«کشورم مرا تنها گذاشت و من نباید این کشور را که به نظر می رسد اداره آن جز با ریسک و فریبکاری ممکن نیست و من شایستگی آنرا ندارم، اداره کنم.»
این ها سخنان من درباره رژیم صهیونیستی نیست. کسی که این سخنان را گفته است، “موشه شاریت” دومین نخست وزیر این رژیم است که پس از دیوید بن گوریون این سمت را بر عهده گرفت، اما طولی نکشید که بن گوریون با حیله گری و فریبکاری دولت او را برانداخت و دوباره بر مسند نخست وزیری تکیه زد.
بدین ترتیب، بنیامین نتانیاهو ـ همان طوری که بیشتر نشانه ها تا لحظه نگارش این سطور از آن حکایت دارد ـ بر اساس نتایج رای گیری در انتخاباتی پارلمانی اخیر رژیم صهیونیستی دوباره مامور تشکیل پنجمین دولت به نخست وزیری خود شده است تا بدین ترتیب نشان دهد که بیش از دیگر سیاستمداران صهیونیستی هنرهای فریبکاری و ریسک کردن را بلد است و ایدئولوژی راستگرایانه و نژادپرستانه افراطی گرایانه در پیش گرفته است و از شیوه تحریک علیه اقلیت فلسطینیان مقیم فلسطین اشغالی سال 1948 استفاده می کند و اقشار مختلف جامعه صهیونیستی را علیه یکدیگر تحریک و در عین حال، همیشه بر روی مساله ای به نام “چپگرایان یهودی” تمرکز می کند؛ به گونه ای که از کلمه “چپگرا” به عنوان ابزاری برای سرزنش و نکوهش دیگران استفاده می کند. وی همچنین کلمه “میانه رو” را از فرهنگ سیاسی خود حذف کرده است و هر کسی راستگرای تندرو نباشد، چپگرای مغضوب است. نتانیاهو چپگرایان را به توطئه و همدستی با اقلیت عربی مقیم فلسطین اشغالی سال 1948 نه برای براندازی خودش، بلکه برای براندازی دولت راستگرای رژیم صهیونیستی متهم می کند. نتانیاهو همچنین با تهدید نظام های رسمی عربی با تازیانه صهیونیستی و گاهی اوقات با استفاده از چماق آمریکایی علیه این نظام ها، آنها را مجبور به باز کردن درهای کاخ های سلطنتی شان به روی خود و یا فرستادگانش می کند و به خوبی هنر بازی در واشنگتن، مسکو و دهلی نو را بلد است و از این اقدامات به عنوان دستاوردهای سیاسی شخصی و بی سابقه برای خود یاد می کند که می تواند منافع زیادی برای این رژیم به همراه داشته باشد و از جمله آنها می توان به اشغال سراسر کرانه باختری بدون استفاده از سازش سیاسی با فلسطینیان و تبعات آن برای رژیم صهیونیستی اشاره کرد. وی با اجرای موفق این حرکات نمایشی، توانست در انتخابات پیروز شود و تلاش هایش برای تشکیل پنجمین دولت خود را آغاز کند.
این نشانگر موفقیت آشکار حیله گری و فریبکاری است و تمامی کسانی که به نتانیاهو رای داده اند به همراه حزب لیکود و تمامی احزاب راستگرای نژادپرست فاشیسم در رژیم صهیونیستی باید به خاطر این مساله به خودشان تبریک بگویند و البته تبریک اصلی باید تقدیم نتانیاهو شود، اما این وضعیت به نوعی موفقیت رژیم صهیونیستی در حرکت بیش از پیش به سمت نژادپرستی و آپارتاید است که تمامی جهانیان از آن نفرت داشته و مخالف آن هستند. در واقع، وضعیت کنونی جامعه صهیونیستی به کف بر روی آب دریا می ماند.
