“زیپی لیونی”، نامی که باید خوب به خاطر داشته باشیم و هرگز به سادگی از کنار حرف ها و اظهاراتش نگذریم ؛ به ویژه بعد از آنی که در انتخابات ریاست حزب کادیما پیروز شد و رسما به عنوان جانشین نخست وزیر برکنار شده از قدرت اسرائیل معرفی شد.
یک شهروند عرب همان گونه که تاکید زیادی بر آگاهی نسبت به ویژگی های رئیس جمهور سال های آتی آمریکا دارد، باید با خصلت های فردی که کرسی نخست وزیری را در تل آویو از آن خود می کند، نیز آشنا باشد.
با وجود آنکه گوش ساکنان منطقه به حرف “شین” و ذکر نام افرادی همچون “شامیر، شارون و شیمون” عادت کرده و اخیرا نیز نام “شائول” (موفاز) که در 5 آگوست 2008 از منصب خود به عنوان معاون نخست وزیر کناره گیری و خود را به عنوان نامزد تصدی ریاست کادیما معرفی نموده، عادت کرده بود ؛ ولی نتیجه انتخابات این بار با گذشته تفاوت داشت و رای دهندگان عضو حزب کادیما از ریاست زنی استقبال کردند که از موساد به کابینه راه یافته بود.
این زن 50 ساله (زیپی لیونی) که در اراضی اشغالی متولد و ریشه هایی اروپایی دارد، موفق شد در رقابت با مردی 59 ساله که در زمان کودکی و در دهه پنجاه میلادی تهران را به مقصد اسرائیل ترک گفته بود، پیروز شود. البته اگر رقابت بر سر کسب ریاست کادیما به نفع موفاز تمام می شد، وی اولین نخست وزیر اسرائیلی بود که به جای اروپا، ریشه در خاورمیانه داشت یعنی همان خاورمیانه ای که کاندولیزا رایس در ایجاد نسخه جدیدش می کوشید.
زیپی لیونی مادر دو کودک صهیونیست، مزدور سابق موساد و از چهره های کهنه کار در زمینه مسائل اطلاعاتی و نیز حقوقی است و پیش از آنکه با سیاست شناخته شود، به عنوان وکیل متخصص در امور بازرگانی و تجاری شهرت داشت و فعالیت سیاسی خود را بعد از امضای توافق نامه اسلو آغاز کرد. حال با توصیفاتی که از این چهره صهیونیست صورت گرفت، آیا او می تواند دومین نخست وزیر زن رژیم صهیونیستی بعد از گذشت سی سال از ریاست گولدا مائیر باشد و آیا می تواند کاری را در زمینه پیشبرد صلح در منطقه انجام دهد یا آنکه تمام اینها یک مد جدید سیاسی است که هر وقت سیاستمداران خود را در تنگنا احساس می کنند دست به دامن یک زن می شوند یعنی همان وضعیتی که امروز در آمریکا حاکم است و سناتور مک کین برای آنکه بتواند در آخرین لحظات باقی مانده تا انتخابات روحی در کالبد جمهوری خواهان بدمد، یک بانوی خوش چهره به نام سارا پیلین را به عنوان معاون خود انتخاب کرده است؟
با وجود آنکه برخی معتقدند بعد از شکست تانک ها و جنگنده ها و موشک های رژیم صهیونیستی در تغییر واقعیت های موجود و ناکامی اسرائیل در تحقق اهداف از پیش تعیین شده از راهگذار استفاده از قدرت نظامی و اقدامات تجاوزکارانه، دیگر دولت و جامعه صهیونیستی به دنبال صلح می رود ؛ ولی حقیقت خلاف این تصور است.
کسانی که چشم به پیروزی موفاز در رقابتش با زیپی لیونی بسته بودند، امید به گذشته نظامی و مواضع خونبار این فرد داشتند. موفاز یکی از خشن ترین چهره ها در مقابله با انتفاضه الاقصی (2000) بود و به همین خاطر به منصب ریاست ستاد مشترک ارتش و بعد از آن وزارت جنگ رسید.
کسانی که چشم به پیروزی موفاز داشتند امیدشان به تندروی های وی، خصومتش در قبال ایران و اصرارش بر حمله به این کشور بود ؛ ولی وقتی دیدند چهره مذکور با اعلام این مطلب که “تنها صلح را برای منطقه می خواهم” مواضع خود را تغییر داده است، هوادارانش نیز به تغییر تصمیم شان مبادرت ورزیدند.
به هر حال این نکته را نباید از یاد برد که نخست وزیر آتی رژیم صهیونیستی در ظاهر اینگونه وانمود می کند که پرچم صلح را در دست دارد تا مگر از این طریق در جهان به عنوان مبلغ صلح شناخته شود و حال آنکه در مغز خود اندیشه هایی مشابه سلف خود دارد.
واژه صلح واژه جدیدی برای عرب ها نیست. آنها سی سال است که این واژه را می شنوند و می آزمایند. جیمی کارتر، رئیس جمهور اسبق آمریکا در هفده سپتامبر 1987 با امضای توافق نامه میان انور سادات و مناحیم بگین، تلاش کرد تا صلح را در خاورمیانه ایجاد کند ؛ ولی این صلح پایدار نبود و باعث کشمکش و اختلاف میان کشورهای عربی و نیز خروج مصر از دایره نبرد با دشمن صهیونیستی شد. سوال اینجاست که امروز و بعد از گذشت یک بازه زمانی سی ساله از امضای توافق نامه صلح میان قاهره و تل آویو، آیا می توان صلح را میان اسرائیل و ملت فلسطین برقرار کرد؟ آیا لیونی ـ این فارغ التحصیل مکتب موساد ـ می تواند به کاری دست بزند که گذشتگانش از انجام آن عاجز ماندند؟ مواضع این چهره صهیونیستی که از چنین امری حکایت ندارد ؛ به ویژه تا زمانی که رهبران رژیم اشغالگر قدس به روند تجاوزکاری، توسعه طلبی و اقدامات نژادپرستانه خود تداوم می بخشند.