چهارشنبه 30/آوریل/2025

دوران پسا عباس و احتمال فروپاشی تشکیلات خودگردان

یکشنبه 20-نوامبر-2016

باوجود اینکه بیش از سه سال است که بحث های متعددی بر سر دوران پس از محمود عباسرئیس تشکیلات خودگردان در فلسطین، رژیم صهیونیستی و منطقه مطرح می شود، امااین مساله بار دیگر به خاطر عمل جراحی قلب باز عباس به بحث داغ محافل رسانه ای وسیاسی تبدیل شده است و ارتش صهیونیستی کمیته ویژه ای را مسئول بررسی دوران پس ازفقدان رئیس کنونی تشکیلات رام الله کرده است. از سوی دیگر، محمد دحلان رهبربرکنار شده جنبش فتح نیز با حمایت کمیته چهارجانبه عربی (متشکل از عربستان، امارات، مصر و اردن) که اخیرا تشکیل شده است،تحرکاتی را در این زمینه انجام می دهد و در عین حال، درگیری ها در اردوگاه های کرانه باختری هم ادامه دارد. در بخش اول اینمقاله قصد داریم تاثیرات دوران پسا عباس (پس از عباس) بر روی تشکیلات خودگردان فلسطین و جنبشفتح را مورد بحث و بررسی قرار دهیم.

خطرات احتمالی مرحله پس از عباس به محبوبیت وشخصیت رهبری وی مربوط نمی شود که خلأ او بخواهد تبعات و عواقب سنگینی بر جایبگذارد‌؛ چرا که وی اصولا از محبوبیت مردمی چندانی در مقایسه با یاسر عرفات رئیسپیشین تشکیلات رام الله برخوردار نیست، بلکه این خطرات بیشتر ناشی از دلایل منطقیمربوط به خط مشی و روش فعالیت عباس در تشکیلات رام الله است که تحولات اساسی بزرگیبه دنبال داشته است و او به تدریج تمام امور را به انحصار خود درآورد و اشخاص مختلفیرا از سمت هایشان برکنار کرد تا به نوعی زمینه را برای حکومت دیکتاتوری خود فراهمکند.

اسرائیلی ها به عنوان “طرف برتر” یاطرف اشغالگر هیچ ابایی از بررسی صریح مرحله “پسا عباس” و وضع سناریوهایمختلف برای این مرحله مبتنی بر “وضعیت موجود” که استفاده زیادی از آن کردند، ندارند و عباس نیز به شدت دچار شک و تردید نسبت به اطرافیان خود شده و همینمساله باعث بروز اختلافات میان وی و برخی از این افراد و حتی برکناری آنها شدهاست.

اما حماس به عنوان رقیب جنبش فتح که روز به روزبر قدرت آن افزوده می شود، هیچ نشانه ای از لحظه شماری برای تحقق این سناریو بهخاطر مسائل ملی یا دینی از خود بروز نداده است، ولی در عین حال، مانند محمد دحلان دشمن سرسختعباس در داخل فتح منتظر تغییر و تحولات مرحله پس از عباس است و شاید به تنهایی یابه همراه دحلان امید زیادی به منتفع شدن از تحولات مرحله آتی دارد؛ چرا که عباس برخلاف عرفات که در آخرین روزهای دوران ریاست خود بر تشکیلات خودگردان به خاطر تغییررویکردش در معرض محاصره و جنگ در داخل مقر ریاست تشکیلات رام الله موسوم به”المقاطعه” قرار گرفت، هیچ تغییری در خط مشی خود به وجود نیاورده است.

به هر حال، وضعیت موجود که بنیامین نتانیاهوسال ها از آن استفاده کرد، به همین شکل باقی نخواهد ماند؛ به ویژه در صورتی کهمروان برغوثی از زندان آزاد و به عنوان رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین و جنبش فتحانتخاب شود و یا محمد دحلان با “چتر عربی” (منظور حمایت کشورهای عربی)به ریاست تشکیلات خودگردان برسد و یا حتی یکی دیگر از مسئولان سیاسی یا امنیتیتشکیلات رام الله به سمت ریاست این نهاد فلسطینی انتخاب شود. البته مرحله پساعباس صرفایک موضوع مورد بحث و بررسی محافل صهیونیستی نیست، بلکه آمریکا و کشورهای اروپایی وعربی هم روی این مساله کار می کنند.

در عرصه داخلی یا خارجی فلسطین، دقیقا از سهسال پیش بر روی مساله سلامتی محمود عباس و قدرت وی برای تحمل تبعات و پیامدهایفرآیند سیاسی تمرکز شده بود، اما این فرضیه طبق آن چیزی که پژوهشگران و تحلیلگرانپیش بینی کرده بودند، پیش نرفت و عباس همچنان به حیات خود ادامه می دهد. از بعدشخصی نیز عباس همواره از حربه تهدید به کناره گیری به عنوان آخرین سلاح یا عنصریبازدارنده در برابر هر گونه تغییر و تحولات سیاسی احتمالی در منطقه استفاده کردهاست، اما امروز دیگر مانند سابق از آن استفاده نمی کند.

