رژیم صهیونیستی برای تسلط بر سرنوشت و آینده ملت فلسطین، سیاست خشونت را به عنوان یک راهبرد در پیش گرفته و به ترور رهبران و فعالان فلسطینی عرصه مقاومت در برابر اشغالگران، ادامه می دهد و به دلیل شدت تمرکز سیاست های این رژیم بر روی خشونت؛ به ویژه طی سال های انتفاضه الاقصی و حتی در حال حاضر، ملت فلسطین این فرصت را پیدا نکرده اند که به مقاومت مدنی مسالمت آمیز روی آورند ؛ چرا که رژیم اشغالگر قدس هر باری که نشانه هایی از آتش بس و آرامش چهره نمایانده است، به منظور جلوگیری از آتش بس عملیات نظامی تازه ای آغاز کرده و تلاش کرده تا فلسطینیان را مجبور به واکنش در مقابل این اقدامات کند و بدین ترتیب بهانه ای برای تداوم خشونت های خود پیدا کند.
از سوی دیگر، این سیاست بر هماهنگی میان دستگاه های نظامی و سیاسی و ارتباط ارگانیک آنها با هم استوار است و استراتژی ها و اولویت های امنیت ملی رژیم صهیونیستی، نه از طریق هیئت های سیاسی، بلکه توسط ژنرال های کنونی یا سابق دارای سوابق سیاسی تعیین می شود و رسم بر این است که همه دولت های صهیونیستی اهمیت زیادی به پیشنهادهای ارتش می دهند ؛ چرا که ارتش این رژیم مانند دولتی دایمی و بدون تغییر می باشد.
اما خشونت رژیم صهیونیستی، علاوه بر اینکه در سیاست و راهبرد دولت صهیونیستی یک ضرورت واقعی و عملی برای تسلط بر اراضی فلسطینیان و تحمیل واقعیت ها بر ملت فلسطین و جهان عرب به شمار می رود، برای تقویت و تجدید و تعریف ماهیت و میزان و اهداف این خشونت ها در زمان مورد نظر و نیز در مدت زمان متوسط و طولانی، از افکار و عقاید زیادی بهره می گیرد.
این خشونت قبل از هر چیزی از میراث افکار و نظریات داروین و نیچه و آراء نژاد پرستانه و متعصب غربی بهره می گیرد که عامل اصلی شیوع گرایشات استعماری و امپریالیستی غربی بوده و به بهانه تفوق غرب و هژمونی نژادی و بالا بودن ارزش سفید پوستان، غیر اروپایی ها را تحت سیطره قدرت های استعماری در می آورد، اما تاکید خشونت صهیونیستی بر این میراث غربی، برای تداوم این خشونت ها کافی نبود و نمی توانست جلوی فروپاشی رژیم صهیونیستی مانند فروپاشی نظام استعماری و امپریالیستی در برابر مبارزات آزادی خواهانه ملی را بگیرد و از همین رو تئوریسین های خشونت این رژیم به دین یهود و تمامی مظاهر آن از جمله تورات، تلمود، دیانت یهودی و موسسه دینی خاخام ها پناه بردند تا این خشونت و تداوم آن علیه فلسطینیان را توجیه کرده و به آن جنبه تقدسی بخشیده و آنرا به منزله فریضه ای الهی بدانند.
در همین راستا، درگیری صهیونیست ها با فلسطینیان، تکرار سناریوی جنگ بنی اسرائیل علیه کنعانی ها است و فلسطینیان امروزی جایگزین کنعانی های دیروزی شده اند و بر اساس تفکر صهیونیستی، تاریخ بار دیگر تکرار می شود. این نظریه علاوه بر نادیده گرفتن فاصله زمانی طولانی میان این تفکر توراتی و دوران معاصر، نشانگر این است که یهودیان کنونی رژیم صهیونیستی وارثان بنی اسرائیل و عبرانی های قدیم هستند و این مساله نشات گرفته از نظریه نژاد برتر و خالص بودن آنان است که آنها بر اساس این نظریه، ملت ها و اقوام و مردمان و گروه های دیگر را مجبور به هجرت و آمیزش با هم دیگر و نقل مکان و ازدواج و اختلاط نژادی و فرهنگی با یکدیگر می کردند تا بدین وسیله مانع از برتری جویی نژادی و غیره مردم بر یکدیگر شوند و شیوه انجام این کار هیچ اهمیتی برای آنها نداشت.
“بن گوریون” معتقد بود که یهودیان برای بازگشت به سرزمین مقدس نباید بر اساس اعتقاد خاخام ها، منتظر مشیت الهی باشند، بلکه باید با کنار گذاشتن این مساله، خود با اراده یهودی سرنوشت خود را رقم بزنند. وی خشونت را به منزله بازیابی شخصیت یهودی می دانست و برای توجیه این مساله از میراث دینی یهود کمک می گرفت و می گفت که حضرت موسی (ع) بزرگترین پیامبر و اولین پیامبر نظامی در تاریخ ملت یهودی می دانست و ارتش رژیم صهیونیستی را بهترین مفسر تورات می دانست.
