چهارشنبه 30/آوریل/2025

درگیری ایران و آمریکا و ابعاد اسرائیلی آن

یکشنبه 28-نوامبر-2021

روابط ایران با هر کدام از آمریکا و اسرائیل بسیار خصمانه است و این روند از انقلاب اسلامی ایران در سال 1979 آغاز شده است. دو حادثه تاثیر شدیدی بر این وخامت روابط داشته است. اول اقدام دانشجویان ایران در 4 نوامبر سال 1979 در گروگان گرفتن بیش از 50 دیپلمات و کارمند سفارت آمریکا در تهران که در 444 روز پس از این حادثه آنان همچنان به صورت گروگان در اختیار ایران قرار داشتند. دولت آمریکا در آن زمان به ریاست جیمی کارتر هیچ راهی جز آزادی آنها از طریق انجام یک عملیات بسیار پیچیده نظامی نیافته و در نهایت عملیاتی به نام «پنجه عقاب (Operation Eagle Claw)» را اجرا کردند. در این عملیات نیروی هوایی، نیروی ویژه و نیروهای پیاده ارتش آمریکا مشارکت نموده اما در نهایت این عملیات به دلیل سقوط دو هواپیما با شکست مواجه شده و لغو گردید و 8 کشته برجای گذاشت. بسیاری بر این اعتقادند که شکست این عملیات از مهمترین دلایل ناکامی کارتر در انتخابات ریاست جمهوری نوامبر سال 1980 بوده است. تهران تعامل با کارتر را نپذیرفته و ترجیح داد گروگان‌ها را به عنوان هدیه‌ای به ریگان رقیب انتخاباتی کارتر و در اولین روز ورود وی به کاخ سفید آزاد نماید. اما حادثه دوم تصمیم ایران برای قطع روابط دیپلماتیک با اسرائیل و تحویل سفارت آن در تهران به سازمان آزادی بخش فلسطین بود. یاسر عرفات رئیس این سازمان فلسطینی به همین مناسبت به تهران دعوت شده و در راس یک هیئت بلند پایه فلسطینی وارد ایران شده و شخصاً کلید سفارت اسرائیل را دریافت کرد. این اقدامی نمادین به شمار می‌رفت که حاکی از میزان تغییرات به وجود آمده در سیاست‌های تهران در قبال درگیری عربی اسرائیل و به ویژه در مورد مسئله فلسطین بود.

با وجود گذشت 4 دهه از این دو حادثه بزرگ تلاش‌هایی برای بهبود روابط ایران با هر کدام از اسرائیل و آمریکا انجام شده است. این تلاش‌‌ها از طریق برقراری تماس‌های محرمانه در جریان جنگ 8 ساله ایران و عراق و همچنین پیش از حمله آمریکا به عراق و افغانستان انجام شده است اما این روابط همچنان قطع بوده بلکه با گذشت زمان سطح تخاصم میان آنها افزایش یافته است.

آیا این به معنای آن است که ایران با آمریکا و اسرائیل به عنوان دو روی یک سکه تعامل می‌کند و از همین جهت آیا ایران معتقد است آمریکا و اسرائیل در قبال این کشور سیاست‌های کلی یکسانی اتخاذ نموده‌اند؟ شواهدی وجود دارد که ایران از گذشته تا کنون بر این موضع تاکید داشته، آمریکا که ایران علاقه دارد آن را «شیطان بزرگ» بنامد اولین و اصلی‌ترین دشمن انقلاب اسلامی است و اسرائیل را تنها یک دنباله‌رو کوچک از آمریکا می‌داند که ابزاری از میان دیگر ابزارهای اجرای سیاست خارجی این کشور است و از این جهت اسرائیل از اراده و سیاست مستقل برخوردار نیست. با این حال مسیر روابط میان ایران از سویی و آمریکا و اسرائیل از سوی دیگر از لحظه آغازین انقلاب اسلامی در ایران به روشنی بیانگر آن است که دشمنی اسرائیل با این انقلاب در شدیدترین حد و خشن‌ترین حالت بوده است. دلیل ما بر این مطلب آن است که اسرائیل از گذشته تا کنون همچنان تلاش‌های فراوانی برای وارد کردن آمریکا به یک جنگ گسترده علیه ایران انجام داده اما در این خصوص با ناکامی مواجه شده است، چرا که به نظر می‌رسد آمریکایی‌ها علاقه زیادی به خویشتنداری در مقابل ایران داشته و تلاش می‌کنند از ورود به درگیری نظامی مستقیم با ایران اجتناب نماید. تباین و اختلاف در منافع اسرائیل و آمریکا حداقل در انتخاب بهترین و موثرترین روش در تعامل با ایران بعید به نظر نمی‌رسد.

