به هنگام بحث درباره حوادث اخیر غزه باید به این نکته توجه کرد که این حوادث نیز در ادامه همان حوادث سابق و تاریخی فلسطین صورت می گیرد. از همین رو بحث و تحقیق در این باره را باید به کارشناسان این مسائل و آگاهان واگذار کرد.
روابط میان جنبش های مقاومت اسلامی حماس و فتح حتی در مقابله با اشغالگران نیز روابط سالم و دوستانه ای نبوده است و این مساله در کنفرانس مادرید و پیمان اسلو و حتی در مراحل خیلی قبل نیز به وضوح قابل مشاهده است و شاید بتوان سر منشأ آن را در زمان شکل گیری جنبش حماس در دهه 80 قرن بیستم در نوار غزه جستجو کرد. در این دوره گروه های وابسته به سازمان آزادی بخش فلسطین، احساس کردند که یک گروه جدید [اسلامگرا] در حال قدرت گرفتن در جامعه فلسطینی است؛ جامعه ای که با تفکرات چپ گرایانه و سکولار به شدت مبارزه می کند. گروه های وابسته به سازمان آزادی بخش فلسطین ( چپ گرا ها،…) در نهایت به طبل های تو خالی تبدیل شدند که در مجموع تنها نماینده 2% مردم فلسطین بودند و برخی از آنها نیز متلاشی شده و تنها یک یا دو نفر از آنها در صحنه باقی ماندند که آنها هم مرگ خود را انتظار می کشند.
ریشه های مذکور، پاشنه آشیل روابط میان گروه های فلسطینی بود؛ روابطی که شک و بی اعتمادی بشدت بر آنها سایه انداخته بود. گروه های وابسته به سازمان آزادیبخش فلسطین بر این باور بودند که فلسفه تشکیل جنبش مقاومت اسلامی “حماس” این است که آنها را کنار گذاشته و از این مرحله به بعد خود اداره امور را بدست بگیرد و از همین رو بود که این گروه ها از همان آغاز از در دشمنی با این جنبش در آمدند و سیاست ترس و بی اعتمادی نسبت به این جنبش و تلاش برای حذف آن را در پیش گرفتند که مرحله اول این سناریو به بازداشت های گسترده اعضای این جنبش در سال های 95 و 96م. و مقابله با مقاومت انجامید و باعث افزایش شکاف میان جنبش در حال رشد حماس و جنبش حاکم یعنی فتح شدند. این روند با افزایش فساد و از هم گسیختگی و اختلافات داخلی فتح و از سوی دیگر با تثبیت موقعیت حماس به خاطر عمل به وعده ها و گفته هایش ادامه یافت. تا اینکه نتایج انتخابات پارلمانی سال 2006، موجودیت جنبش فتح را به لرزه درآورد و باعث خلق یک واقعیت جدید در فلسطین و ایجاد معادلات متفاوت در فضای منطقه و جهان شد تا جایی که برخی صاحب نظران از این مساله با عنوان “سونامی سوم” یاد کردند.
نتایج انتخابات باعث دو دستگی در داخل جنبش فتح شد و برخی از رهبران این جنبش، این انتخابات را تهدیدی برای برنامه های خود در جهت رسیدن به حکومت به هر طریق ممکن حتی با اتحاد همه گروه های جنبش فتح می دانستند و حتی محمود عباس را به دست داشتن در نتایج انتخابات محکوم کرده و شروع به اجرای برنامه های پیشگیرانه خود از جمله تضعیف عباس در داخل جنبش فتح و سوق دادن این جنبش به سوی اهداف مد نظر خود کردند و این مساله در میزان تسلط این گروه ها بر اوضاع داخلی کاملا قابل مشاهده بود و بویژه جریان تحت رهبری “محمد دحلان” با سرمایه و قدرتی که در اختیار داشت توانست بخش مهمی از جنبش فتح را تحت سیطره خود درآورده و برای خود گروهک های کارآمدی تشکیل دهد. در مقابل ابو مازن ( عباس) نیز که خطر دحلان را جدی می دید سعی می کرد از دست او خلاص شود اما کمک های تسلیحاتی آمریکا و رژیم صهیونیستی به دحلان مانع از انجام این کار شد. افرادی که اخبار رسانه های آمریکایی و صهیونیستی و تفسیرهای تحلیل گران برجسته سیاسی و نیز اظهارات مقامات آمریکایی و صهیونیستی را دنبال کرده باشند، این مساله را تایید می کنند که رهبران حماس حوادث بعد از پیمان مکه را نوعی تلاش برای نابودی حماس می دانستند. همچنین سخنان استاد ” انیس نقاش” رییس مرکز مطالعات راهبردی “آمال” در بیروت نیز که هیچ ارتباطی با جنبش های حماس و فتح ندارد می تواند تاییدی بر این مدعا باشد. این استاد دانشگاه در مقاله ای که در تاریخ 18/6/2005 در روزنامه “فلسطین” به چاپ رسیده بود گفت:” تحولات امنیتی نوار غزه و اقدامات سیاسی و امنیتی متعاقب آن عکس العمل طبیعی جنبش حماس در مقابل تلاش هایی است که با هدف نابودی این جنبش صورت می گیرد و تا یک ماه آینده ادامه خواهد داشت. از همین رو، این جنبش با اتخاذ اقدامات پیشگیرانه سعی می کند این روند را متوقف کند.”
