی در کنار اقدامات میدانی رژیم صهیونیستی در قبال قدس و شهرک سازی؛ همگی مسائلی هستند که ظاهرا امکان حذف مساله فلسطین و پایان دادن به منازعه تاریخی سیاسی و دینی در خاورمیانه را مطرح می کنند، اما مسائل سختتر و پیچیدهتر از این هاست. شاید دولت ترامپ بتواند برخی ابعاد ماهیت منازعه را تغییر داده و برخی طرف ها را جدا یا در مواضع برخی دیگر تغییراتی ایجاد کند، اما نمی تواند به این مساله پایان داده یا سازمان ملل متحد و قطعنامه های آنرا نادیده بگیرد و به دشمنی دینی میان مسلمانان و عرب ها و یهودیان و صهیونیست ها به عنوان یک پروژه استعماری صهیونیستی پایان دهد.
اگر امکان موفقیت معامله قرن در حل منازعه فلسطینی ـ صهیونیستی تقریبا صفر باشد، پس چرا ترامپ سعی در ترویج معامله قرن دارد و سر و صدای زیادی در این زمینه به پا کرده است؟ او با برگزاری نشست اقتصادی بحرین چه هدفی را دنبال می کند؟ به ویژه که همگان می دانند هر کنفرانس یا نشست سیاسی که به خصوص به رهبری و یا زیر نظر یک کشور بزرگ برگزار شود، اهداف اعلام شده و پنهانی دارد؛ جدای از اینکه این اهداف مشروعیت داشته باشند یا نه.
در دنیای سیاست و در علم مدیریت منازعات و درگیری های بین المللی، پایان دادن به یک منازعه و حل آن فرق دارد. واشنگتن با تلاش های خود به این نتیجه رسیده است که با طرح پروژه موسوم به معامله قرن چیزی را از دست نخواهد داد و در صورتی که تلاش هایش برای حل منازعه یا حذف و تغییر ماهیت آن به نتیجه برسد، این دستاوردی مهم برای این کشور به شمار می رود، اما اگر نتواند آنرا حل کند که تقریبا قطعی است، حداقل امیدوار است که دوباره مدیریت منازعه را در راستای منافع خود و منافع همپیمانانش و به ویژه رژیم صهیونیستی در دست بگیرد. معیار موفقیت و شکست در هر دو حالت تنها به دولت و اراده آمریکا و رژیم صهیونیستی بستگی ندارد، بلکه به واکنش های فلسطینی ها و عرب ها و تمامی مخالفان سیاست های آمریکا و تداوم مقابله آنها با سیاست این کشور هم بستگی دارد.
لذا، تمامی حوادث و تحولاتی که در جریان است، صرفا تلاشی از سوی آمریکا برای تحقق تمامی یا بخشی از اهداف زیر است:
- مقابله با هر طرفی که قصد ارائه طرح هایی در زمینه سازش را داشته باشد یا با انحصارگرایی دولت آمریکا در مدیریت منازعه رقابت کند.
- خالی کردن زیر پای سازمان ملل و بی اثر کردن قطعنامه ها و نیز خالی کردن دست سازمان ها و نهادهای وابسته به آن و به ویژه دادگاه کیفری بین المللی. این در حالی است که مقامات فلسطینی امید زیادی به سازمان ملل دارند و در واقع، واشنگتن سعی در لغو بعد بین المللی مساله فلسطین را دارد.
- به دست آوردن وقت بیشتر از طریق تلاش برای بازگرداندن فلسطینیان و صهیونیست ها بر سر میز دور تازه ای از مذاکرات بیهوده سازش به منظور فراهم کردن فرصت لازم برای رژیم صهیونیستی به منظور تکمیل طرح های خود در زمینه سیطره بر سراسر کرانه باختری و قدس و الحاق آنها به اراضی تحت اشغال خود.
- خالی کردن مساله فلسطین از محتوای خود به عنوان مساله آزادی خواهی ملی از زیر یوغ استعمار و تبدیل آن به مساله ای انسانی و اقتصادی که این مساله ما را به دوران قبل از آغاز انقلاب فلسطین و پروژه ملی آزادی خواهی در اواسط دهه 60 باز می گرداند.