یک نگاه مقایسه‌ای میان مواضع آمریکا و اسرائیل در قبال توسعه برنامه هسته‌ای ایران بیانگر عدم تطابق این روش‌ها است. با وجود آنکه آمریکا و اسرائیل در اهداف اتحاد دارند اما شکاف به وجود آمده میان آنها در خصوص انتخاب بهترین روش برای برخورد با برنامه هسته‌ای ایران است که از قابلیت انعطاف لازم برخوردار باشد. بر اساس رویکرد نخبگان حاکم در آمریکا و اسرائیل باید گفت هر یک از جناح‌های سیاسی که در آمریکا به قدرت برسند در جایگاه قدرت برتر جهانی خطرناک بودن برنامه هسته‌ای ایران را درک می‌کند و جلوگیری از انتشار سلاح اتمی در جهان را وظیفه خود دانسته و برای تحقق این هدف با دیگر قدرت‌های جهانی همکاری می‌نماید. این امر زمانی از اهمیت بیشتری برخوردار است که مسئله به جاه طلبی هسته‌ای رژیم حاکمی چون نظام حاکم در ایران مربوط شود که آمریکا آن را افراطی و دشمن خود می‌داند. آمریکا همچنین به خوبی می داند که ایران اهرم فشارهایی در اختیار دارد که می‌تواند از خود و منافعش حفاظت کند لذا مشاهده می‌کنیم آمریکا در مقاطع مختلفی برای تعامل با نظام حاکم در ایران از موضع برابر آماده بوده است. به همین جهت آمریکا از ورود به مذاکرات با ایران با همکاری دیگر قدرت‌های جهانی امتناع نکرده تا در نهایت دولت اوباما توانست در سال 2015 به یک توافق با ایران دست یابد. آمریکا بر این مسئله تاکید دارد که این توافق تا حد زیادی توان ایران برای دستیابی به سلاح اتمی یا کسب دانش لازم برای ساخت این سلاح را محدود می‌کند. اما اسرائیل صرف نظر از اینکه کدام یک از رویکردها و جناح‌های سیاسی در آن به قدرت برسند به ایران کنونی از دیدگاه متفاوتی می‌نگرد. دلیل این اختلاف ساده است چرا که مسئله مهم‌تر برای اسرائیل به برنامه هسته‌ای ایران مربوط نمی‌شود بلکه مسئله اصلی برای اسرائیل حل و فصل نهایی مسئله فلسطین و تحمیل آن با شروط مورد نظر خود به کشورهای منطقه است. لذا از آن جهت که اسرائیل اعتقاد دارد نظام ایران به دلیل برخورداری از توان نظامی کافی برای توانمند سازی محور مقاومت که هدایت آن در منطقه را عهده‌دار است می‌تواند در برابر جاه طلبی‌ها و مقاصد اسرائیل ایستادگی نماید. ایران هم اکنون به تنها مانع میان اسرائیل و اهداف جاه طلبانه آن تبدیل شده است، هدفی که جز نابودی مقاومت و تحمیل حل و فصل نهایی مسئله فلسطین با شروط مد نظر خود به کشورهای منطقه نیست. به عبارت دیگر می‌توان گفت اسرائیل نظام ایران را صرف نظر از توانایی هسته‌ای آن تهدیدی وجودی برای خود می‌داند. لذا اسرائیل بهترین راه حل را نابودی و تغییر نظام در ایران دانسته اگر چه اجرای این گزینه مستلزم یک درگیری گسترده نظامی باشد.

همه به یاد می‌آوریم که نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل با اوباما رئیس جمهور آمریکا چگونه رفتار کرد و این تنها به دلیل آن بود که وی احساس کرد دستیابی به توافق هسته‌ای با ایران نزدیک شده است. مخالفت نتانیاهو با این مسئله تا حدی پیش رفت که وی با وجود مخالفت رئیس جمهور آمریکا به این کشور سفر کرده تا در کنگره سخنرانی کند و در برابر نمایندگان آمریکایی تهدیدات این توافق برای امنیت و وجود اسرائیل را تشریح نماید. اگر چه نتانیاهو نتوانست اوباما را از امضای این توافق منصرف کند اما از تلاش‌های خود برای نابود کردن این توافق مایوس نشد تا اینکه در نهایت موفق به متقاعد کردن ترامپ برای خروج از این توافق گردید. با این حال ملاحظه می‌کنیم نتانیاهو حتی در دوران ترامپ نیز در وارد کردن آمریکا به جنگ گسترده علیه ایران برای نابود کردن نظام حاکم در این کشور ناکام ماند اگر چه برای این منظور و دستیابی فوری به آن تلاش فراوانی انجام داد. درست است که ترامپ اصلی‌ترین متحد نتانیاهو بود و به جای وارد شدن به جنگی که نتایجی غیر قابل پیش بینی دارد گزینه «فشار حداکثری» علیه ایران را در دستور کار قرار داد اما رهبران اسرائیل که پس از نتانیاهو به قدرت رسیدند نیز علاقه دارند این مسئله را اثبات کنند که در مواجهه با ایران جدیت کمتری نسبت به نتانیاهو ندارند. اما اسرائیلی‌ها دریافته‌اند که ایران لقمه کوچکی نیست که بتوان آن را به سادگی بلیعد چرا که ایران به عنوان یک کشور متخاصم اسرائیل بسیار سرسخت بوده و توانسته بیش از 4 سال در برابر شدیدترین تحریم‌های آمریکا مقاومت کند و حتی خروج آمریکا از توافق هسته‌ای را فرصتی برای ادامه برنامه هسته‌ای خود دانسته و بیش از دوران قبل از این توافق به آن سرعت بخشیده است. لذا شاهد آن هستیم که ایران توانسته اورانیوم را با درصدهای بالاتر و در حجم بیشتر نسبت به ظرفیت‌های خود پیش از امضای توافق سال 2015 تولید نماید. همین مسئله سبب شده آمریکا و اسرائیل همزمان در تنگنایی قرار گیرند که هیچکس نمی‌داند چگونه می‌خواهند با آن مواجه شوند.

