با وجود حجم گسترده مطالبی که در خصوص غزه نوشته شده است ؛ ولی بنده معتقدم که هنوز روایت بخش اصلی ماجرا باقی مانده و مسائل مرتبط با موضوع غزه بیش از آن چیزی است که امروز آشکار شده است.
(1)
بنده مدعی درک کامل ماجرا نیستم ؛ ولی اطلاعاتی که هفته گذشته به دستم رسید، مرا به سمت این باور سوق داد که بیشتر مطالب منتشر شده در رسانه ها عاری از صحت، دقت و بی طرفی لازم است.
پیش از آنکه دیدگاه های خود در خصوص جنگ نوار غزه را بیان کنم، باید به برخی پیش زمینه ها در این باره اشاره ای داشته باشم ؛ زیرا این پیش زمینه ها ما را به سمت حقایق پنهان رهنمون می سازد.
این نشانه ساده لوحی یک فرد است اگر بگوید که تجاوزات رژیم اشغالگر قدس به نوار غزه نتیجه نقض آتش بس و شلیک چندین موشک به سمت شهرک های صهیونیست نشین بوده است ؛ زیرا این حرف یکی از دروغ هایی است که تل آویو در تلاش برای اشاعه آن می باشد و تا حدی نیز در این زمینه موفقیت را از آن خود کرده تا جایی که این دروغ به یکی از محورهای گفتمان رسانه ای ما مبدل شده است.
بد نیست بدانید چیزی که باعث بر ملا شدن ماهیت دروغین این ادعا می شود اظهارات هنری زیگمان، نویسنده و پژوهشگر یهودی آمریکایی است. وی در مقاله ای مهم تحت عنوان “دروغ های اسرائیل” که در مجله London Review of Books به چاپ رسید، تاکید کرد که تل آویو آتش بس را نقض کرده است نه حماس.
ضمنا پرفسور جان میرز هایمر، استاد دانشگاه هاروارد در مقاله ای با عنوان «جنگی دیگر و شکستی دیگر» نیز به دروغ رژیم صهیونیستی درباره جنگ غزه اشاره کرده و نوشته است که علت جنگ موشک های حماس نیست ؛ بلکه پیگیری طرح اسرائیل بزرگ از سوی مقامات تل آویو است.
درست است که عمر حضور و اجرای پروژه صهیونیسم در فلسطین به یک صد سال پیش باز می گردد ؛ ولی نتایج غیر منتظره انتخابات مجلس قانونگذاری فلسطین در سال 2006 به مثابه نقطه تحولی در مسیر حرکت اجرای پروژه مذکور بود، زیرا موفقیت مقاومت در کسب بیشترین تعداد آرا و نیز پیروزی حماس در انتخابات باعث تغییر در موازنه قدرت شد و ناگهان تل آویو متوجه شد که پروژه سازش در معرض خطر است و همین امر نیز باعث گردید تا در مورد لغو نتایج انتخابات و نیز نابودی جنبش مقاومت اسلامی فلسطین با استفاده از روش های مختلف به توافق برسد.
اشغالگران قدس برای رسیدن به هدف خود در مورد لغو نتایج انتخابات، به بازداشت نمایندگان منتخب ملت فلسطین از جمله رئیس پارلمان مبادرت ورزیدند ؛ البته نقشی که در این میان بر عهده دستگاه های امنیتی تشکیلات خودگردان در نوار غزه گذارده شد، براندازی دولت منتخب فلسطین بود.
به هر حال، درگیری های سیاسی با پیروز انتخابات (حماس) در وهله اول با قطع هر گونه ارتباط با دولت منتخب فلسطین آغاز شد و بعد از آن نوبت به تشکیل دولت وحدت ملی رسید که البته ابومازن از همان آغاز از هر گونه تعامل با آن استنکاف ورزید. در چنان اوضاع سیاسی، دستگاه های امنیتی مشغول ایجاد آشوب در نوار غزه بودند تا از این رهگذر دولت منتخب را به سمت شکست بکشانند و همین امر نیز باعث شد که دولت وادار به کنترل مراکز امنیتی شود تا از این طریق، دسیسه های دستگاه های مذکور را خنثی سازد و به تمرد و سرکشی شان پایان دهد.
دیوید رز در گزارش عجیبی که در آوریل 2008 توسط مجله “وانتی فیر” منتشر شد، از نقش آمریکا در کودتا علیه دولت منتخب فلسطین پرده برداشت.