- باجگیری از سازمان آزادی بخش فلسطین و در تنگنا قرار دادن آن که یا باید خودش را برای حضور در نشست اقتصادی بحرین آماده کند که این به معنای موافقت با نه تنها بخش اقتصادی آن، بلکه حتی با بعد سیاسی این طرح است و یا باید به موضع مخالف خود با این طرح ادامه دهد که این مساله باعث خواهد شد طرف های دیگر به دنبال پیدا کردن راه حل برای آن باشند و شاید ساف متهم شود که اهتمامی به بهبود اوضاع اقتصادی ملت فلسطین ندارد.
- ضربه زدن به یکپارچگی ساف از طریق ایجاد کانال های ارتباطی و مذاکراتی با جنبش حماس در کنار کانال ارتباطی موجود با ساف و تشکیلات خودگردان؛ حتی از طریق اموال اهدائی قطر و کشورهای دیگر به طرف های فلسطینی و این چیزی است که طرف های فلسطینی نسبت به آن هشدار داده اند و احتمال تلاش برای ایجاد دو دستگی میان طرف حاکم بر غزه و تشکیلات خودگردان در کرانه باختری را مطرح نموده اند.
- تشدید جدایی میان مناطقی که انتظار می رود جزء اراضی کشور آتی فلسطین باشند. این کار از طریق ایجاد فاصله و جدایی میان کرانه باختری و غزه و دامن زدن به فتنه داخلی صورت می گیرد.
- پایان دادن به مقاومت مسلحانه فلسطینیان از طریق حفظ توافق آرام سازی میان گروه های مقاومت در باریکه غزه و رژیم صهیونیستی که تقریبا زیر نظر طرف های بین المللی و با مشوق های مالی صورت گرفت و واشنگتن هم چه به صورت مستقیم و چه غیر مستقیم از طریق همپیمانانش در این مساله نقش داشت و بیهوده نیست که این توافق جدید در آستانه نشست اقتصادی منامه به دست آمده است.
- قطع ارتباط میان طرف فلسطینی و جهان عرب از طریق عادی سازی روابط و نادیده گرفتن طرح صلح عربی که مشارکت در نشست اقتصادی بحرین دقیقا همین معنی را دارد.
- تغییر ماهیت منازعه از طریق ایجاد دشمنان جدید غیر از رژیم صهیونیستی برای عرب ها که این مساله نیز بی ارتباط با اعلام برگزاری نشست منامه در سایه اوضاع متشنج منطقه خلیج فارس و تشدید تنش ها میان واشنگتن و تهران نیست.
این طرح نیز مانند طرح های قبلی منجر به تحقق صلح یا پایان منازعه فلسطینی ـ صهیونیستی نخواهد شد؛ حتی اگر برخی کشورهای عربی هم با آن همراهی کنند. ما همچنان به این مساله امیدوار هستیم که طرف های سیاسی فلسطینی این مساله را درک کنند و موضع یکپارچه ای در قبال مسائل و تحولات آتی اتخاذ کنند و در راستای همسویی با این طرح یا تحت فشار نیازها و مشوق های مالی و حتی از ترس تاثیر مخالفت با طرح مذکور بر حضور در راس هرم قدرت؛ چه در غزه و چه در کرانه باختری، اقدام به تضعیف برخی طرف های فلسطینی نکنند. در عین حال، امیدواریم که نظام های عربی هم در نشست منامه از طریق ایفای نقش حامی مالی، با تلاش ها برای حذف مساله فلسطین همراهی نکنند؛ چرا که در صورت مخالفت عرب ها با پرداخت اموال لازم برای حمایت از بخش اقتصادی معامله قرن، این طرح به شکست خواهد انجامید و یا حداقل از حمایت طرف های عربی محروم خواهد شد؛ همان طوری که طرف های بین المللی و فلسطینی هم از آن حمایتی نکرده اند. در این صورت، واشنگتن و تل آویو در برابر جهانیان تنها خواهند ماند.