“اسرائیل شاحاک” در کتاب خود با نام “اصولگرایی یهودی در اسراییل” که در سال 1999 منتشر شد، از فتاوای مذهبی خاخام های یهودی که کشتار و خشونت را مجاز می دانستند، انتقاد کرده و اعلام کرد که در جنگ سال 1982 رژیم صهیونیستی علیه لبنان، خاخام های نظامی، نظامیان این رژیم را به فتح مجدد خاک “اسراییل” و نابودی ساکنان غیر یهودی آن تشویق می کردند. در همین زمان نقشه ای منتشر شد که بر روی آن اسامی روستاهای لبنانی با نام های الهام گرفته شده از دین یهود جایگزین شده بود و از سوی دیگر، خاخام های یهودی معتقد بودند که اصول عدالت و برتری جویی نباید در مورد یهودیان اجرا شود؛ چرا که آنها ملتی هستند که از ویژگی برتر ابدی برخوردار هستند.
بر اساس این کتاب، فتاوای دینی یهودی، به صراحت میان روح یهودی و غیر یهودی و همچنین جسم یهودی و غیر یهودی تمایز قایل شده بودند و روح و جسم یهودی را آفریده خدا و برتر می دانستند و در مقابل روح و جسم غیر یهودی را مخلوق شیطان می دانستند. علی رغم شباهت میان اجساد یهودی و غیر یهودی، بر اساس این فتاوی، این اجساد فقط از لحاظ ظاهری با هم شباهت دارند ولی در واقع تفاوت های زیادی با هم دارند و در حالی که اجساد غیر یهودیان بیشتر به چهار پایان و حیوانات شباهت دارد، جسد یهودیان جسدی روحانی و خدایی است.
خشونت یهودی تا حد زیادی به تاویلات و تفسیرهای محتلف دین یهود و تا حد زیادی نیز به فتاوای دینی تکیه دارد که کشتار و خشونت علیه غیر یهودیان و به ویژه فلسطینیان را جائز می شمارد و آنرا بر اساس برخی اصول نژاد پرستانه که برخی از آنها ریشه در فلسفه غربی و برخی دیگر ریشه در دین یهودی دارد، توجیه می کند. در طول سال های انتفاضه، یکی از تحلیلگران صهیونیستی اعلام کرد که تعداد مبارزان فلسطینی که در اثر جراحت ها توانایی خود را از دست داده اند در حال افزایش است و برخی از این مبارزان چشم و برخی دیگر دست یا پای خود را از دست داده اند. وی خاطر نشان کرد که این اقدامات دشمن در زخمی کردن مبارزان فلسطینی با هدف ناتوان کردن آنان از حمل سلاح یا مشارکت در اعتراضات و مقاومت صورت می گیرد، اما اگر هر یک از پژوهشگران عرب در این مساله اظهار نظر کند، متهم به توطئه چینی و تلاش برای آگاهانه جلوه دادن این اقدام تصادفی و غیر عمدی می شود.
از سوی دیگر، خشونت رژیم صهیونیستی، مساله ای تکوینی و ساختاری است که با ساختار رژیم صهیونیستی و پروژه جایگزینی صهیونیست ها با فلسطینیان در فلسطین اشغالی مرتبط است و با استفاده از دستگاه نظامی رژیم صهیونیستی و حضور نخبگان نظامی در راس آن، تلاش دارد بار دیگر بر جامعه حاکم شود. پارادوکس عجیبی که در اینجا به چشم می خورد این است که اقدامات خشونت آمیز رژیم صهیونیستی، شباهت زیادی به اقدامات نژاد پرستانه نازی ها دارد.
بی شک، این ریشه های ترکیبی وضعی و دینی خشونت صهیونیست ها، تا حد زیادی دلایل تداوم خشونت آن ها علیه فلسطینیان و مخالفت با طرح های مسالمت آمیز سازش و کودتا علیه توافقنامه های سازش امضا شده و تعامل برتری جویانه و تحقیر آمیز در برابر ابراز تمایل عرب ها به سازش با این رژیم را نشان می دهد و در اصل تلاش دارد تا صورت مساله منازعه عرب ها با صهیونیست ها را تغییر داده و ماهیت آنرا از یک مبارزه آزادی خواهانه در برابر استعمارگران و اسکان یهودیان در فلسطین، به یک جنگ دینی تبدیل کند تا ضمن فریب افکار عمومی، در مقابل تلاش ها برای حل این مساله مانع تراشی کرده و تلاش کند تا همبستگی جهانی با مردم فلسطین را از بین ببرد. بی شک این تلاش ها تا مدتی می توانند برخی از مردم را راضی کنند اما نخواهند توانست که برای همیشه و همه مردم را راضی کنند.