پيدايش هر ملتی حتی در صورت مهيا بودن همه مؤلفه های لازم زبان و تاريخ مشترك و آيين و نژاد و فرهنگ واحد امری دشوار و شاقی می باشد. زيرا اين فرآيندی تراكمی و بطور حتم طولانی مدت است.
اگر اين شرايط لازمه هر ملتی است كه فرزندانش را پيوندهايی به هم ربط می دهد كه آنان را سزاوار تبلور ياد و آگاهی جمعی می گرداند، پس اين مسأله برای جنبش صهيونيسم كه می خواهد اقوام يهودی را متحول سازد، چگونه خواهد بود؟ از اينرو مولی بيلگ تاريخ نگار “اسرائيلي” ياد آور می شود، جنبش صهيونيسم كه از همان ابتدا دريافت مأموريت دشواری پيش رو دارد، سازو كار وابزارهای متعددی را برای ايجاد پيوند ميان اقوام گوناگون نژادی در جامعه اسرائيلی به كار بست. از جمله اين ابزارها می توان به ساختن افسانه ها، مراسم ويژه جشن ها و اعياد، احيای زبان عبری، جنگ افروزی عليه ديگران با هدف اختلاف زدايی ميان اقوام يهودی و ايجاد انسجام و اتحاد ميان آن ها در قالب موجوديتی واحد و شاخصی كه همگان خود را نسبت به ارزش ها ومعيارهای شكل دهنده اركان اين كيان وابسته بدانند، اشاره كرد.( 1 )
عده ای نيز گوشزد كرده اند كه ماهيت استعماری دولت عبری رهبری جنبش صهيونيسم را بر آن داشته تا دامنه تفاوت های عادی ميان مهاجران را محدود نمايد و اين كار را بواسطه هدايت گروه های بی بضاعت مهاجر به سمت پذيرش منظومه ارزشی فرهنگی نخبگان اشكنازی ناظر بر عمليات جذب مهاجران تحقق بخشد.
يارون تسور ديگر پژوهشگر اسرائيلی اظهار می دارد، جهان در نيمه اول قرن بيستم تابع دو نظام مطرح مستعمراتی و قومی بود كه هردو نظام ديدگاه های متفاوت و مغايری داشتند و از آنجا كه صهيونيسم در واقع تلفيقی از كلنيسم و قوم گرايی است درصدد كاهش فاصله تفاوت های طبيعی ميان نمونه های گوناگون مردم برآمد و به ترویج نظام سلسه مراتبی در میان آن ها پرداخت.(2)
اين پژوهشگر متذكر می شود كه جنبش صهيونيسم بايستی اصولا در صدد برقراری مساوات كامل ميان طوايف و اقليت های مقيم، صرف نظر از تبار و وضعيت فعلی شان برمی آمد. از اينجا بود كه پايه ها و بستر انديشه رهبران اشكنازی پروژه صهيونيسم شكل گرفت كه قائل به لزوم چشم پوشی مهاجران يهودی تبار كشورهای عربی و اسلامی از خصوصيات فرهنگی خويش بود تا از نظر آنها (رهبران) قادر به مشاركت در شكل دهی به هويت نوين “اسرائيلي” خود باشند كه بالطبع از نگاه نخبگان اشكنازی بايستی ماهيتی كاملا غربی داشته باشند. با توجه به همين مطلب رهبريت اشكنازی شرايطی را برای الحاق سفارديم های شرق تبار وضع نمود و آنچه باعث دشواری اين روند شد، عدم تعامل اشكنازها با سفارديم ها به عنوان بخشی از اين ملت يهود بود.(3)
سامی سموحا جامعه شناس اسرائيلی عوامل زیر را عامل شكست فرآيند ادغام ميان دو عنصر اصلی شکل دهنده جامعه صهیونیستی (اشكناز وسفارديم) می داند:
1) سياست های مهاجرت: سموحا معتقد است، برخلاف اشكنازها كه شرايطی برای مهاجرتشان قرار داده نشده است، شرايط بسياری برای مهاجرت يهوديان سفارديم وضع گرديد و اين شرايط به نحوی بود كه بايستی اين دست از مهاجران نيروی كار در بازار كار اسرائيل تزريق می كرد. البته اين شرايط تاثيری منفی در ميان محافل شرق تبار برجای گذاشت. بدين جهت كه از يكسو آنها را برای پيشرفت كشور لازم و ضروری شمرده می شوند و در عين حال عنصری نامطلوب بحساب می آيند و همين امر عامل برتری را در فرآيند ادغام بخوبی هويدا ساخت.