اما، در کنار این مسائل باید به 4 نکته اساسی درباره 21 امین انتخابات کنست صهیونیستی و نتایج آن اشاره کرد:
- 1-قرار دادن دو کلمه “صهیونیسم” و “چپگرا” در یک جمله به هیچ وجه درست نیست. صهیونیسم یک جنبش استعماری نژادپرستانه دینی است که می خواهند لباس قومیتی و نژادی به آن بپوشانند و آغاز و پایان این جریان مخالف ساده ترین و آشکارترین اشکال برابری و حق کل یک ملت در سرزمینش و حتی در حق خود برای تعیین سرنوشتش و برخورداری از استقلال دست کم در یک چهارم از وطنش است. اما چپگرایی در معنا و مفهوم امروزی خود به معنای آزادی و آزادی خواهی، برابری و عدالت است. حال سوال این است که این چپگرایان در قبال برابری برای فلسطینیان مقیم اراضی اشغالی سال 1948، استقلال فلسطینیان ساکن کرانه باختری (که قدس را هم شامل می شود) و باریکه غزه، حق بازگشت آوارگان؛ حتی به صورت ناقص چه موضعی دارند؟ البته باید در این زمینه تحولات اوضاع طی 7 دهه گذشته را هم در نظر گرفت.
- 2-درباره عرب های ساکن اراضی اشغالی سال 1948 فلسطین و انتخابات کنست صهیونیستی:
اندیشمند سیاسی فرانسوی (به نظرم مونتسکیه بود) می گوید که یک کشور و جامعه باید سه نوع حزب داشته باشند؛ راستگرا، میانه رو و چپگرا که هر کدام از این احزاب نتواند طی 15 سال در کشور یا جامعه خود به قدرت برسد یا در آن مشارکت کند، باید خودش را منحل کند تا زمینه برای روی کار آمدن حزب جایگزین جدید که سعی در رسیدن به قدرت را دارد، فراهم شود. هیچ کدام از احزاب عرب های ساکن فلسطین اشغالی از زمان شکل گیری این رژیم قبل از 70 سال پیش در عرصه قدرت مشارکت نداشته اند، اما این گناه آنها نیست، بلکه تمامی احزاب نژادپرست صهیونیستی؛ اعم از احزاب شیرین (منظور چپگراها)، احزاب دارای شیرینی کم (میانه روها) و همچنین احزاب حاکم آنها را طرد می کنند. اما درباره ائتلاف ها چطور؟
افتخار به مخالف بودن در لهجه تونسی و عرب های شمال آفریقا “چرب زبانی” به شمار می رود. اگر عرب های ساکن فلسطین اشغالی که دارای کارت های شناسایی اسرائیلی هستند، نقش موثری در اقدامات و سیاست های دولت های صهیونیستی نداشته باشند، حضور و عدم حضورشان در کنست برابر است.
من اعتقاد راسخ دارم که اگر دوستم “ایمن عوده” در انتخابات قبلی کنست ترکیب “فهرست مشترک عربی” را که توافق کرده بود آرای مازادش را با جنبش “میرتس” مبادله کند، به هم می زد، قابل اعتمادتر می شد، اما وی این کار را نکرد و البته به این خاطر که تازه کار بود و پشتوانه ای نداشت، به خاطر این کارش مجازات هم نشد. وی سپس اشتباهی ـ نمی گوییم گناه ـ مرتکب شد و در مراسم تشییع جسد شیمون پرز مشارکت کرد و توجیه “تقریبا قانع کننده” اش این بود که به مناسبت سالروز شهادت برادر همسرش در این مراسم شرکت کرده بود و باز هم مجازات نشد. اما پس از آن، اتفاقی که همه در جریان آن قرار دارند، به وقوع پیوست و وی وارد ائتلافی زشت و غیر قابل قبول با کسی شد که خود ابزار دست بود و بعدا تغییر چهره داد و ایمن (و بسیاری از افراد دیگر) را تبدیل به ابزاری در دست خود کرد. اگر جبهه “سازش و برابری” به تنهایی وارد انتخابات صهیونیستی می شد، به تنهایی 7 کرسی و شاید هم بیشتر را تصاحب می کرد. اما عوده به همراه طیبی که برای همگان شناخته شده است، وارد این انتخابات شد و هم خودش شکست خورد و هم 4 کرسی ما را در پارلمان آتی رژیم صهیونیستی از دست مان خارج کرد.
