از 62 سال پیش ـ که پای صهیونیست ها به سرزمین فلسطین باز شد ـ تا به امروز طرح اصلی رژیم اشغالگر قدس اخراج شهروندان فلسطینی از میهن شان و اسکان یهودیانی بوده است که از بخش های مختلف جهان به بهانه اینکه فلسطین همان ارض موعود می باشد، به این سرزمین انتقال داده شده بودند.
صهیونیست ها با حمایت کشورهای بزرگ استعمارگر آن زمان یعنی انگلستان و فرانسه موفق شدند تعداد زیادی از فلسطینیان را از سرزمین خویش که در سال 1948 به اشغال درآمده بود، بیرون برانند تا جایی که شمار فلسطینیان بی پناه که مجبور به ترک خانه و کاشانه خویش شدند، به رقم 750 هزار نفر می رسید یعنی تنها 150 هزار فلسطینی در اراضی اشغالی 48 باقی ماندند که البته تعداد زیادی از آوارگان به کرانه باختری، نوار غزه و کشورهای عربی همجوار پناه بردند.
می توان گفت در مرحله اول از اشغال فلسطین که با “مرحله نخست از کوچ اجباری” همراه شد و تا سال 1967 نیز ادامه داشت، رژیم صهیونیستی موجودیت خود را در اراضی اشغالی تثبیت کرد و از سوی جامعه بین الملل به رسمیت شناخته شد و از این رو، فرصت مناسبی برای انتقال هر چه بیشتر یهودیان به فلسطین یافت که این امر باعث ایجاد تغییر در بافت جمعیتی موجود در اراضی اشغالی شد یعنی یهودیان را به اکثریت و عرب ها را به اقلیت مبدل ساخت.
مرحله دوم از طرح اشغال فلسطین در سال 1967 کلید خورد که در آن، دشمن صهیونیستی دست تجاوز به سمت کشورهای عربی دراز کرد و توانست آن مقدار غصب نشده از خاک فلسطین یعنی کرانه باختری، نوار غزه را در کنار بخش هایی از اراضی عربی جولان و سینا اشغال نماید که این موضوع به مهاجرت تعداد جدیدی از شهروندان فلسطینی و عرب به کشورهای عربی همجوار انجامید ؛ البته تعداد زیادی از شهروندان فلسطینی ـ از جمله ساکنان اردوگاه های آوارگان در کرانه باختری و نوار غزه ـ حاضر به ترک سرزمین و کاشانه خویش نشدند یعنی همان کاری را کردند که در سال 1948 انجام داده بودند. در بین سال های 1967 تا 1973 به خاطر شعله ور شدن آتش مقاومت ملی در فلسطین، خواب و آرام از چشمان صهیونیست ها ربوده شد و از این رو، از شهرک سازی و یهودی سازی در اراضی کرانه باختری و نوار غزه خبری نبود و انجام این اقدامات تنها منحصر به بخش های اشغالی 1948 بود.
بعد از جنگ 1973 که به رهبری مشترک مصر و سوریه انجام گرفت و پس از آنکه مصر در نتیجه همکاری انور سادات با ایالات متحده، از مسیر آزادسازی اراضی اشغالی منحرف شد و خود به تنهایی ـ و بدون جلب موافقت طرف های عربی ـ قرار آتش بس و به تبع آن، توافق نامه شوم کمپ دیوید را امضا کرد و باعث خروج قاهره از دایره مناقشه اعراب با اسرائیل شد این فرصت برای اشغالگران قدس فراهم آمد تا طرح سازمان یافته و از پیش برنامه ریزی شده خود را جهت احداث شهرک های صهیونیست نشین و یهودی سازی کرانه باختری و بخش هایی از نوار غزه به اجرا درآورند که البته بخش هایی همچون قدس، مناطق استراتژیک کرانه باختری و منطقه نهر اردن در محور توجه قرار داشت تا جایی که بعد از امضای توافق نامه اسلو به دست سازمان آزادیبخش روند شهرک سازی، اسکان مهاجران صهیونیست و نیز یهودی سازی در این مناطق شکل بی سابقه ای به خود گرفت.