وقتی طرح کودتا علیه دولت حماس که اجرای آن به عهده دستگاه های امنیتی بود، با شکست مواجه شد تل آویو به گزینه محاصره متوسل شد ؛ ولی طرح گرسنه نگاه داشتن مردم فلسطین ـ بر خلاف انتظار ـ نتیجه ای در بر نداشت. به دنبال شکست طرح اخیر، صهیونیست ها به گزینه ای روی آوردند که از دیر باز منتظر اجرای آن بودند و در تاریخ 27 دسامبر 2008 برای نابودی مقاومت و حذف نتیجه انتخابات 2006 فلسطین حمله نظامی خود را آغاز کردند.
(2)
همان طور که می دانید میانجیگری طرف مصری با خود برقراری آتش بسی شش ماهه ای را به دنبال داشت که در هفده دسامبر گذشته پایان یافت و در دوره آتش بس، جنبش حماس تمامی فعالیت های مسلحانه خود علیه رژیم اشغالگر قدس را متوقف کرد و پایبندی خود را به مفاد آتش بس نشان داد و این در حالی بود که رژیم اشغالگر قدس خلاف تعهداتش رفتار کرد و از بازگشایی گذرگاه جهت تامین نیازهای معیشتی فلسطینیان سر باز زد و اقدامات نظامی خود را متوقف ننمود.
رژیم صهیونیستی همچنین در دوره آتش بس به روند تجاوزات و نیز ترورهای خود تداوم بخشید که البته آخرین مورد آن کشتار شش تن از اعضای حماس در چهارم نوامبر بود.
مطالبی که در مورد عدم پایبندی رژیم صهیونیستی به آتش بس از نظر شما گذشت، حرف بنده نیست ؛ بلکه اظهاراتی است که شاموئل زکای، فرمانده اسبق این رژیم در نوار غزه بیان داشته و در شماره 22 دسامبر روزنامه عبری زبان “هاآرتص” به چاپ رسیده است. این چهره صهیونیست می گوید: “اسرائیل با ادامه محاصره فلسطینیان ساکن نوار غزه از دوره آتش بس سوء استفاده کرد. اگر تل آویو بر ادامه محاصره و سرکوب فلسطینیان پافشاری نمی کرد، آتش بس تمدید می شود.”
به دنبال پایان دوره آتش بس در هفده دسامبر، هیچ گونه تماسی با رهبران حماس در خصوص مرحله بعدی گرفته نشد و بر خلاف اظهارات برخی مقامات سیاسی، قاهره هیچ گونه هشدار یا سفارشی در مورد عواقب پایان آتش بس به حماس نداد.
به هر رو، گروه های مبارز فلسطینی باید موضع خود را در قبال تمدید یا عدم تمدید توافق نامه عدم درگیری مشخص می کردند و از این رو، نمایندگان شان در غزه و دمشق نشست هایی را برگزار و سپس اعلام نمودند که با نظر به تداوم روند محاصره و ترور رزمندگان مقاومت توسط اشغالگران قدس، دیگر این توافق نامه پایان یافته تلقی می شود و گروه های مبارز هیچ تعهدی در خصوص توقف حملات خود ندارند.
بد نیست بدانید که یک هفته پیش از آغاز جنگ، مصری ها طی دو تماس تلفنی با دکتر محمود الزهار از رهبران برجسته حماس با وی در مورد تمدید دوره آتش بس سخن گفتند که ایشان نیز در پاسخ تاکید کردند که در سایه تداوم روند محاصره، حماس و گروه های مبارز فلسطینی در نوار غزه قصد چنین کاری را ندارند. ضمنا با وجود آنکه اخبار فراوانی از تل آویو در خصوص حمله به نوار غزه به گوش می رسید، مقامات مصری روز پنج شنبه 25/12/2009 در تماسی تلفنی با دکتر الزهار تاکید کردند که “اسرائیل” هرگز قصد حمله نظامی را ندارد و حال آنکه اشغالگران در 27 دسامبر یعنی دو روز بعد از تماس مذکور به یورشی وحشیانه و غیرمنتظره مبادرت ورزیدند.
پیش بینی های رژیم صهیونیستی حکایت از آن داشت که جنگ غزه سه روز به طول می انجامد و بمباران گسترده و دیوانه وار این منطقه، مقاومت را به تسلیم وا می دارد که البته بروز سه ماجرا از چنین پیش بینی حکایت داشت:
1 ـ نشست فوق العاده وزرای خارجه اتحادیه عرب که بعد از پنج روز از آغاز جنگ برگزار شد.
2 ـ برخی چهره های فراری سازمان حفاظت اطلاعات تشکیلات خودگردان وارد منطقه مصری رفح شده بودند تا به گمان خودشان رهبران فراری حماس که برای فرار از جنگ وارد این شهر می شوند، را بازداشت نمایند.
