یکشنبه 11/می/2025

رسوایی های آشکار

چهارشنبه 31-مارس-2010

  اگر از من در باره نام و عنوان هفته گذشته سوال کنند، من فورا جواب خواهم داد که عنوان هفته گذشته هفته رسوایی های آشکار است که در آن، حقیقت و ماهیت اصلی بسیاری از عرب ها آشکار گردیده  و بر همگان روشن شده است که این عده در شرایط اسفبار و خفتباری به سر می برند.

1

در حالی که سخن از بازگشت به مذاکرات میان فلسطینیان و اسراییلیان بود، اعلام شد که دو مسجد بزرگ در الخلیل و بیت لحم به آثار یهودی ضمیمه شدند. از انتشار تصاویر و خبری که روزنامه هاآرتص آن را منتشر ساخت، شگفت زده شدیم. در این تصاویر عده زیادی از نیروهای زن نشان داده شده اند که با کفش های خود وارد حرم ابراهیمی شدند و در حیاط مسجد نشستند و به آموزش هایی که به آنان داده می شد، گوش می کردند. این اولین باری نیست که صهیونیست ها آشکارا دست به تحریک و تهدید و تحقیر عرب ها و مسلمانان می زنند و از همه دردناک تر سکوت عرب ها در مقابل ماجرای مذکور و برخورد با آن به عنوان یک امر عادی تلقی می شود که نیازی به بسیج افکار عمومی و یا تحریک خشم و غضب ندارد.

چند روز قبل گروهی از یهودیان به مسجد الاقصی یورش بردند و عده دیگری از آنان در قدس در محله الشیخ جراح خانه های فلسطینیان را تحت کنترل خود گرفتند و در دل شب ده ها تن از جوانان فلسطینی را در محله سلوان از خانه هایشان ربودند و دستگیر کردند و آنان متهم ساختند که به سوی سربازان اسراییلی سنگ پرتاب می کردند و درست در چنین شرایطی ساخت کنیسه جدیدی را در جوار مسجدالاقصی شروع کردند تا اعلامی باشد برای اجرای طرح اصلی آنان برای ساخت دوباره معبد سلیمان و تا پیشگویی یکی از خاخام های قرن هیجدهم تحقق یابد. وی تاریخ شانزدهم ماه مارس سال 2010 را زمان آغاز ساخت این معبد تعیین کرده بود.

در این فضای تهدیدآمیز و مملو از عربده های اسراییلی ها که در راستای تلاش برای ریشه کنی فلسطینیان و نابودی زندگیشان صورت می گیرد، نمایش نامه ای تحت عنوان مذاکرات غیر مستقیم میان تشکیلات فلسطینی و دولت نتانیاهو ـ لیبرمان ترتیب داده شد. گویی این مذاکرات به طور رسمی متوقف گردیده و اعلام شده بود که جز با توقف شهرک سازی از سر گرفته نخواهد شد ولی تمامی این ادعاها اساسی نداشت و مانوری بیش نبود. برای ترمیم و بازگرداندن آبروی از دست رفته تشکیلات دست به دامان آمریکا شدند تا بهانه ای برای از سرگیری آن بیابند و عرب ها نیز آن را تحت پوشش قرار دهند و بر آن سرپوش بگذارند. این گونه وانمود گردید که وساطت آمریکاییان موفقیت آمیز خواهد بود و موجبات تحقق اهداف مورد نظر را فراهم خواهد آورد. کمیته طرح عربی با مذاکرات غیر مستقیم موافقت کرد و هنگامی که فرستادگان آمریکایی شروع به زمنیه سازی برای دیدار و نشست قریب الوقوع کردند، اتفاقات غیر منتظره پیاپی رخ دادند.