دولت صهیونیستی بعد از امضای پیمان اسلو روند شهرک سازی خود را در سکوت و آرامش پیش می برد که از جمله طرح های اشغالگران در این زمینه، پروژه توسعه قدس بود. پروژه مذکور با هدف کنترل و مهار جمعیتی اعراب در این شهر و نیز محاصره هر چه بیشتر صاحبان اصلی آن صورت می گرفت. اتفاقی که در این میان باعث شد تا طرح اشغالگران برای احداث شهرک، اسکان صهیونیست ها و یهودی سازی نقطه عطف جدیدی را تجربه کند، فروپاشی شوروی سابق، موفقیت ایالات متحده در جنگ سرد و تبدیل این کشور (آمریکا) به تنها قدرت حاکم بر نهادهای بین المللی بود و این موضوع فرصت مناسب را برای رژیم صهیونیستی فراهم آورد تا دومین موج بزرگ مهاجرت یهودیان را این بار از شوروی سابق آغاز کند تا جایی که صدها هزار یهودی به فلسطین مهاجرت کردند که البته طیف گسترده ای از آنها در شهرک های صهیونیست نشین کرانه باختری و قدس اسکان داده شدند.
در برهه فوق الذکر، دولت های مختلف صهیونیستی تاکتیک یا راهکاری را که در برخورد با فلسطینیان پیش گرفته بودند، مذاکره برای مذاکره بود. اشغالگران می خواستند تا از این مذاکرات به عنوان فرصتی برای ایجاد تغییر در بافت جمعیتی استفاده کنند و موجودیت شهرک های صهیونیست نشین واقع در قدس و کرانه باختری را تثبیت بخشند. بی تردید، توافق نامه اسلو که بر اساس آن رهبران سازمان آزادیبخش فلسطین در مقابل تشکیل یک دولت محدود و خودگردان در کرانه باختری و نوار غزه، “اسرائیل” را به رسمیت شناختند دومین پیروزی بزرگ سیاسی رژیم صهیونیستی بعد از امضای توافق نامه کمپ دیوید بود ؛ ولی این پیروزی دوم از اهمیت بیشتری در مقایسه با موفقیت نخست برخوردار بود زیرا سازمان آزادیبخش اسرائیل را به رسمیت شناخته بود، همان سازمانی که در سال 1965 برای آزادسازی اراضی اشغالی 1948 تشکیل شده بود اما این بار و بعد از حدود 28 سال مبارزه پرچم صلح را برای غاصبان قدس تکان می داد و در مقابل وعده های آمریکا در خصوص تشکیل کشوری فلسطینی در کرانه باختری و نوار غزه، حاضر به دست کشیدن از مقاومت مسلحانه می شد.
اگر چه آغاز انتفاضه دوم فلسطین در سال 2000 در نوع خود بیانگر مخالفت ملت با ادامه روند مذاکره و چشم پوشی از حقوق ملی بود که نفعش تنها به اشغالگران صهیونیستی می رسید و شرایط مناسب را برای تکمیل پروژه های یهودی سازی و احداث شهرک های صهیونیست نشین فراهم می ساخت ؛ ولی تشکیلات خودگردان حاضر به دست کشیدن از سیاست بیهوده مذاکره نبود و خود را به ابزاری در دست اشغالگران جهت سرکوب ملت و مقاومت فلسطین مبدل کرده بود که همین امر باعث ایجاد نوعی اختلاف در عرصه داخلی فلسطین شد که صهیونیست ها به خوبی از آن برای مصادره هر چه بیشتر اراضی و خلق و تحمیل واقعیت های جدیدی استفاده می کردند تا مانع از ایجاد کشور مستقل فلسطینی در کرانه باختری و نوار غزه به مرکزیت قدس شریف شوند.
به هر حال، به جایی آنکه آزادی نوار غزه به دست گروه های مبارز فلسطینی به عنوان الگویی برای رهایی کرانه باختری از دست دشمنان باشد، تشکیلات خودگردان و برخی نظام های دست نشانده عربی را به دسیسه چینی علیه مبارزان و مجاهدان واداشت تا جایی که در این راستا، به رژیم صهیونیستی کمک کردند که نوار غزه را محاصره کند و بدین ترتیب جلوی حرکت مقاومت را بگیرد و گروه های مبارز را به خاطر اینکه دو بار به خود جسارت شکست دادن ارتش عبری را داده اند، مجازات نمایند که اولین بار آن به سال 2005 باز می گردد. در آن سال، مجاهدان فلسطینی صهیونیست ها را وادار کردند تا بدون هیچ قید و شرطی نوار غزه را ترک گویند و شهرک های یهودی نشین را تخلیه کنند. دومین بار نیز به اواخر سال 2008 و اوایل سال 2009 باز می گردد که در آن دوره، دشمن با وجود حمله گسترده به نوار غزه، موفق به تحقق اهدافش از این جنگ نشد.
