در حالی جنبش حماس بیستمین سالروز تشکیل خود را پشت سر می گذارد که محافل صهیونیستی از نزدیک تمامی تحولاتی که این جنبش جوان پشت سر گذاشته است، را زیر نظر دارند ؛ به ویژه آنکه حماس در وضعیتی بیستمین سالروز تشکیل خود را جشن می گیرد که چندین ماه از زمان کنترل کامل این جنبش بر غزه می گذرد و مسئولان نهادهای سیاسی و نظامی رژیم اشغالگر قدس نیز از این بابت ابراز نگرانی می کنند و همه به صراحت می گویند که حماس یک تهدید استراتژیک برای موجودیت “اسرائیل” به شمار می رود.
در این مقاله بر آن هستیم تا به بررسی ارزیابی رژیم صهیونیستی از جنبش حماس در سطوح مختلف سیاسی، نظامی و استراتژی پردازیم.
قدرت حماس
افسران ارتش صهیونیستی که مسئولیت حمله به بخش های مختلف نوار غزه و کرانه باختری را بر عهده دارند، از پیشرفت نظامی مبارزان حماس سخن می گویند و اگر به گزارش هایی که از سوی این افسران به مقامات عالی رتبه ستاد مشترک ارتش صهیونیستی ارائه می شود، نگاهی بیاندازیم می بینیم که این پیشرفت های نظامی نمود خود را در مسائل ذیل نشان می دهد:
ـ کیفیت و کمیت سلاح هایی که مبارزان حماس در اختیار دارند ؛ مراکز تولید سلاح گردان های قسام امروز تهدیدی واقعی برای رژیم صهیونیستی به شمار می رود. دست یابی شاخه نظامی حماس به تجهیزات جدید به شکلی تدریجی و بر اساس یک طرح از پیش برنامه ریزی شده صورت گرفته است.
بد نیست بدانید بعد از آنکه حماس چند سال پیش موفق شد تانک میرکاوا دشمن را منهدم کند، اخیرا حرف و حدیث هایی در میان مردم غزه وجود دارد مبنی بر اینکه گردان های قسام بعد از کنترل مقر دستگاه های امنیتی نوار غزه موفق شده است که به تجهیزات لازم برای هدف قرار دادن هواپیماها و بالگردهای صهیونیستی دست یابد.
ـ توان خارق العاده و مهارت زائدالوصفی که مبارزان قسامی در مقابل ارتش به اصطلاح شکست ناپذیر رژیم صهیونیستی از خود نشان دادند و همین امر نیز برجسته ترین تحلیلگران نظامی و ژنرال های عالی رتبه ارتش صهیونیستی را بر آن داشت تا در جلسات عمومی و خصوصی خود به این نکته اعتراف کنند که هنگام رویارویی با نیروهای قسامی ـ نه با مجموعه ای از افراد عادی ـ بلکه با گروهی چریک مسلح مواجه می شوند. توصیفی که امروز در میان محافل نظامی صهیونیست در مورد شاخه نظامی رواج دارد، آن است که گردان های قسام امروز به یک ارتش آموزش دیده، مجهز و آماده مبدل شده است و فاصله چندانی تا تبدیل شدن به یک ارتش به تمام معنا ندارد. به هر رو، مقصود صهیونیست ها از به کار بردن چنین عبارت هایی ـ خواه واقعی، خواه مبالغه آمیز ـ در توصیف قدرت گردان های قسام هر چه که باشد، آژیر خطر را برای ستاد مشترک ارتش رژیم صهیونیستی که دیگر در دست یابی به وسیله ای جهت جلوگیری از پیشرفت “ارتش حماس” خود را عاجز می بیند، به صدا در می آورد.
ـ انتقال از مرحله دفاع به مرحله هجوم و حمله به ویژه در چند ماه اخیر که تمامی راه ها به سمت اجرای عملیات های شهادت طلبانه در مناطق اشغالی بسته شده است.
مقاومت در طول سالیان مختلف موفق به استفاده از شیوه های جدید و پیشرفته ای جهت هدف قرار دادن نظامیان و شهرک نشینان صهیونیست شده است که از جمله این شیوه ها می توان از تیراندازی به سمت گشتی های نظامی، کاروان خودروهای شهرک نشینان، حمله به پایگاه های نظامی صهیونیست و هجوم به سمت نیروهای پیاده، علی الخصوص یگان ویژه یاد کرد ؛ البته این شیوه های نبرد و مبارزه با دشمن نیازمند تحمل رنج فراوان و برنامه ریزی دقیق است تا اینکه عملیات با موفقیت همراه باشد.
پس همان طور که گفتیم حمله با اشکال مختلفی صورت می پذیرد ؛ تیراندازی به سمت نیروهای پیاده نظام، حمله به پایگاه ها و برج های نظامی، هدف قرار دادن خودروهای نظامی یا کاروان خودروهای شهرک نشینان و یا هر شیوه دیگری که استفاده از آن برای مبارزان حماس امکان پذیر باشد. به هر حال، هر چقدر عملیات دقیق تر برنامه ریزی شده باشد، نتیجه بهتری را به دنبال خواهد داشت.