2) ساست های جذب و پذيرش: سموحا اين نكته را يادآور می شود كه شرايط مهاجرت يهوديان شرقی تحقق دو هدف اساسی را دنبال می كرد. (4)
اولا : بازداری شرق تبارها از تخريب فرهنگ كاملا غربی اشكنازها
ثانيا : به خدمت گرفتن نيروی كار شرق تبارها در راستای اهداف اجتماعی ـ نظامی ثروتمندان اشكناز.
سموحا تاكيد دارد كه موضع نهاد حاكم اشكنازی در مخالفت و تحقير مهاجران شرق تبار موجب تحليل رفتن توانمندی رقابتی و بی اعتمادی سفارديم ها شده و شخصيت و روح ابتكار را در آنان از بين برده است.
3) سموحا متذكر می شود كه ضعف يهوديان شرق تبار عامل تعيين كننده ای در نوع و ماهيت مناسبات ميان سفارديم ها و اشكنازها به شمار می رود. سموحا می افزايد كه بخش اعظم شرق تبارها علاوه بر فقدان تجربه سياسی، از تحصيلات عاليه، از خانواده های بانفوذ و حتی خويشاوندانی كه بتوانند به آنها كمك كنند، بی بهره اند.
جامعه شناسانی نظير موشه ليسك ودان هوروچ با سموحا هم عقيده اند كه مهاجرت سفارديم ها در دهه پنجاه ميلادی برفاصله طبقاتی وطايفه ای تاثير گذار بوده است. (5)
ايندو معتقدند، طولانی شدن فرآيند ورود و اسكان مهاجران شرق تبار و جدايی از فرهنگ جامعه ای كه مهاجران از آن هجرت كرده اند، بر شرايط اشتغال، اسكان و ارايه خدمات به آنها تاثير گذار بوده است.(6)
سامی سموحا از اديبان يهودی عراقی تبار شرايط عدم ادغام در جامعه را اينگونه بيان می كند: واقع امر اينكه مهاجران شرق تبار از سواد و فرهنگ پائين تری برخوردار بودند و فرزندان بيشتری داشتند و با تبعيض های عمدی و غيرعمد مواجه شدند. دولت در يد اشكنازها از نقاط ضعف سفارديم ها سوء استفاده كرده و آنها را در حاشيه شهرها اسكان داده و به سمت كارهای توليدی سوق داده است. اشكنازها ابتدا مانع از تحصيل فرزندان سفادريم ها در دبيرستان ها شدند و سپس آنان را بسمت آموزش های دون پايه هدايت می كردند ؛ زيرا نه اعتقادی به صلاحيت ها و توانمنديهايشان داشتند و نه اعتباری برای فرهنگشان قائل بودند.
داستان شكست بزرگ و نوميدی شرقی ها در “اسرائيل” به نوع خدماتی كه به اين جامعه تقديم داشته اند نيز مربوط می شود. شكی نيست كه سفارديم ها در دهه پنجاه در تحكيم پايه های دولت، تقويت اكثريت يهودی و نيز تزريق نيروی كار كه در ميان اشكنازها به شدت رو به كاهش گذاشته بود، نقش آفرين بودند. البته شرقی ها مجبور به اين كار بودند و هيچ تقدير و تشكری از آنها نشد. (7)
گرينبرگ به اين مطلب اشاره می كند كه موضوع مهاجرت يهوديان شرق به فلسطين و پذيرش آن ها به عنوان بخشی از “ملت نوين” اساسا در ذهن رهبريت اشكنازی جنبش صهيونيسم جای نداشته است و هدف اين بوده كه يهوديان اشكنازی شكل دهنده ملت مورد نظر باشند. (8)
گرينبرگ ياد آور می شود كه تا قبل از جنگ دوم جهانی يهوديان اشكنازی اكثريت يهوديان جهان را تشكيل می دادند و زبان مشتركی (آيديش) داشتند و در موسسات اجتماعی، سياسی، دينی و فرهنگی مشتركی سازماندهی می شدند.