جرج میچل فرستاده اوباما به منطقه آمد و اعلام کرد که “اسراییل” ساخت 112 واحد مسکونی جدید را آغاز کرده است. بعد از میچل، جوزف بایدن معاون رییس جمهور رهسپار منطقه شد و اعلام کرد که “اسراییل” ساخت 1600 واحد مسکونی دیگر را نیز شروع کرده است. حال ببینیم، واکنش فلسطینیان و عرب ها در این زمینه چه بود؟

واکنش عرب ها فاجعه آمیز و دردناک بود. سیلی از اظهارات پیاپی در رام الله و قاهره و امان به راه افتاد. ابتدا گفتند که هدف از این تصمیم تخریب و ناکام گذاشتن ماموریت میچل است و سپس عنوان کردند که این تصمیم سیلی به معاون رییس جمهور آمریکاست ولی هیچکس در مورد سیلی حقیقی صحبت نکرد که نصیب عرب ها شد، عرب هایی که به گونه ای خفتبار با بازگشت به میز مذاکرات موافقت کرده بودند و پذیرفته بودند که در دور و تسلسل باطلی دست و پا بزنند و به چیزی روی بیاورند که از زمان امضای پیمان اسلو در سال 1993 تا کنون حاصلی برای آنان نداشته است.

2

موضع گیری عرب ها در برابر اقدامات اسراییلی ها از دو حال خارج نبوده است، یکی ” رنجش” و دیگری اشاره تلویحی به ایده امتناع از بازگشت به مذاکرات غیر مستقیم. رنجش عرب ها تنها در قالب بیانیه مطبوعاتی پدیدار شد که چندان خشم و غضب قابل ملاحظه ای در آن مشهود نبود. در مورد تحریم مذاکرات احتمالی نیز هیچکس آن را جدی نگرفت و عده ای آن را صرفا بادکنک و ترقه ای بیش ندانستند که تنها با ترکیدن آن سروصدا ایجاد می شود و آمریکا و “اسراییل” نیز موضع گیری دوم را صرفا تهدید بی اساسی تلقی کردند که فلسطینیان و عرب ها کاری نمی توانند در این زمینه به پیش برند و تهدیدات آنان نیز سرانجامی ندارد و علاوه بر این مسئولان واشنگتن گفتند که در این زمینه اطلاعات رسمی دریافت نکرده اند و از طرفی نتانیاهو با اطمینان گفته است که مذاکرات در موعد مقرر خود در هفته آینده آغاز خواهد شد.

آن گونه که شالوم یروشالمی در تاریخ 5/3/2010 در روزنامه “معاریو” نوشته است از میان سیاست مداران اسراییلی نتانیاهو ثابت کرده است که شیوه تعامل وی با عرب ها بیشترین تاثیر را دارد. شالوم از منتقدان نخست وزیر “اسراییل” بود ولی موضع گیریش را تغییر داد. بقیه منتقدان وی نیز با دیدن خفت و خواری عرب ها در برابر نتانیاهو و اقدامات وی مواضع خود را تغییر دادند و به این باور رسیدند که این مرد نگرش واقعگرایانه ای نسبت به عرب ها دارد و از نقاط ضعف آنان با خبر است بنابراین از انتقاد از وی دست کشیدند و به جمع ستایش کنندگان وی پیوستند.

درست در شرایطی که به هواداران و حامیان نتانیاهو در رسانه های اسراییلی افزوده می شد واکنش های افکارعمومی و برخی از شخصیت و رسانه های عربی و فلسطینی در مورد اقدامات تحقیرآمیز عرب ها در برابر صهیونیست ها متوقف نشد و موضع گیری عرب ها مورد تمسخر و استهزا قرار گرفت تا جایی که روزنامه اسراییلی “هاآرتص” نیز ایده مذاکرات غیر مستقیم را مورد استهزا قرار داد و در شماره 6/3/2010 مقاله ای را به قلم آوی سیخاروف خبرنگار خود در امور فلسطینیان منتشر و در آن این سوال را مطرح کرد که آیا واقعا و حقیقتا ارتباطات میان نمایندگان تشکیلات فلسطین و مسئولان اسراییلی متوقف شده است تا این که نتانیاهو و عباس به مذاکرات غیر مستقیم نیازی داشته باشند و دوباره روی بیاورند؟ این مقاله می افزاید، همکاری های امنیتی میان دو طرف به طور مداوم و به شکل بی سابقه ای ادامه دارد به گونه ای که تبادل اطلاعات و ایفای نقش ها و انجام ماموریت ها به دنبال هر گونه تحرکات مقاومت و ناکام گذاشتن آن به طور دایمی انجام می شود. نویسنده این مقاله فرماندهان سرویس های امنیتی فلسطینی را مورد تحسین قرار داده و آنان را به خاطر پیشی گرفتن از همدیگر در برخورد با فعالان مقاومت در جهت خوشخدمتی به “اسراییل” و جلب توجه این رژیم ستوده است.