از مسائل فوق که بگذریم، به مسئله نگاه و برداشت رژیم صهیونیستی از پیروزی حماس در انتخابات می رسیم. از زمان به قدرت رسیدن حماس در فلسطین، تل آویو علنا جنگی گسترده را علیه این جنبش آغاز کرده و این جنگ ابعاد مختلفی به خود گرفته است:
بعد سیاسی
1 ـ رژیم صهیونیستی بعد از قدرت یافتن حماس در فلسطین با استفاده از اصطلاحات دروغین تاریخی که در حافظه جمعی یهودیان نقش بسته و مربوط به دوره نازی ها است، افکار عمومی جامعه صهیونیستی را برای همراهی با سیاست های دولت عبری علیه حماس همراه کرد. اشغالگران ددمنش ادعا می کردند که پیروزی جنبش حماس که از دل مردم بی پناه فلسطین برخاسته است، مشابه پیروزی نازی ها در آلمان و یک فاجعه جدید برای یهودیان است و همین ادعاها باعث شد که شمار زیادی از سیاستمداران با رهبران حماس همچون سردمداران نازی برخورد کنند و اساسنامه تشکیل حماس را به کتاب “مبارزه من” هیتلر تشبیه نمایند.
2 ـ در بوق و کرنا کردن این ادعا که تشکیلات خودگردان یعنی همان سازمانی که با توافق “اسرائیل” و جامعه جهانی در فلسطین شکل گرفت و نقش مهمی را در محافظت از منافع صهیونیست ها ایفا می کرد، امروز به دست بزرگ ترین دشمن “اسرائیل” در منطقه (حماس) افتاده است ؛ چنین ادعایی به جامعه جهانی این اجازه را می داد یا به عبارت دیگر جامعه جهانی را تحریک می کرد تا با محاصره سیاسی دولت مشروع فلسطین و اعمال فشارها و محدودیت های مختلف بر آن، موضعی سخت در مقابل حماس بگیرد.
3 ـ رژیم صهیونیستی همچنین مدعی وجود رابطه میان مقاومت فلسطین با برخی جریان های تندرو، به ویژه سازمان القاعده بود که “اسرائیل” و غرب آن را دشمن خود به شمار می آورند. اشغالگران قدس تصویر شیخ احمد یاسین را در کنار تصویر اسامه بن لادن قرار می دادند و با این کار خود می خواستند یک چهره ذهنی خاصی از حماس در افکار عمومی جهان ترسیم کنند.
با پیروزی حماس در انتخابات و قدرت یافتن این جنبش در فلسطین، رژیم صهیونیستی وانمود می کرد که دولت حماس نسخه برابر اصل دولت طالبان در افغانستان است و امروز تشکیلات خودگردان با حاکمیت حماس به یکی از ارکان اصلی محور شرارت در منطقه تبدیل شده است.
بعد نظامی
1ـ تشدید بی سابقه حملات و جنایات نظامی که هدیه رژیم صهیونیستی به دولت حماس بود ؛ دولت عبری بعد از قدرت یافتن حماس در فلسطین دست به ترور، بازداشت و حملات وحشیانه ای زد که نتیجه آن شهادت صدها فلسطینی و زخمی شدن و اسارت هزاران تن دیگر بود.
2 ـ ارتش صهیونیستی در جنایت های خود علیه دولت مشروع فلسطین تمامی مرزها را شکست و به بازداشت ده ها تن از نمایندگان و وزرای دولت اقدام ورزید تا با این کار خود تهدیدش مبنی بر اینکه اعضای کابینه حماس و نمایندگان این جنبش در پارلمان فلسطین از هیچ مصونیتی برخوردار نیستند، را شکلی عملی ببخشد. بازداشت وزرای یک دولت و نمایندگان یک پارلمان اقدامی خطرناک است که پیش از این هیچ رژیمی در جهان به آن مبادرت نورزیده است ؛ البته کار اشغالگران به جایی رسیده است که رئیس کابینه و برخی وزرای آن را تهدید به ترور می کنند و در توجیه این تهدیدات می گویند که دست این افراد آغشته به خون “اسرائیلی ها” است.
3 ـ رژیم صهیونیستی به خاطر ارتباط تنگاتنگی که با عناصر وابسته به سازمان های امنیتی تشکیلات خودگردان (ستون پنجمی ها) دارد، توانسته است تا برنامه خود جهت بر هم زدن اوضاع در مناطق فلسطینی را از طریق به راه انداختن حوادثی همچون قتل، آدمربایی و … به مرحله اجرا برساند تا دولت حماس مشغول مسائل فرعی گردد و از اجرای برنامه انتخاباتی خود باز بماند ؛ البته روند نابسامانی ها تا زمان اجرای عملیات پاکسازی که در ژوئن 2007 انجام شد، ادامه داشت.