3 ـ به جز یک مورد، هیچ گونه تماسی با رهبران مقاومت در خارج گرفته نشد که آن یک مورد نیز گفتگوی تلفنی دبیر کل اتحادیه عرب با زیاد نخاله، نائب رئیس جنبش جهاد اسلامی بود.
در روز ششم جنگ یعنی اولین پنج شنبه ماه ژانویه، یکی از مسئولان سازمان اطلاعات مصر در تماسی تلفنی با رئیس دفتر سیاسی جنبش حماس، از وی خواست تا هیاتی از اعضای جنبش را برای بررسی اوضاع به قاهره بفرستد. البته با نظر به اینکه رشته ارتباط میان حماس و قاهره در پی مخالفت این جنبش فلسطینی با حضور در کنفرانس آشتی ملی در نوامبر سال گذشته قطع شده بود و نیز برای آنکه این احساس دست ندهد که حماس تشنه آتش بس است، اعزام هیات مذکور تا روز یک شنبه چهارم ژانویه به تعویق افتاد.
شایان ذکر است که بعد از گذشته یک هفته از آغاز جنگ، فرانسوی ها و دانمارکی ها با مسئولان دفتر سیاسی حماس در دمشق تماس گرفتند تا در مورد احتمال آتش بس گفتگو کنند.
تماس هایی که با رهبران حماس گرفته می شد، دو معنا با خود به همراه داشت. اول اینکه پایداری گروه های مبارز فلسطینی در نوار غزه همه را غافلگیر کرده است و دوم اینکه رژیم صهیونیستی در پی آن است که با تحمیل شروط خود به حماس، به جنگ پایان دهد.
شایان ذکر است که در اثنای حضور نمایندگان حماس در قاهره حملات وحشیانه رژیم اشغالگر قدس به نوار غزه هر چه بیشتر تشدید یافت که البته این اقدام پیامی در جهت اعمال فشار به هیات اعزامی حماس برای پذیرش شروط تل آویو بود.
ضمنا شواهد و قرائن حکایت از آن دارد که ایهود اولمرت، نخست وزیر رژیم صهیونیستی دو بار زمان اعلام آتش بس را به تعویق انداخت تا نتیجه نشست مسئولان مصری با نمایندگان مقاومت مشخص شود که البته نمایندگان مذکور از پذیرش خواسته های این رژیم سر باز زدند.
(3)
تلاش صهیونیست ها برای انتشار دو شایعه دروغ در اثنای جنگ
صهیونیست ها این گونه تبلیغ می کردند که هدف از جنگ مقابله با نفوذ ایران در منطقه است و سه هدف را در این شایعه پراکنی دنبال می کردند که عبارت بودند از:
1 ـ تخریب چهره مقاومت اسلامی فلسطین و معرفی آن به عنوان ابزاری در دست ایران
2 ـ جلب همراهی برخی دولت های عربی که از قدرت یابی ایران هراس داشتند ؛ البته با تلقین این دروغ که ایران دشمن حقیقی اعراب است نه اسرائیل. این ادعای کذب را زیپی لیونی، وزیر خارجه رژیم صهیونیستی در اظهاراتش درباره ایران مطرح کرد.
3 ـ تصفیه حساب با ایرانی که رژیم عبری را به عنوان بزرگ ترین تهدید خود می داند و هرگز حاضر به توقف برنامه های هسته ای خود نیست.
جالب اینجاست صهیونیست ها در حالی به شایعه پراکنی در خصوص دخالت ایران می پردازند که ایالات متحده به طور کامل پرونده فلسطین را در اختیار گرفته و خود رسما در کنفرانس آناپلیس به این نکته اعتراف کرده است. ضمنا کسانی که از این شایعه دفاع می کنند، هیچ تفاوتی میان یک همپیمان با یک مزدور قائل نیستند و نمی دانند (یا شاید خود را به نادانی می زنند) که حماس با درخواست ایران در خصوص مشارکت در کنفرانس گروه های مبارز فلسطینی در تهران که همزمان با نشست آناپلیس برگزار می شد، مخالفت کرد که این امر باعث تیرگی موقت روابط میان دو طرف شد. ضمنا ایران برخی ملاحظات را در مورد توافق نامه آتش بس داشت که آنها را از طریق فرستاده ویژه خود به دمشق به اطلاع حماس رسانید ؛ ولی این جنبش اعلام کرد که ما بر تداوم همپیمانی خود با ایران تاکید داریم، اما برای حفظ استقلال در تصمیم گیری های خود اهمیت بیشتری قائل هستیم.
