قیام گسترده اخیر از باب العمود به منطقه شیخ جراح و پس از آن به مسجد الاقصی تسری یافت و توانست اشغالگران را مجبور به پایان دادن به ترتیبات امنیتی در اطراف باب العمود و اجرای نمایش تاکتیکی در دادگاه عالی رژیم صهیونیستی در مساله شیخ جراح و همچنین انصراف از ورود شهرک نشینان به مسجد الاقصی نماید که از ماه ها قبل زمینه آن به وجود آمده بود. این قیام را میتوان از مهمترین تحولات محوری در تاریخ مبارزه فلسطینیان از جهت زمان و پیامدهای مادی و معنوی آن دانست.
اما از جهت زمان، این قیام مردمی فلسطین در شرایط سخت داخلی و ایجاد نوعی انسداد تاریخی بی سابقه اتفاق افتاد که این انسداد ناشی از سیاستهایی است که رهبران تشکیلات خودگردان در پیش گرفته و هرگونه تحول در آن ها را نمیپذیرند و این در حالی است که خطرات این سیاستها تمام فلسطینیان را در معرض تهدید به نابودی قرار میدهد. علاوه بر آن این قیام مردمی در شرایط پس از لغو انتخابات مجلس قانونگذاری فلسطین به وجود آمده است، البته نه از آن جهت که مردم علاقه شدیدی به شرکت در انتخابات داشته باشند بلکه این مساله نشان از غیر قابل حل بودن بحران داخلی فلسطین است و نشان از آن دارد که رهبران فلسطینی چه در زمینه درگیری با اشغالگران و چه در روابط داخلی در عرصه فلسطین به گزینههای خود پایبندی شدیدی دارند.
نکته دیگر در رابطه با زمان وقوع این قیام مردمی آن است که حوادث اخیر پس از موج گستردهای از عادی سازی روابط به وقوع پیوسته است اما نکته مهم در این زمینه تنها عادی سازی روابط با اشغالگران نیست بلکه مساله مهم روابط ائتلاف گونه مستحکم با دشمن و تبلیغات گستردهای است که هدف آن تاحدی توجیه و تجویز ائتلاف با دشمن است و نه الزاماً رویگردانی و فراموشی فلسطینیان و مساله آنان.
اما در خصوص نتایج این قیام باید گفت که روزنهای در انسداد تاریخی به وجود آمده که ظاهراً غیر قابل حل است، به وجود آورده است به ویژه پس از ایجاد نوعی سردرگمی شدید که بسیاری را به پرسش از گزینههای جایگزین برای اقدام خارج از چارچوب تشکیلات خودگردان واداشته است چرا که سیاستهای تشکیلات خودگردان فلسطینیان را تحت فشار قرار داده و مبارزه آنان را با ناکامی مواجه نموده است. البته این اقدام جایگزین میبایست در مسیر صحیح و در راستای گزینه مقابله واقعی و با استفاده از مردمی که از این مساله عصبانی بوده و دارای حافظه و آگاهی مبارزاتی هستند، انجام شود.
مساله دیگر در مورد نتایج این قیام آن است که تاثیرات به وجود آمده معنوی ناشی از موج عادی سازی روابط و تبلیغات آن را خنثی کرده و دروغ بودن این حجم از تبلیغات را نمایان ساخت و حامیان آن را منزوی نمود. نکته مهمتر آن است که این قیام بار دیگر عمق جایگاه فلسطینیان و اهالی قدس در وجدان عربی و اسلامی را مشخص کرده و حاکی از آن است که نمونه فلسطین میتواند پس از اجرای فرایندهای برنامه ریزی شده و جدی برای حذف و نابودی آن خود را سریعاً به سطح کنش و واکنش برساند. چنانچه در این مورد اخیر نیز منصفانه بودن خواست مردم فلسطین به روشنی مشخص گردید به نحوی که نیازی به تقویت بیشتر آن با ایستادگی و مقابله با طرف مقابل وجود ندارد.
اشغالگران میتوانند اقدامات استعماری خود از جمله تقویت و تحمیل روند شهرکسازی و پاکسازی فلسطینیان از اراضی اشغالی را در شرایط آرامش انجام دهند و این آرامش با وجود ماهیتی به نام تشکیلات خودگران در سایه دولت اشغالگر فراهم شده است و اسرائیل از آن به عنوان پوششی برای توسعه فعالیتهای منطقهای و بین المللی خود استفاده میکند که از اقدامات آنان در اراضی فلسطینی خطرناک تر است. قیام اخیر این حقیقت را بازگو نمود که جهان به قربانی ذلیل اهمیتی نمیدهد و اقدامات تقابل جویانه تنها راهی است که توسعه فعالیتهای منطقهای و بین المللی اسرائیل در خارج از مرزهای فلسطین را محدود مینماید و مهتر از آن موفقیتهای میدانی اسرائیل را نابود میکند. همچنانکه که پس از سالها اشتباه و آشفتگی در سیاستهای اتخاذی تشکیلات خودگران و تلاشهای ناکام آنان برای اصلاح امور داخلی یا اثبات حضور خود در عرصه فلسطین، گزینه اصلی برای درگیری با اشغالگران را مشخص می نماید.