وی يكی از دلايل عدم برنامه ريزی رهبری جنبش صهيونيسم برای ادغام ميان يهوديان شرقی و غربی را اين واقعيت می داند كه جنبش سعی در دستيابی به زمين و ارتش برای اشكنازها داشت .(9)
گرينبرگ تاكيد می كند که تنها پس از آگاهی رهبری جنبش صهيونيسم از نتايج عمليات نازی ها عليه يهوديان بود كه به فكر كوچاندن يهوديان شرقی به “اسرائيل” افتاد تا بخش مكمل “ملت” باشند. از اين رو الياهو دوبكين رئيس اداره مهاجرت آژانس يهود طرح “جذب يك ميليون یهودی شرق تبار” را با هدف جذب يهوديان شرقی از كشورهای عربی تهيه ديد. همين فرد در جريان تسليم اين طرح به ديويد بن گوريون می گوید:«بايد سگ و عصا را هم با آن ها آورد.» (10)
آنچه مسلم است این که اگر ماجرای تعرض نازي ها به يهوديان غربی نبود، جذب يهوديان شرقی انجام نمی گرفت.(11)
يهودا شنهاف پرفسورشرق تبار، پژوهشگر مركز مطالعات اجتماعی “وان لير” و از فعالان سازمان “كمان شرقی” كه يك سازمان فعال در عرصه دفاع از حقوق يهوديان شرق تبار هست، معتقد است كه رهبری جنبش صهيونيسم و دولت های اسرائيلی دو معيار اساسی را برای تحقق ادغام سفارديم ها قائل شدند و آن انجام خدمت نظامی و مشاركت در فعاليت های نظامی عليه كشورهای عربی و ملت فلسطين و اسكان در سرزمينهای اشغالی است.(12)
شنهاف با اشاره به كليدی بودن دو عنصر “نیروی نظامی و شهرك نشينان” در تشکیل ساختار “ملت نوين یهود” می افزايد: به منظور ادغام يهوديان كشورهای عربی در جامعه نوين اين قسم از يهوديان به خدمت سربازی و اسكان در سرزمين های اشغالی و برپايی شهركهای صهيونيست نشين سوق داده شدند .(13)
البته در ادامه معلوم خواهد شد كه ادغام در اين دو عرصه موفق نبوده است. شنهاف و گيلنبرگ كاملا هم عقيده هستند كه جنبش صهيونيسم سخت به دنبال چيرگی فرهنگ غربی در جامعه “اسرائيل” است.
شنهاف با اشاره به اين مطلب كه جنبش صهيونيسم از بدو تشكيل در اواخر قرن نوزدهم به رغم تفاوت جريان های اصلی يك جنبش اروپايی بوده و با هدف تحقق خواست يهوديان اروپا شكل گرفته است، می گوید كه يهوديان شرق هيچ فرصتی برای موفقيت در امر ادغام نداشتند.
شنهاف بر اين باور است كه هر تلاشی برای اثبات همسانی يهوديان شرق تبار در خدمت به اهداف جنبش صهيونيسم، محكوم به شكست است.(14)
جنبش صهيونيسم در بسياری از موارد كوشيد موضوع گردآمدن اقوام يهودی در اسرائيل را گردآوری آوارگان و يا بازگشت فرزندان “اسرائيل” به ميهن تورات و گاه تحت شعار ” ملت واحد” قلمداد كند. جنبش صهيونيسم می كوشد با طرح اين شعارها اين مطلب را القاء كند كه گرد آمدن اين گروه های متفاوت از حيث فرهنگی و نژادی نوعی فراهم شدن دلايل تاريخی مبتنی بر اصل وحدت سرنوشت و تاريخ و برابری ميان همه يهوديان است. اما حقيقت امر اين است كه رهبران جنبش صهيونيسم مساله جذب مهاجران يهودی شرق تبار را نوعی مبارزه با عقب ماندگی تمدنی و مقابله نوگرايی و مدرنيسم اشكنازی با جوامع ابتدايی و سنتی سفارديم دانستند. از سويی، تبعيضی كه عليه يهوديان شرق تبار اعمال شده و می شود، شعار و اسطوره “ملت واحد” را بی اعتبار ساخت. بنابراين سخن گفتن از برابری از منظر قوم و نژادگرايی فريبی بيش نيست و در عمل اعتبار و مصداقيتی ندارد. همه اين امور شرقی ها را برآن داشت تا ورود به پروسه ادغام را از پايين ترين سطح شروع كنند.