در برهه کنونی، دستگاه های امنیتی تشکیلات خودگردان با هماهنگی ژنرال کیت دایتون آمریکایی مشغول سرکوب و خاموش کردن شعله مقاومت در کرانه باختری هستند و به همین خاطر، دست به بازداشت اعضای گروه های مبارز فلسطینی می کنند و علاوه بر آن، با صهیونیست ها در ترور فعالان گردان های شهدای الاقصی، گردان های شهید عزالدین القسام و گروهان های قدس همکاری می نمایند. تشکیلات خودگردان تمامی این اقدامات خائنانه را در چارچوب اجرای مفاد طرح به اصطلاح نقشه راه اجرا می کند که البته تنها طرف فلسطینی مجبور به تعهد نسبت به آن است و صهیونیست ها در این میان از اقدامات تشکیلات خودگردان استفاده می کند تا از این راهگذار، شدت بیشتری به روند احداث شهرک های صهیونیست نشین و یهودی سازی خویش ببخشد و واقعیت های جدیدی را خلق و به طرف مقابل تحمیل کند و سرنوشت مسائل حساس نهایی همچون قدس، بازگشت آوارگان، تعیین مرزها، شهرک های یهودی نشین و … را خود پیشاپیش رقم بزنند. در واقع، صهیونیست ها می کوشند تا قدس را به عنوان پایتخت یکپارچه اسرائیل قرار دهند و موجودیت شهرک های بزرگ شان در کرانه باختری و نیز دیوار نژادپرستانه حائل را نیز تثبیت بخشند که اگر تمامی اتفاقات فوق الذکر رخ دهد، دیگر تشکیل کشور مستقل فلسطینی به مرکزیت قدس شریف امری غیر ممکن خواهد بود و فلسطینیان در مناطق بی ارتباط از هم که توسط شهرک های یهودی نشین و نیز شبکه جاده ای این شهرک ها محاصره شده اند، زندگی خواهند کرد.
توضیحاتی که گذشت مربوط به سناریوی صهیونیست ها برای حل مسائل نهایی است که می توان از آن به عنوان مرحله سوم از طرح غاصبان قدس برای اشغال کامل فلسطین یاد کرد. تاکید صهیونیست ها در این مرحله بر ایجاد شهرک های جدید و نیز یهودی سازی بخش گسترده ای از قدس شرقی است به گونه ای که حضور فلسطینیان در این منطقه از 12 درصد تجاوز نکند. از دیگر محورهایی که اشغالگران در مرحله سوم از برنامه شوم خود دارند، یهودی سازی مناطق تاریخی و مذهبی در الخلیل، بیت لحم و نابلس و همچنین تثبیت موقعیت شهرک های صهیونیست نشین در مواضع استراتژیک کرانه باختری است.
درست است که این توسعه طلبی و پیشرفت پروژه صهیونیسم همچنان ـ بدون آنکه متوقف شود ـ ادامه دارد ؛ ولی این به معنای آن نیست که همه چیز بر وفق مراد طراحان این پروژه است. بر خلاف تصور، پروژه صهیونیسم امروز با بحران های مختلف و پیچیده ای رو به رو است که باعث می شود تا نتوان آینده روشن و مشخصی را برای آن متصور شد ؛ ضمن آنکه انتظار می رود تا مناقشه موجود نیز وارد مرحله جدیدی شده و شکل نوینی به خود بگیرد به گونه ای که هرگز به نفع اشغالگران نباشد.