بعد اقتصادی
1 ـ رژیم عبری توجه خاصی را به اعمال محاصره اقتصادی و مالی علیه دولت حماس مبذول می داشت، محاصره ای که با زیر پا گذاشتن توافق نامه مربوط به تحویل درآمدهای گمرکی به دولت فلسطین و در شرایطی آغاز شد که دولت باید در آخر هر ماه 150 میلیون دلار را برای واریز حقوق بیش از 125 هزار کارمند تهیه می کرد.
2 ـ رژیم صهیونیستی در تبلیغات رسانه ای خود که با هدف جهت دهی به افکار عمومی جهان و نهادهای بین المللی کمک کننده صورت می گرفت، مدعی می شد اموالی که به حساب دولت حماس ریخته می شود، برای پرداخت حقوق کارمندان، اجرای پروژه های زیربنایی و بهبود وضعیت معیشتی فلسطینیان صرف نمی شود ؛ بلکه به منظور پر کردن انبار سلاح های حماس و ساخت مواد منفجره هزینه می شود که البته همین تبلیغات بسیاری از کشورهای غربی را واداشت تا از اعطای کمک های مالی به دولت مشروع فلسطین خودداری کنند. تبلیغات صهیونیست ها همچنین باعث شد تا طرف های عربی نیز در انجام وعده کمک های خود به ملت فلسطین، به ویژه مردم غزه که از ژوئن 2007 تا لحظه نگارش این مقاله با شدیدترین شکل محاصره رو به رو هستند و با گرسنگی دست و پنجه نرم می کنند، کندی به خرج دهند.
3 ـ رژیم صهیونیستی از حاکمیت خود بر گذرگاه های تجاری کرانه باختری و نوار غزه برای اعمال فشار هر چه بیشتر بر فلسطینیان، سنگ اندازی در مسیر ورود و خروج کالاها و نیازهای ضروری افراد، رکود اقتصادی و ایجاد مانع در مسیر ساخت و ساز استفاده کند. به عبارت دیگر صهیونیست ها علاوه بر محاصره مالی، دست به محاصره غذایی فلسطین زدند تا حماس را هر چه بیشتر در تنگنا قرار دهند.
حماس در مرحله پس از پاکسازی غزه از وجود مزدوران
به نظر صهیونیست ها، تاثیراتی که تحولات ژوئن 2007 و عملیات پاکسازی بر نوار غزه داشت، را می توان به صورت ذیل بر شمرد:
1 ـ تثبیت حالت شکاف موجود میان نوار غزه و کرانه باختری: با وجود آنکه بروز حالت شکاف و انفصال میان این دو منطقه به پیش از تحولات ژوئن 2007 باز می گردد و ریشه آن نیز مخالفت های رژیم صهیونیستی با آمد و شد آزادانه میان این دو منطقه می باشد ؛ ولی بعد از حوادث ژوئن کرانه باختری و نوار غزه به دو کیان سیاسی کاملا مجزا بدل شده اند که تحت فرمان دو جنبش کاملا مخالف اداره می گردند. در پرتو چنین وضعیتی که هیچ نظام سیاسی واحدی در فلسطین وجود ندارد، رژیم صهیونیستی می تواند مدعی آن باشد که طرف فلسطینی هیچ نماینده مشخصی برای مذاکره ندارد.
2 ـ دولت وحدت ملی که حماس کنترل آن را بر عهده دارد، برای اولین بار خود را در وضعیتی می بیند که طی آن می تواند بر یک منطقه خاص جغرافیایی حاکمیت داشته باشد.
دو دولتی که از زمان پیروزی حماس در انتخابات مجلس قانونگذاری بر روی کار آمده اند ـ تا پیش از حوادث غزه ـ نتوانستند زمام امور را به دست گیرند که ریشه این امر را باید در تداوم درگیری ها میان حماس و فتح جستجو کرد.
3 ـ همان طور که بسیاری از تحلیلگران انتظار داشتند بعد از عملیات پاکسازی نوار غزه از رجس وجود مزدوران، طرف های بین المللی بر موج فشارهای خود علیه این جنبش افزودند ؛ البته طرف های مذکور به این نکته نیز توجه داشتند که نباید این فشارها به یک بحران انسانی در نوار غزه مبدل شود و از همین رو، برخی کمک های غذایی و اقتصادی در اختیار مردم این منطقه قرار دادند. این نکته را نیز نباید از یاد برد که در حال حاضر هیچ گونه محدودیت اقتصادی علیه جنبش فتح که حکومت را در کرانه باختری در دست دارد، اعمال نمی شود.
4 ـ به دنبال حوادث ژوئن 2007، این تصور در ذهن رژیم صهیونیستی نقش بسته است که حاکمیت حماس بر نوار غزه به تشدید درگیری ها در مناطق مرزی می انجامد و با وجود آنکه امروز حماس بیش از هر چیز به برقراری آرامش نسبی در نوار غزه نیاز دارد، حس پیروزی که شاخه نظامی این جنبش ـ بعد از حوادث غزه ـ به دست آورده است، آنها را به سمت ابراز قدرت در جنگ با صهیونیست ها می کشاند.