اشغالگران در مواجهه با این قیام مردمی فلسطین وحشت زده شدهاند چنانچه پیش از این هم چندین بار مجبور شدند در برابر ایستادگی اهالی قدس تسلیم شوند که از جمله آنها عقب نشینی از تمهیدات امنیتی در باب الاسباط در سال 2017 و همچنین ناآرامیهای باب الرحمه در سال 2019 است. دلیل این وحشت تناقض و پارادوکسی است که از خشونت اشغالگران جلوگیری میکند و آن عبارت است از نگرانی آنان از توسعه این گونه قیامها به عرصههای وسیعتر که میتواند دستاوردهای استراتژیک داخلی و خارجی اسرائیل که در آرامش محقق نموده و توسعه داده است را نابود کرده و یا حداقل در آنها ایجاد آشفتگی نماید.
با وجود تفاوت غیر قابل توصیف میزان قدرت میان طرفین نزاع و مشخص بودن شرایط فلسطینیان و قیام آنان در شرایط غیر ممکن، اما این امر تنها نشان دهنده ظرفیت فلسطینیان است. این به معنای تصور قدرتی فوق العاده، غیر قابل فرسایش و خستگی ناپذیر نیست اما فرض وجود ظرفیتهای لازم برای ایجاد وحشت، فرسایش و آشفتگی در پروژه های استراتژیک اسرائیل را ممکن میسازد و موفقیتهایی هر چند جزیی را در این راه محقق مینماید. لازمه این مساله در پیش گرفتن الگویی برای ساماندهی و توسعه این ظرفیتها است که سیاستهای اعمال شده در مهمترین عرصه درگیری یعنی کرانه باختری از پیگیری چنین الگویی جلوگیری مینماید.
تنها روش صحیح در شرایط کنونی متحد کردن و ارتباط دادن کامل فلسطینیان به یکدیگر است چنانچه همیشه این چنین بودهاند. در این چارچوب یک پیوستگی حماسی میان غزه و قدس و میان این دو و اراضی 1948 و کرانه باختری شکل گرفت. بنابراین درگیری با دشمن تنها برانگیزاننده روح ملی گرایی و افزایش دهنده روحیه فلسطینیان بوده و از سوی دیگر ویران کننده سیاستهای اتخاذی برای مهندسی اجتماعی و ایجاد تفرقه و جدایی است.
این مساله ما را به سوال از چرایی دخالت مقاومت مسلحانه نوار غزه رهنمون میکند و صرف نظر از بسیاری از پژوهشهایی که مقاومت را از جهت مبانی و اصولی و یا مقایسه با مقاومت مردمی مورد بررسی قرار داده و در سالهای گذشته از آنها به اندازه کافی بحث شده است میتوان گفت دخالت مقاومت مسلحانه در غزه برای دستیابی به دستاوردهای معنوی و استراتژیک بوده که از جمله آنها عبارتند از:
مقاومت مسلحانه غزه تنها نیرویی است که نسبت به بسیج ملی نیروها در سراسر فلسطین با استفاده از سیاستهای مهندسی اجتماعی و افقهای مشروع حل و فصل مساله فلسطین از طریق پروژه مبارزه با دشمن به ویژه در کرانه باختری اقدام میکند. بر همین اساس در راستای تجدید روحیه مبارزاتی مردم قدس و کرانه باختری پس از بر جای گذاشتن کارنامهای حماسی از خود در جریان جنگ 2014 غزه حرکت میکند و این افزایش روحیه مبارزاتی باید تا حد امکان در یک خط مداوم استراتژیک تجمیع شود.
اصل در سلاح مقاومت، فلسطینی بودن آن است و نه سلاحی جهت دار برای مقاصد و طرفهای خاص یا سلاحی منطقهای. مقاومت غزه در واقع از سویی امتداد میراث مبارزاتی فلسطینیان و از سوی دیگر تداوم طبیعی مقاومت در انتفاضه اول و تجمع نیروهای مقاومت در انتفاضه دوم است. بنابراین سلاح مقاومت در واقع بخشی از پرونده فلسطین به عنوان یک کل فراگیر است و منحصر شدن آن در غزه به دلیل سیاستهای متباین عرصههای جغرافیایی و نژاد پرستانهای است که اشغالگران آنها را تحمیل کردهاند.
مقاومت برای دخالت جهت برهم زدن معادله اشغالگران که به دنبال محدود کردن سلاح و حضور مقاومت در منطقه هستند تلاش میکند، همچنانکه به دنبال تقویت موضع خود در یک برنامه برای آزاد سازی فلسطین به عنوان نیرویی تاثیر گذار و نه به عنوان یک عامل محدود است. از این جهت ویژگیهای تمام برنامههای طراحی شده برای آزادی سازی برآمده از شرایط مختلف و متباین فلسطینی بر اساس عرصههای جغرافیایی متعدد مشخص است.
سلاح مقاومت در غزه با استفاده از فرصت مطلوب و با توجه به محاسبات سیاسی با وارد کردن ضربه پیش دستانه به اشغالگران به این راه درست و روشن پیوسته است و اگر شرایط محاصره تحمیلی به غزه نبود ضربه پیش دستانه به دشمن بهترین و روشنترین راهکار برای مقابله با آن به شمار میرفت. شاید مقاومت به نوبه خود برای تایید وجود چنین گزینههای صحیحی تلاش میکند و لازم است برای تقویت این گزینهها بر جدیت در کار و حفظ آمادگی مداومت داشت.