درست است که پروژه صهیونیسم دستاوردهای بزرگی را محقق ساخته است و در حال حاضر حرکت توسعه طلبانه خود را ادامه می دهد و علاوه بر تشدید روند احداث شهرک، شتاب فزاینده ای به یهودی سازی اراضی فلسطینی بخشیده است ؛ ولی نباید فراموش کرد که صاحبان این پروژه امروز در هر گونه صلح و سازش را به روی مناقشه کنونی بسته اند و مانع از ایجاد یک کشور مستقل فلسطینی در کرانه باختری و نوار غزه می شوند یعنی اینکه می خواهند یک کشور یهودی را در تمامی بخش های سرزمین فلسطین تاریخی ـ البته به جز نوار غزه ـ ایجاد کنند که البته این کشور شمار زیادی از فلسطینیان را در خود جای خواهد داد که مطمئنا اسرائیل توان کوچاندن تمامی آنها را ندارد. از سوی دیگر، تعداد این افراد (فلسطینیان ساکن کشور یهودی) به شدت افزایش می یابد و از تعداد صهیونیست های ساکن این سرزمین نیز فزونی می یابد که این امر باعث می گردد تا اسرائیل با دو معضل بزرگ رو به رو شود.
1 ـ اول اینکه وجود یک کشور دو قومیتی را بپذیرد و به فلسطینیان نیز حق انتخاب بدهد که این امر ـ با گذر زمان ـ باعث می شود تا کشور مذکور به یک کشور عربی مبدل شود که دلیل آن نیز تغییر بافت جمعیتی و تبدیل فلسطینیان به اکثریت است ؛ البته ریشه این امر را نیز باید در افزایش زاد و ولد فلسطینیان و کاهش این امر در میان صهیونیست ها و نیز توقف روند مهاجرت یهودیان به اراضی اشغالی جستجو کرد.
2 ـ اگر اشغالگران حق فلسطینیان در خصوص مشارکت و کاندیداتوری در انتخابات را رد کنند، با دست خود یک نظام نژادپرست و تبعیض گر به وجود می آورند و دیگر نمی توانند خود را به عنوان یک کشور دموکراتیک یهودی معرفی کنند که این موضوع باعث خشم و تنفر جامعه جهانی از صهیونیست ها می شود یعنی همان اتفاقی که در آفریقای جنوبی علیه نظام آپارتاید به وجود آمد. ضمنا انجام چنین حرکتی از سوی اشغالگران باعث شعله ور شدن آتش درگیری و مبارزات ملی می شود.
اگر صهیونیست ها مانع از ایجاد کشور مستقل فلسطینی شوند، مطمئنا باید منتظر بروز چالش و مناقشه ای جدید باشند که ریشه های این موضوع را باید در فاکتورهای ذیل جستجو کرد:
1 ـ ملت فلسطین هرگز در مقابل این موضوع سکوت نخواهند کرد ؛ زیرا هنوز بخش گسترده ای از فلسطینیان در سرزمین خویش زندگی می کنند و مقاومت ملی در نوار غزه نیز پایدار و استوار ایستاده است و هرگز تن به این امر نمی دهد.
2 ـ مقاومت اسلامی لبنان نیز با توجه به پتانسیل ها و امکاناتی که در اختیار دارد، می تواند تا هر گونه راهکاری را که در آن حق بازگشت آوارگان فلسطینی و حقوق مشروع ملت تحت اشغال نادیده انگاشته شود، رد کند و با آن مخالفت نماید.
3 ـ کشورهای عربی و اسلامی و در پیشاپیش آنها سوریه و ایران هرگز انجام چنین اقدامی را از سوی صهیونیست ها بر نمی تابند و در راستای حمایت از ملت و مقاومت فلسطین خواهند کوشید.
با توجه به آنچه گذشت، رژیم صهیونیستی در صورت مخالفت با تشکیل کشور فلسطینی و نیز الحاق کرانه باختری و قدس به اراضی تحت حاکمیتش، سه گزینه پیش رو خواهد داشت:
1 ـ در سایه قدرت بازدارندگی مقاومت درگیری های گسترده در اراضی اشغالی در خواهد گرفت ؛ علاوه بر آنکه، منطقه و جامعه بین الملل نیز با شکل گیری یک نظام آپارتاید و نژادپرست صهیونیستی مخالفت خواهند کرد.
2 ـ رژیم صهیونیستی از پروژه توسعه طلبانه خود عقب نشینی کند: این امر به معنای پذیرش سازشی است که با خود عقب نشینی از کرانه باختری، موافقت با تشکیل کشور فلسطینی در کرانه باختری و نوار غزه و به مرکزیت قدس شریف و بازگشت آوارگان فلسطینی به خانه و کاشانه ای را به همراه دارد که از آن بیرون رانده شده اند و قطع نامه 194 نیز بر حق آنان برای عودت به میهن شان تاکید دارد.