حماس در انتخابات پارلمانی سال 2006 پیروز شد و پس از تشکیل کابینه مورد محاصره و حملات داخلی و خارجی قرار گرفت تا اینکه با امضای پیمان مکه از سوی دو جنبش بزرگ فلسطینی، دولت وحدت ملی تشکیل شد ولی از مفاد چهار ماده ای این پیمان تنها همین ماده (تشکیل دولت وحدت ملی) اجرا شد و اوضاع فلسطین بجای اصلاح قوز بالا قوز شد و افراد جنبش فتح سعی کردند اجازه ندهند این پیمان روند عادی خود را طی کرده و مفاد آن اجرا شود؛ چرا که اجرای این پیمان به معنای موفقیت حماس در تحقق خواسته های خود و ناکام گذاشتن برنامه های آمریکا در جهت نابودی این جنبش و حذف آن از صحنه سیاسی فلسطین بود و از همین رو نیروهای جنبش فتح با انجام جنایت های فجیع که همگان با چشم خود آنها را مشاهده کردند سعی در متوقف کردن پیمان مکه کردند و این اقدامات با کشتن امام جماعت مسجد “عباس ” به اوج خود رسید.
اما حماس در برابر این حوادث چه موضعی اتخاذ کرد؟ این جنبش اعلام کرد که به حفظ آرامش و اجرای پیمان مکه ادامه می دهد و در عمل نیز تا قبل از بحرانی شدن اوضاع در روزهای اخیر همواره سعی کرد مانع از گسترش این درگیری ها به داخل فلسطین و گدفتار آمدن مردم در دام درگیری های داخلی شود اما پس از بحرانی شدن اوضاع نیز با علم به خطرات این کار، درگیری را به سمت جنگ با رژیم صهیونیستی سوق داد و حتی برای تشریح مواضع خود به قاهره رفت، اما با این وجود اتفاقات اخیر رخ داد و آنچه حماس قصد ممانعت از آنرا داشت اتفاق افتاد.
بحران در نوار غزه و کرانه باختری به یک شکل پیش رفت و مساله به این آسانی نبود و آنهایی که این اوضاع را فرصت خوبی برای نابودی حماس از طریق تحریم ها می دانستند اشتباه می کردند؛ چرا که حماس نماینده بخش عظیمی از مردم است و با این کارها نابود شدنی نیست. “پاتریک سل” تحلیلگر سیاسی در این باره می گوید:” قطع رابطه با حماس و تحریم نوار غزه از سوی آمریکا و رژیم صهیونیستی و برخی دیگر از کشورهای منطقه یک اشتباه سیاسی بود که این کشورها مرتکب شدند. کشورهای عربی باید با مداخله در این ماجرا به تحریم و قطع روابط کشورها با حماس پایان داده و سعی در ایجاد تفاهم میان گروه های فلسطینی داشته باشند.”
در پایان می خواهم به این نکته اشاره کنم که آمریکا و رژیم صهیونیستی قصد ندارند هیچ یک از حقوق ضایع شده فلسطینیان را به آنها باز گردانند و دل بستن به این مسائل خیالی واهی است. شاید نشست شرم الشیخ مقداری از اموال بلوکه شده فلسطینیان توسط رژیم صهیونیستی را به عباس بازگرداند و خود این رژیم نیز وعده هایی مبنی بر فعال سازی برخی ایست های بازرسی را داده باشد، اما این وعده به این شرط بوده که این طرف ها در جهت نابود کردن حماس در کرانه باختری تلاش کنند. امروزه اعضای حماس همانند ترورهای سال 1996 مورد حمله قرار می گیرند، اما این طرف ها باید عواقب این جنایت ها را مد نظر قرار دهند و در صورتی که اوضاع به همین شکل پیش رود حماس منتظر نخواهد نشست و ما باید از تاریخ عبرت بگیریم.