ایران اخیراً با از سرگیری مذاکرات وین موافقت کرده اما در حالی وارد هفتمین دور از این مذاکرات خواهد شد که اهرم‌های فشار زیادی در اختیار دارد. تحریم‌ها با وجود شدت آن نتوانسته نظام ایران را ساقط و یا تضعیف نماید، احساس می‌شود ایران در دستیابی به یک توافق جدید و یا بازگشت به توافق قدیمی با شروط خود عجله‌ای ندارد و هر چه مدت زمان مذاکرات طولانی‌تر شود این کشور به آستانه هسته‌ای شدن نزدیک‌تر خواهد شد. اهداف ایران کاملاً روشن و در عین حال مشروع است چرا که این کشور خواستار رفع تحریم‌های کنونی از جمله تحریم‌های اعمال شده بر شرکت‌ها و افراد و ارائه ضمانت‌هایی است تا آنچه ترامپ انجام داد مجدداً تکرار نشود. حتی اگر دولت بایدن به لحاظ سیاسی از قدرت لازم برای برداشتن موانع فنی جهت تحقق این دو شرط اساسی ایران برخوردار باشد و ایران نیز در مذاکرات پیش‌رو برای بازگشت به توافق سال 2015 نرمش لازم را از خود نشان دهد اما کاملاً روشن است که اسرائیل هرگز از این بازگشت خوشحال نخواهد شد و تمام تلاش خود را برای شکست این دور از مذاکرات انجام خواهد داد. به ویژه آنکه دولت نفتالی بنت نخست وزیر اسرائیل نیز اخیراً تصریح کرد اسرائیل یکی از طرفین این توافق نبوده و از این جهت هیچگونه پایبندی به آن نخواهد داشت و به تنهایی برای تامین منافع خود اقدام می‌‌نماید.

اسرائیل به خوبی می‌داند محور مقاومت که با پروژه صهیونیستی در منطقه مقابله می‌کند بیشترین سود و منفعت را از موفقیت مذاکرات وین و بازگشت طرفین به توافق سال 2015 به دست خواهد آورد. اما آمریکا در حالی به هفتمین دور از مذاکرات وین باز خواهد گشت که نه تنها مسئولیت اشتباهات خروج ترامپ از این توافق را بر دوش می‌کشد بلکه با مشکلات ناشی از نگرانی‌های امنیتی مهمترین متحد خود یعنی اسرائیل نیز مواجه است، نگرانی‌هایی که چاره‌ای جز توجه به آنها ندارد. اما مشکل دیگری که این کشور قدرتمند و بسیار دموکراتیک با آن مواجه است تمرد و سرپیچی مهمترین متحد خود در منطقه از قوانین بین المللی است. پروژه نژاد پرستانه‌ای که اسرائیل آن را هدایت کرده و قصد دارد آن را به منطقه تحمیل نماید تحقق آن در واقعیت با همان ویژگی‌های مورد نظر اسرائیل را امری محال مبدل ساخته است اگر چه ممکن است در برخی مواقع موفقیت‌های مقطعی قابل توجهی به دست آورد. لذا در این خصوص آمریکا با تنگنایی همه جانبه مواجه است.

نتایج دور آینده مذاکرات وین بر مسائل امنیتی و ثبات در منطقه خاورمیانه به طور کلی سایه خواهد افکند و حتی ممکن است این مذاکرات تاثیرات جهانی نیز داشته باشد. لذا عدم دستیابی به توافق به معنای آن است که آمریکا به سوی استفاده از گزینه‌های دیگری برای توقف برنامه هسته‌ای ایران حرکت خواهد کرد. بلینکن وزیر خارجه آمریکا در اظهارات اخیر خود تلویحاً به این مسئله اشاره داشت که استفاده از گزینه نظامی بعید به نظر نمی‌سد و این دقیقاً همان چیزی است که اسرائیل به دنبال آن است. اما اگر معجزه‌ای رخ داده و در این مذاکرات توافقی حاصل شود هرگز مورد پذیرش اسرائیل قرار نخواهد گرفت. در چنین شرایطی اسرائیل یا مجبور است توافق جدید را پذیرفته که در این صورت می‌بایست سیاست‌های کنونی منطقه‌ای خود را تغییر دهد و یا اینکه به تنهایی به سوی تنش آفرینی علیه ایران و مقابله با این کشور حرکت کند. در هر صورت منطقه پس از این دور از مذاکرات با شرایط بسیار جدیدی نسبت به قبل مواجه خواهد شد.

لینک کوتاه:

کپی شد