3 ـ رژیم صهیونیستی راهکار دموکراتیک ـ که به معنای تبدیل اسرائیل به یک کشور دو قومیتی است که در آن فلسطینیان نیز حق انتخاب دارند ـ را بپذیرد. صهیونیست ها در صورت انتخاب این گزینه باید نتایج مترتب بر آن را نیز بپذیرند ؛ زیرا این کشور یهودی در نتیجه تبدیل عرب ها از اقلیت به اکثریت، تبدیل به کشوری عربی می شود.
به هر رو، اشغالگران قدس هر کدام از سه گزینه فوق را انتخاب کنند، باز هم تشکیل یک کشور یهودی ـ بدون در نظر گرفتن حق فلسطینیان ـ باعث تشدید روند مناقشه و بحران های فرا روی رژیم صهیونیستی می شود. عوامل ذیل در بروز این بحران ها نقش داشته است:
اولین عامل، پایداری ملت فلسطین می باشد که با وجود گذشت شش دهه تحمل سختی ها، سیاست های سرکوبگرانه، اقدامات تروریستی و نژادپرستانه باز هم دست به خیزش های ملی می زند تا میزان مخالفتش را با واقعیت های تحمیلی دشمن اعلام کند.
دومین عامل، تداوم روند مقاومت مسلحانه علیه اشغالگران صهیونیستی است. با وجود آنکه تشکیلات خودگردان دست از مقاومت کشیده و آرمان های ملی را زیر پا گذارده و به همزیستی با دشمنان تن در داده است ؛ ولی مقاومت توانسته است به شکل قابل ملاحظه ای پیشرفت کند و دستاوردهای شایان توجه و تاریخی را در کارنامه خود به ثبت برساند که از آن جمله می توان به آزادسازی نوار غزه از چنگال اشغالگران و وارد آوردن شکست سنگین به دشمن اشاره کرد و حال آنکه طرف مقابل چنین شایع کرده بود که مقاومت ملی فلسطین هرگز توان پیروزی بر ارتش صهیونیستی را ندارد و تنها گزینه ای که دارد، توسل به راهکارهای سازشکارانه و مسالمت آمیز و نجات هر آن چیز ممکن است. پیروزی مقاومت به بیداری ملی در فلسطین، جهان عرب و اسلام انجامید و دغدغه های موجودیتی را در وجود صهیونیست ها و نظام های عربی همدست این رژیم را برانگیخت، نظام هایی که توافق نامه تسلیم و خضوع در برابر اشغالگران قدس را امضا کرده بودند.
سومین عامل، پیروزی مقاومت اسلامی لبنان بر دشمن صهیونیستی و موفقیتش در آزادی بخش گسترده ای از اراضی اشغال شده از چنگال غاصبان قدس بود. در واقع، حزب الله امروز در کنار کشورهای عضو جبهه پایداری و بازدارندگی یعنی سوریه و ایران به عنوان پشتیبانی برای گروه های مبارز فلسطینی به شمار می رود. حزب الله، سوریه، لبنان و گروه های مبارز یک ائتلاف قوی را در منطقه تشکیل داده و باعث ترسیم مجدد معادله قدرت در خاورمیانه شده اند که همین امر دیگر به صهیونیست ها اجازه نمی دهد تا یکی از طرف ها را به تنهایی هدف قرار دهند و یا آنکه سرنوشت مناقشه و چالش موجود را از نظر نظامی و سیاسی به خواست و اراده خود رقم بزند.
با توجه به آنچه گذشت، می توان گفت که بعد از گذشت 62 سال از مسئله فلسطین، پروژه مقاومت هر چه قوی تر و هر چه ریشه دارتر شده و پایه های آن در فلسطین و منطقه هر چه محکم تر گشته است. پروژه صهیونیسم نیز با وجود برخورداری از تمامی عناصر قدرت، باز هم در دو عرصه تاکتیکی و استراتژیکی با بحران رو به رو می باشد یعنی از یک طرف توان حرکت در مسیر یک سازش و صلح حقیقی را ندارد و از طرف دیگر نمی تواند در سایه وجود ملتی پایدار و مقاومتی استوار که راه پیروزی بر ارتش عبری را آموخته است، کشور صرفا یهودی خود را تشکیل دهد.