به نظر من مصر در نشست شرم الشیخ از اتخاذ هر گونه تصمیمی به ضرر نوار غزه خودداری خواهد کرد؛ چرا که به خوبی می داند که این منطقه که عمق استراتژیکی امنیت ملی مصر است و خلأ حماس که همیشه مخالف و مانعی بر سر راه تشدید بحران در این منطقه بوده است، باعث ایجاد خطر در این منطقه خواهد شد؛ چرا که این جنبش مظهر اسلامگرایی میانه رو در این منطقه است و در صورتی که برخی طرف ها با توسل به زور و تحریم سیاسی و اقتصادی سعی در حذف حماس داشته باشند تغییرات سیاسی بزرگی در این منطقه رخ خواهد داد که به ضرر مصر و کل منطقه خاورمیانه تمام خواهد شد و این همان چیزی است که همگان سعی در اجتناب از آن را دارند.
پس راه حل این بحران چیست؟ آیا لغو تحریم ها و حذف حماس از عرصه داخلی فلسطین می تواند راه حلی برای این مساله باشد؟ این کار که شدنی نیست. پس آیا حمله نظامی به حماس در نوار غزه از سوی رژیم صهیونیستی یا هر طرف دیگری می تواند چاره این کار باشد؟ این مساله هم نتیجه بخش نخواهد بود و بر عکس به ضرر عباس و جنبش فتح خواهد بود و این گروه ها را وارد یک جنگ تمام عیار در محدوده ای فراتر از عرصه فلسطین خواهد کرد. آیا ورود نیروهای بین المللی به نوار غزه می تواند راه حلی برای این بحران باشد؟ نه چرا که این نیروها در صورت ورود به نوار غزه به همراه رژیم صهیونیستی هدف مبارزان مقاومت قرار خواهند گرفت. پس در این صورت راه برون رفت از این بحران چیست؟ به نظر ما راه حل این بحران باید راه حلی فلسطینی و به عبارتی دیگر همان گفتگوی همه جانبه فلسطینی و در صورت پذیرش برگزاری انتخابات، قبول نتایج حاصله از این انتخابات باشد. اما تاکنون طرفین به برگزاری انتخابات رضایت نداده اند و این مساله باعث شده که اوضاع به این وضع ناگوار دچار شود.
حال سوال این است که ریاست این گفتگوها را چه کسی در دست خواهد گرفت؟ مسئولیت اصلی این گفتگوها را که إن شاء الله آغاز خواهد شد مصر به عهده خواهد گرفت؛ چرا که این کشور با هر دو جنبش حماس و فتح روابط مناسبی دارد و از لحاظ حفظ امنیت خود نیز طرف ذینفع محسوب می شود و از سوی دیگر مصر به آسانی و بدون هیچ مشکلی توان حل این مساله را دارد؛ چرا که پایه های این گفتگو که شامل سند وفاق ملی و توافق نامه قاهره در سال 2005 و پیمان مکه در سال 2007 و انتخابات پارلمانی سال 2006 فلسطین می باشد آماده است و بدین ترتیب می توان با برگزاری این انتخابات حوادث گذشته را به فراموشی سپرده و واقعیت های سال 2006 را پذیرفت و از سوی دیگر محمود عباس نیز رییس همه اقشار ملت فلسطین می شود و نه رئیس گروهی خاص. شاید نکات هفت گانه ای که اسماعیل هنیه نخست وزیر دولت حماس در سخنرانی اخیر خود عنوان کرد پایه و اساس مرحله جدید باشد.
اما آشوب و مخالفت و تعقیب و صدور دستورات نسنجیده در این اوضاع، نه تنها راه حلی برای این بحران ارائه نمی کند بلکه نشانگر این مساله است که عاملان این اقدامات هیچ توجهی به مردم فلسطین و آرمان آنها ندارند.
ما معتقدیم که راه حل برون رفت از این بحران پایان دادن و به فراموشی سپردن این اقدامات است.
ای مردم…. فلسطین مهمتر از همه شماست…فلسطین الان در خطر است….آیا این را می فهمید… یا اینکه برای درک این مساله و بیدار شدن از خواب غفلت، نیاز به “سونامی سوم” دارید؟ این “سونامی سوم” تنها به ضرر آمریکا و رژِیم صهیونیستی تمام نخواهد شد بلکه کل منطقه را به وضعیتی که هیچ کس فکرش را هم نمی کند گرفتار خواهد کرد. آخرین سخن من این است که در صورتی که به سخنان “ظواهری” (مرد شماره دو القاعده) دقت کنید می توانید بفهمید که چه حادثه ای در انتظار شماست.