دكتر نزيه بريك پژوهشگر مسايل اجتماعی معتقد است عامل تاثيرگذار در ادغام نشدن يهوديان شرق، انكار وتحقير ارزش های فرهنگی و اجتماعی آنان بوده است. وی در همين رابطه می افزايد که جايگاه يهوديان شرق تبار در نردبان اجتماعی حكايت از تداوم اين تفاوت و تبعيض دارد كه به حس غربت، نوميدی، تبعيض و اهانت در ميان يهوديان شرق تبار دامن زده است.(15)
يك يهودی شرق تبار در بيان تلخ كامی تجربه ادغام خطاب به اشكنازها چنين می گويد: «آنگاه كه در راس قدرت بوديد ما را در گودال ها، شهرك های كشاورزی و شهرهای تازه تاسيس مخفی كرديد تا گردشگران ما را نبينند و باعث آلودگی چهره شما نشويم و گمان كنند (گردشگران) اين كشور مختص سفيد پوستان است.»(16)
اليعازر بن رفائيل وستيون شروت دو پژوهشگری هستند كه به موضوع ادغام طوايف از منظر اشكنازهای ميزبان پرداخته اند، اشكنازهايی كه انتظار داشتند مهاجران از آسيا و آفريقا در وهله اول از فرهنگ خويش دست بردارند و فرهنگ لائيكی ميزبان (اشكنازي) را بپذیرند.
اين دو پژوهشگر معتقدند كه رهبری اشكنازی ها بر اين باور بوده كه تجمع همه طوايف يهودی در اسرائيل موجب پديد آمدن آن ملت يهودی سنتی آرمانی می شود، ولی تقابل شرق تبارها با لائيسم اشكنازی، بحرانی غير قابل پيشبينی پديد آورد. اگر چه ابتدا گروهی فرهنگ هيات حاكمه را و دسته ای به خانواده و دين و معابد مخصوص طايفه روی آوردند، ليكن با بهبودی كه در وضعيت اقتصادی و سياسی اين دست از مهاجران (شرق تبارها) به وجود آمد اين اعتماد به نفس را نزد آنان تقويت كرد تا به فرهنگ خويش بازگردند.(17)
ديگر پژوهشگر یهودی دان اوريان معتقد است كه فرهنگ عبری سعی در تحكيم مقام حاكميت گروه اشكنازی داشت.(18)
علت مستقيم شكست ادغام طوايفی، انتقال اسرائيل از قطب گرايشات جمعی به قطب گرايشات فردی است.(19)
خانم “ايتسير مائير” محقق یهودی ياد آور می شود نخبگان اشكنازی هنوز هم يهوديان شرق تبار را نه تنها از جنس غير اروپايی می پندارند كه آنان را از عرب های خاورميانه با فرهنگ دون می دانند كه چه بسا بتوان آنها را به موجودات انسانی تبديل كرد.(20)
استنكاف مهاجران روس از ادغام
موج مهاجرت های عمده از اتحاد جماهير شوروی سابق از سال 1989 آغاز شد و تا سال 1999 تعداد مهاجران روسی به 538000 تن رسيد و اين تعداد يعنی 13 درصد از جمعيت “اسرائیل” و به عبارتی 15 درصد يهوديان اين دولت را تشيكل می دهند و چنانچه تعداد مهاجران سابق روس را بدان بيفزایيم اين رقم به 20 در صد خواهدرسيد.(21)
اما روس ها برخلاف يهوديان شرقی درصدد ادغام در جامعه جديد برنيامدند و زندگی در گيتوهای خاص خود را برگزيدند تا فرهنگ خويش را حفظ کنند. مهاجران روس كه قرار بود وزنه ديگری برای حفظ برتری اشكنازها در دولت عبری و تحكيم ماهيت غربی هويت اسرائيلی باشند، وضعيت را دگرگون ساخته و از ديگر طوايف يهودی فاصله گرفتند. از اين رو می توان گفت كه امواج مهاجران روسی اميدهای نخبگان اشكنازی در خصوص امكان ايجاد توازن جمعيتی حافظ برتری غربی ها را برباد داد. مهاجران روس نه تنها برای اسرائيلی شدن به سبك موجود عجله ای به خرج نداندند كه برای خود نوعی خودمختاری در خصوص زبان، سنن اجتماعی، سياسی و فرهنگی قائل شدند.