مساله جالب توجه این است که با وجود نتایج”بهار عربی” که باعث تغییر کامل برخی نظام های سیاسی شد، ابو مازنهمچنان در سمت ریاست تشکیلات خودگردان باقی مانده است؛ هر چند که در داخل فلسطیننیز انگیزه های زیادی برای قیام ملت فلسطین علیه حکومت تشکیلات رام الله وجوددارد.

از سوی دیگر، موجودیت عباس تا حد زیادی مرهون ثباتحکومت ملک عبد الله دوم در اردن در جریان همین حوادث بهار عربی است و شایدچنین ارتباطی در ظاهر بعید باشد، اما بی شک، اردن که امروز شریک اساسی تشکیلات بهشمار می رود و در گذشته دشمن آن (و به ویژه سازمان آزادی بخش فلسطین) بود، ارتباطوجودی تنگاتنگی با ماهیت نظام موجود در کرانه باختری و میزان ثبات آن دارد.

اگر بار دیگر نگاهی به رویکرد رژیم صهیونیستیدر قبال این مساله بیاندازیم، می بینیم که نهادهای مختلف صهیونیستی اعلام کردهبودند که برای ما مهم نیست که چه کسی در فلسطین روی کار است، بلکه مهم تامین منافعامنیتی و اقتصادی ماست، اما اکنون میدان مانور تغییر کرده است و در سایه انتفاضهمردمی جاری، جایی برای ریسک کردن باقی نمی ماند. در حال حاضر، رژیم صهیونیستیحداکثر می تواند به این مساله امیدوار باشد که در صورت روی کار ماندن تشکیلاتخودگردان، کسی بعد از عباس روی کار بیاید که نقش اداری و امنیتی وی (معادله حقوقدر مقابل حفظ امنیت) را ایفا کند و وضعیت موجود را حفظ نماید تا مقامات صهیونیستیبه برنامه ریزی ها و اجرای خواسته های خود ادامه دهند.

تاثیرات بر روی تشکیلات خودگردان

عباس از همان لحظه نخست به خود و اطرافیانشاعلام کرد که اشتباه پیشینیانش را تکرار نخواهد کرد و چند بعدی کار نخواهد کرد؛ بهطوری که در خفا از یک چیزی حمایت کند و در ظاهر از چیز دیگری حمایت کند. بدین ترتیب، وی درخیابان یک طرفه در تعامل با اسرائیل قرار گرفت که به سمت مذاکرات سازش حرکت میکند. ابو مازن به موازات این رویکرد خود، جنبش مقاومت اسلامی “حماس” رادشمن خود قرار داده است و حتی به آن به چشم “نهاد جایگزین تشکیلاتخودگردان” نگاه می کند و خودش را سوپاپ اطمینان بقای تشکیلات رام الله دربرابر حماس معرفی کرده است و تمام توان خود را برای تشریح یک مساله برای عناصرامنیتی جدید کرانه باختری (پس از عملیات دیوار بازدارنده در سال 2002) به کار میگیرد و آن اینکه کوتاهی و بی توجهی به جنگ با حماس در کرانه باختری ـ حتی در صورتیکه این جنبش در زمینه مقاومت در برابر اسرائیل فعالیت کند ـ به منزله تکرار تجربهسیطره حماس بر نوار غزه خواهد بود. این در حالی است که وی خود در سال 2007 پس ازاطمینان از سقوط تمامی پایگاه های نظامی خود در نوار غزه، وضعیت فوق العاده اعلامکرده بود.

عباس به همین ترتیب به خوبی از عهده دشمن تراشیبرای خود در داخل تشکیلات خودگردان فلسطین و یا دشمنی با دیگر گروه های فلسطینیعضو سازمان آزادی بخش فلسطین هم برآمد تا به همگان اعلام کند که تمام اختیارات دردست خودش است و در صورت فقدان وی، جنگ شدیدی بر سر تصاحب این اختیارات؛ اعم ازریاست تشکیلات خودگردان، ریاست ساف، جنبش فتح و فرماندهی عالی نیروهای مسلح و غیرهدر خواهد گرفت.

اما رسانه های گروهی و مراکز مطالعاتی طی سالهای گذشته به بررسی گزینه های جایگزینی یا رقابت با عباس بر سر ریاست تشکیلات خودگردانفلسطین پرداخته و روابط آنها با کشورهای حامی شان را تشریح کرده اند. از بعد عملی،مشخص شده است که هیچ یک از این کشورها نمی توانند به تنهایی درباره این مسالهتصمیم گیری کنند؛ چرا که رژیم صهیونیستی نقش اساسی در این زمینه دارد و با تصمیماتخود شکل و نقش تشکیلات رام الله را مشخص می کند و نقش کشورهای مذکور صرفا جلبرضایت اسرائیل برای حمایت از یک گزینه و یا بازی با زمان به خاطر برخی منافع مشخصاست که به نوعی باجگیری از تشکیلات رام الله به شمار می رود.