ما تنها دو نمونه را به عنوان مثال ذکر کردیم و صد البته که موارد دیگری نیز وجود دارد که در اینجا مجال صحبت درباره آنها نیست. عجیب آنکه جماعتی که از حمایت و پشتیبانی ایران از مقاومت هراس دارند، چرا هیچ گونه اشاره ای به همپیمانی آمریکا و رژیم صهیونیستی نمی کنند.
دومین دروغی که صهیونیست ها در اثنای جنگ در اندیشه انتشارش بودند، مربوط به اعتقادی بود که در اذهان برخی محافل سیاسی عربی در مورد ائتلاف حاکم بر رژیم صهیونیستی (لیونی ـ باراک یا کادیما ـ کار) وجود داشت.
برخی سیاستمداران عرب تصور می کردند که حاکمیت این ائتلاف بر “اسرائیل” بهتر از قدرت یابی لیکود به رهبری بنیامین نتانیاهو است و نفع بیشتری برای عرب ها دارد.
در هر حال، اعتقاد به سودمندی بقای ائتلاف حاکم، محافل مذکور را بر آن داشت تا تحرکات بسیاری را برای پیروزی این ائتلاف و موفقیتش در رقابت با نتانیاهو صورت دهند و بازنمود این امر را می توان در فشارهایی یافت که نمایندگان جبهه میانه روی عربی در راستای دست یابی به اعلامیه آتش بس و یا بیانیه ای صرف می کردند که در نشست خود در ابوظبی صادر کردند. بیانیه مذکور متضمن مفادی بود که تصویب آن در کنفرانس اتحادیه عرب در کویت نیز با مشکل مواجه شد و از جمله این مفاد می توان از پایبندی به طرح صلح اعراب یاد کرد.
صرف نظر از اینکه انجام چنین اقداماتی از سوی محافل سیاسی عربی برای پیروزی ائتلاف (کادیما ـ کار) بر رای دهنده صهیونیستی تاثیر دارد یا نه ؛ ولی باید به کسانی که چشم امید به ائتلاف چپگرای میانه حاکم بر اسرائیل امید بسته اند، گفت: به نظر می رسد فراموش کرده اید فرماندهی تمامی جنگ هایی که رژیم اشغالگر قدس علیه عرب ها انجام داد، بر عهده این ائتلاف شوم و نامبارک بود ؛ البته تنها یک استثنا وجود داشت که همان حمله صهیونیست ها به بیروت با فرماندهی شارون در سال 1982 بود. در جنگ مذکور لیکود برای تشکیل کابینه با کار ائتلاف نکرد.
(4)
شاید متوجه شده اید که بنده در این مقاله تنها در مورد نقش نشست های اتحادیه عرب در قطر، کویت، شرم الشیخ و ریاض صحبتی نکرده ام. بنده دلیل خاص خود را برای این کار دارم و معتقدم که این نشست ها باعث هیچ تغییری در وضعیت حاکم نشد و تنها باعث تلطیف اجوا و رفع تیرگی در روابط برخی روسای عرب شد ؛ ولی در عین حال به شکاف هر چه بیشتر در روابط دولت های عضو اتحادیه و نیز تشدید و تداوم روند اختلاف میان گروه های فلسطینی انجامید. در اینجا مجال آن نیست که به بررسی جزئیات این نشست ها بپردازیم.
مسئله ای که باید مد نظر قرار داد، این است که رژیم صهیونیستی به دنبال آن است تا اهدافی را که از راهگذار جنگ موفق به تحقق آن نشد، از راه فشارهای سیاسی در پی انجام آن است یعنی اینکه به زانو درآوردن حماس و انکار نتایج انتخابات سال 2006 فلسطین هدفی است که تل آویو هرگز دست از آن نمی کشد و از همین رو، پیش بینی می شود اشغالگران در تلاش برای بازگرداندن وضعیت به قبل از 27 دسامبر و نیز برقراری آتش بسی باشند که دست مقاومت را می بندد، دست رژیم صهیونیستی را برای ادامه تجاوزات باز می گذارد و چهره قابل قبولی به محاصره می بخشد.
بی تردید، رژیم اشغالگر قدس تا زمانی که حماس تن به شروطش ندهد و آن چیزی که در گذشته رد می کرده است، را قبول نکند به این جنبش اجازه بازسازی، انتقال آوارها و بیرون کشیدن پیکر شهدای نوار غزه را نخواهد داد.
با نظر به اینکه این مقاله پیش از برگزاری انتخابات رژیم صهیونیستی و نیز قبل از پاسخگویی حماس به پیشنهادات قاهره نوشته شده است، بحث در مورد سناریوی آتی هنوز زود است.