هشام نفاع محقق و پژوهشگر در اين باره می گويد: اين مهاجرت عملا به شكل گيری جامعه ای در درون جامعه یهودی انجاميد و فرهنگ روسی منسجم و کامل را به وجود آورد كه اين فرهنگ در حزب روسی، تالارهای روسی، مطبوعات روسی و اصرار بر بكارگيری هرآنچه روسی بود، تجلی يافت.(22)
هشام نفاع می افزايد گروه روس ها دوری از همه تنورهای ذوب (در فرهنگ اشكنازی) را برای خود برگزيد و تصميم به حفظ تفاوت آشكار با ديگر قوميت های يهودی گرفت.(23)
مهاجران روس به داشتن گرايشات ريشه دار طايفه ای روسی كه بی شك تاثير گرفته از نظام شوروی است، معروف بودند.
دان اوريان جامعه شناس اسرائيلی رويكرد مهاجران روس به سمت تمايز با ساير گروه های نژادی و مخالفت با ادغام را نتيجه جبهه بندی نژادی و در حقيقت ناشی از اختلاف ديدگاه ها و تضاد منافع گروه هايی می داند كه درگيری آن ها بنا به مناسبات اجتماعی و طبقاتی آشكار و يا مخفی است.(24)
موشه بيلينكی نويسنده روسی به دلايلی كه موجب گوشه گيری مهاجران روس و پرهيز آن ها از ادغام شد، پرداخته و می گويد:دستگاه تبليغاتی و اطلاع رسانی “اسرائيل” همچنان چون گذشته مهاجران روسی را عده ای شرابخوار و روسپی معرفی می كند و بر همين اساس بسياری از مهاجران جديد چنين می پندارند كه اين سیاست دولت است …..آيا آنها اشتباه می كنند؟(25)
اين نويسنده روس ادامه می دهد: «در چنين شرايطی چگونه زندگی كنيم و چكار كنيم؟ اگر بخواهيم سياست متمايز بودن را دنبال كنيم، بايستی اين مهم از طريق تاسيس گيتوی فرهنگی برخوردار از پشتوانه اقتصادی انجام پذيرد تا بتوانيم به خودمان سرويس بدهيم. نهادهای ما رشد و توسعه می يابند و فاصله ميان ما و آنها بيشتر می شود.» (26)
از ديگر دلايلی كه موجب تقويت رويكرد مهاجران روس به عدم الحاق به جامعه (تحت حاكميت اشكنازها) شد، موضع شك برانگيز و خصمانه ای بود كه از جانب قشر وسيعی از جامعه اسرائيلی در قبال آنها اتخاذ گرديد.