از سوی دیگر، طی سال های گذشته یک نظریه قوتگرفته است و آن امکان آزادی “مروان برغوثی” رهبر اسیر جنبش فتح از زندانهای رژیم صهیونیستی و انتخاب وی به عنوان رئیس تشکیلات رام الله است. صرفنظر ازتغییراتی که در مواضع برغوثی در مرحله قبل از اسارت و بعد از آن به وجود آمده است ونیز نظر وی درباره این موضوع، تصور این مساله سخت است که رژیم صهونیستی بهانجام چنین کاری راضی شود؛ چرا که این رژیم اسرای محکوم به انجام عملیات هایامنیتی علیه خود را جز در جریان مبادلات اسرای اجباری آزاد نمی کند؛ چه برسد به اینکهبخواهد وارد چنین بازی آشکاری شود. لذا، می توان نتیجه گرفت که ماجرای برغوثیصرفا سرپوشی برای سناریوی دیگر است.

تاثیرات بر روی جنبش فتح

بدین ترتیب، تشکیلات خودگردان نخستین قربانیفقدان عباس خواهد بود و تنها چیزی که می تواند یکپارچگی آنرا حفظ کند، حفظ انسجامو یکپارچگی جنبش فتح و در درجه دوم قدرت رئیس جدید برای ایجاد سازگاری میانمقتضیات جدید و خواسته های اسرائیل، آمریکا و اتحادیه اروپا، خواسته های عرب ها،مواضع جنبش حماس و شرکای دیگر (گروه های چپگرا)، موضع جهاد اسلامی و مهمتر از همهآنها موضع ملت فلسطین در کرانه باختری و قدس اشغالی است.

اما برخی اعضای جنبش فتح طی مرحله سیطره حماسبر نوار غزه و بازنگری در اوضاع داخلی این جنبش به این باور رسیده اند که حماس درمقایسه با این جنبش یک نقطه قوت اساسی دارد که هنوز هم آنرا حفظ کرده است و آن حفظسازماندهی قویتر از تشکیلات خودگردان در داخل خود (جنبش) است و این در حالی است که جنبش فتحدر قبال تقویت تشکیلات رام الله، خود را تضعیف کرده و به مرحله ای رسیده است که تشکیلات خودگردان به تنهاییو بدون حمایت جنبش فتح می تواند با سرنوشت خودش مواجه شود.

این باور که عباس نیز با افزایش اختیارات خودبه آن دامن زده است، بسیاری از اعضای جنبش فتح را بر آن داشته است که خواستارتعیین نایب رئیس برای عباس شوند تا مساله جانشینی وی مشخص شود و نایب رئیس بتواند در صورت فقدان رئیس، حداقل انسجام جنبش فتح را حفظ کند و در صورت امکان جلوی وقوع سناریوهایاحتمالی مبتنی بر بروز هرج و مرج را بگیرد. شاید به جای اینکه بخواهیم بگوییم کهطرح مساله تعیین نایب رئیس برای عباس ناشی از ترس و نگرانی از تهدیدات رژیمصهیونیستی علیه عباس است، این ارزیابی قابل قبول تر باشد که طراحان این خواسته بهدنبال حفظ انسجام جنبش فتح و جلوگیری از بروز هرج و مرج هستند؛ چرا که قانون اساسیفلسطین (که مخلوطی از قوانین انگلیس، اردن و مصر است) بر این مساله تصریح کرده استکه در صورت درگذشت رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین، رئیس پارلمان ـ که در حال حاضرحماس آنرا در اختیار دارد ـ به مدت 60 روز و تا برگزاری انتخابات زودهنگام ریاستتشکیلات خودگردان، جانشین وی شده و ریاست این نهاد را بر عهده خواهد داشت.

به هر حال، نمی توان این مساله را نادیده گرفتکه انتخاب نایب رئیس برای عباس باعث خواهد شد که جنبش فتح همچنان زمام امورتشکیلات خودگردان را در اختیار داشته باشد و در صورت فقدان عباس، نایب رئیس جایگزین وی در تشکیلات رام الله و خود جنبش فتح شود، اما عباس به شدت نگران اینمساله است که قائم مقام وی همان بلایی را که خودش سر یاسر عرفات رئیس سابق تشکیلاتخودگردان آورده بود، بر سر وی بیاورد و از همین رو، تصمیم گیری درباره این مسالهرا مکررا به تعویق می اندازد و منوط به تصمیم جمعی کرده است که قرار است اعضایباقی مانده جنبش فتح ـ که وی بسیاری از اعضای آنرا به خواست خودش برکنار کرده استـ در جریان کنگره هفتم فتح که آن هم بارها به تعویق افتاده است، این تصمیم رااتخاذ کنند.

در حالی که جنبش فتح شاهد اختلاف و دو دستگی میاندو جریان وابسته به محمود عباس و محمد دحلان است، خطر بروز شکاف و چند دستگی دراین جنبش پس از مرگ عباس به شدت این جنبش را تهدید می کند و در همین حال، جنبشحماس نیز قصد دارد جنبش اول فلسطین در تمامی عرصه ها باشد که این بحث را در بخشدوم این مقاله مورد بررسی قرار خواهیم داد.

لینک کوتاه:

کپی شد