- 3-درباره برادر محمود عباس (ابو مازن) و فلسطین:
روایت می کنند که “وینستون چرچیل” نخست وزیر انگلیس در جنگ جهانی دوم از رساندن این خبر به “جوزف استالین” رهبر اتحادثه جماهیر شوروی سابق خوشحال شده بود که پاپ واتیکان علیه آلمان هیتلر نازی اعلام جنگ کرده است. اما استالین این سوال جنجالی و احمقانه را از چرچیل پرسیده بود که «پاپ واتیکان چند دستگاه تانک دارد؟» پاپ واتیکان حتی یک دستگاه تانک هم ندارد. پاپ واتیکان حتی یک گردان نظامی هم ندارد. پاپ واتیکان که منبع خیر و امید است، قدرت معنوی دارد که صدها میلیون انسان را به حرکت درآورد. پاپ واتیکان، یوحنا پولس دوم متولد لهستان بود و تابعیت این کشور را داشت و در دهه 80 قرن گذشته از قدرتی برخوردار بود که میلیون ها لهستانی را به حرکت درآورد که از جمله آنها می توان به “لیخ والیسا” در بنادر لهستان اشاره کرد که در نهایت منجر به فروپاشی اتحادیه جماهیر شوروی سابق با میلیون ها تانک و گردان و موشک و بمب های هسته ای شد.
حال این داستان ما با برادر محمود عباس (ابومازن) است:
ابو مازن نه تفنگی دارد که بتواند حتی یک نظامی ارتش استعمارگر و اشغالگر رژیم صهیونیستی را بکشد یا مجروح کند، اما دارای حق و آرمانی عادلانه و منطقی سالم است. این تنها یک سلاح معنوی نیست، بلکه سلاحی است که می توان از آن استفاده کرد. او همان قلمی را در اختیار دارد که زمانی یاسر عرفات رئیس فقید تشکیلات خودگردان فلسطین در اختیار داشت و آنرا بلند کرد و گفت:«تا زمانی که هیچ توافقنامه ای را با این قلم امضا نکنم، آن توافقنامه معنایی نخواهد داشت.»
اما ملت ما این روزها از ظلم رژیم صهیونیستی و استعمار آن رنج می برد و این وضعیت آن طوری که “مناخیم بگین” نخست وزیر رژیم صهیونیستی خواسته بود، نخواهد بود.
وی در کتاب “سرپیچی” خود نوشته بود که «شاید نردبان خوشبختی پله و درجه ای نداشته باشد، اما نردبان بدبختی درجه و مرحله دارد. وقتی انسانی را در پله اول درد و رنج قرار دادی، او تلاش می کند به مرحله خالی از درد و رنج که قبلا بود، بازگردد، اما وقتی او را به مراحل درد و رنج بعدی فرستادی، از تلاش و رویاپردازی برای بازگشت به مرحله خالی از درد و رنج دست برمی دارد، بلکه تمام هم و غم او بازگشت به مرحله درد و رنج اول می باشد که مشکلات کمتری را در آن متحمل می شد و به مرور زمان تقریبا به طور کامل همه آنچه را که خارج از دنیای بدبختی و درد و رنج وجود دارد، فراموش می کند.»
اما با وجود هر آنچه که در رژیم صهیونیستی روی داده و روی می دهد، فلسطینیان حق خود و دلیل این همه بدبختی ها و مشکلات شان را فراموش نخواهند کرد.