ويكتور بولوسكی (نويسنده) در مورد زيان هايی كه مهاجرت روسها برای اسرائيل در برداشت می گويد: «موج اخير مهاجرت رقمی معادل 700 هزار نفر داشت، دست كم 25 درصد اين تعداد غير يهودی بودند. بولوسكی می افزايد كه پيوند عاطفی مهاجران جديد با كشورهای ميزبان از علاقه شان به اسرائيل بيشتر است. وی پيش بينی می كند كه اين عده با گذشت زمان تبديل به لابی روسی تهديد آميزی عليه اسرائيل خواهند شد.» (27)
اما در مورد نااميدی يهوديان روسی از مهاجرت به “اسرائيل” اركان كاريف (نويسنده روسی) می گويد: «نمايندگان آژانس يهود اواخر دهه هشتاد ميلادی در دروغ پردازی به يهوديان روس و دادن وعده های آنچنانی به آنان به قدری متهورانه و موفق عمل كردند كه مهاجران گمان كردند به كوهی از طلا دست خواهند يافت، ولی پيشرفت در وسايل و ابزار ارتباطی موجب رسوايی و برملايی دروغ های آژانس گرديد و مسائل برای همه مردم روشن شد.» (28)
كاريف اضافه می كند: «رهبران اسرائيل تاكيد می كنند كه عامل محرك مهاجرت يهود به اسرائيل بايستی همان ارزش های والای يهود باشد.»
وی اين پرسش را مطرح می كند:«اگر مساله چنين است، پس چرا يهوديان آمريكا با وجود تفاوتشان با يهوديان اتحاد جماهير شوروی سابق و به رغم داشتن نهادهای اجتماعی خاص خود و پايبندی دقيق به تبار يهودی در دسته های بزرگ به اسرائيل مهاجرت نمی كنند؟
1) مولی بيلگ، متفاوت ومتخاصم……”رايحه انديشه قبيله ای در اسرائيل” موضوعات اسرائيلی، سال چهارم، شماره 16، پائيز 2004 ، ص 63
2) منبع قبلی
3) ليف گرينبرگ، چپ اشكنازی، معاينه پس مرگ، موضوعات اسرائيلی، سال چهارم، شماره 14 ، بهار 2004 ، ص 26
4) اسعد غانم، هويت و سياست در اسرائيل، رام الله، مركز فلسطينی مطالعات اسرائيلی، سال 2003 ، ص25
5) دان هورويچ وموشه ليسك، “معضلاتی در مدينه فاضله”، عام عوفيد 1990 ، ص103
6) منبع قبلی
7) سامی سموحا، ناكامی بزرگ شرق تبارها، روزنامه هاآرتص، مورخ 3 فوريه 1995
8) ليف گرينبرگ، ص 77
9) منبع قبلی، ص 78
10) دفورا هوكين، از عالم خيال تا واقعيت، تل آويو ، وزارت جنگ سال 1996 ، ص 211
11) منبع قبلی، ص223
12) يهودا شنهاف، يهوديان شرق تبار در كتاب های تاريخی “اسرائيل”، موضوعات اسرائيلی، سال چهارم، شماره 14 ، بهار 2004 ، ص 66
13) منبع قبلی
14) منبع قبلی
15) نزيه بريك، “بازخورد انديشه صهيونيستی بر وضعيت گروه های نژادی در اسرائيل”، موضوعات اسرائيلی، سال سوم، شماره 9 ، زمستان 2003 ، ص 75
16) منبع قبل،
17) دان اوريان، “ساختار اسرائيل و مشكل اقوام”، موضوعات اسرائيلی، سال ششم، شماره 21، زمستان 206، ص 79
18) منبع قبلی
19) مولی بيلگ، منبع قبلی، ص 65
20) اتسير مائير، “جنبش صهيونيسم و يهوديان عراق” تل آويو عام عوفيد، 1996 ، ص 61
21) ماجد الحاج، العزارلشم، “يهوديان شوروی: از ذوب شدن تا تمايز قومی و فرهنگی”، موضوعات اسرائيلی، سال اول، شماره يكم، زمستان 2001، ص76
22) هشام نفاع، لرزش پايه های ارشميدس در كانون اسرائيل، آيا می تواند نشانه دگرگونی باشد؟ موضوعات اسرائيلی، شماره 5، سال 2002، ص 107
23) منبع قبلی
24) دان اوريان، منبع قبلی، ص 79
25) موشه بيلينكی، “قيام عليه وضعيت موجود”، روزنامه 24 ساعت مورخ 19/3/1997
26) منبع قبلی
27) ويكتور پولوسكی، زيان های مهاجرت، روزنامه حدشوت 1/1/1997
28) اركان كاريف، نوميدی، روزنامه وستی مورخ 25/11/2001
29) منبع قبلی