وزرای امورخارجه عرب ها از تمسخر تحلیلگران اسراییلی مصون نمانده اند. آنان به خاطر آن چه که در بیانیه این وزرا آمده است و این که بازگشت به مذاکرات غیر مستقیم در این بیانیه تایید شده است آنان را مورد استخفاف و تحقیر قرار داده اند. این تحلیلگران بر این باورند که این وزرا فرصتی را در اختیار “اسراییل” قرار داده اند تا “حس نیت” خود را به اثبات برساند. یکی از این استهزا کنندگان این بیانیه تسفی بارئیل نویسنده امور عربی در روزنامه هاآرتص است. وی در مقاله ای در تاریخ 6/3/2010 نوشته است که دولت راستگرای “اسراییل” اکنون به استمرار شهرک سازی در قدس و کرانه باختری بیش از هر چیزی پایبند است.

“اسراییل” خواهان نصف کرانه باختری و آب های این منطقه است و می خواهد، فضای کرانه باختری در اختیارش باشد و خواهان آب های منطقه ای نوارغزه است و همچنین می خواهد که نیروهایش را در امتداد رود اردن متمرکز کند. “اسراییل” همه این ها را می خواهد و آمریکا نیز از همه خواسته های “اسراییل” باخبر است، آن وقت با تمام هیبت به منطقه می آید تا به ما بگوید که ما گرداننده اصلی مذاکرات غیر مستقیم هستیم و متعهد می شویم که ظرف دو سال آن را به پایان برسانیم و از ما می خواهد تا این دروغ بزرگ را راست بینگاریم و باور کنیم.(روزنامه شرق الاوسط 14/3/2010)

3

قضیه فلسطین اکنون در تنگنا قرار دارد و عوامل متعددی در آن دخالت دارند که در راس آن ها دو عامل وجود دارد و آن دو عبارتند از:

1ـ به حاشیه راندن مصر و خارج ساختن این کشور از معادلات منازعه با “اسراییل” پس از امضای معاهده صلح در سال 1979 به صورت منفرد، پس از خروج مصر کشورهای عرب مهم ترین و نیرومندترین عضو خود را در رویارویی با “اسراییل” از دست دادند و همین امر موجب شد تا تضعیف شوند و توانمندی هایشان از بین برود و از هم پاشیده شوند. حالت نه جنگ و نه صلح در میان دو طرف حاکم گردید. نه جنگ بازدارنده ای بعد از آن صورت گرفت و نه سازشی که حقوق باقیمانده اشان را اعاده کند. من در این جا خلاصه ای از بحثی را در این زمینه از دکتر علی جرباوی می آورم. جرباوی قبلا استاد علوم سیاسی در دانشگاه بیرزیت بود و اکنون سمت وزارت را در تشکیلات کنونی بر عهده دارد. خلاصه و لب مطالب وی این است که عرب ها از آن هنگام (جدایی مصر از کشورهای عرب) کنترل اوضاع را به طور کامل در رویایی با “اسراییل” از دست دادند و همین امر موجب گردید تا از نظر سیاسی در تمامی مراحل مذاکرات از سال 1991 تاکنون شکست بخورند.

2ـ عدم گزینه های دیگر در مقابل طرف های فلسطینی و عربی، معادله توازن قوا زمانی میان دو طرف می تواند تاثیر مثبت و یا منفی داشته باشد که گزینه هایی در برابر هر دوی آنان باشد و حق انتخاب داشته باشند، در غیر این صورت مذاکرات مفهومی ندارد و نمی تواند کاری را به پیش برد. قدرت و توان یک طرف این قضیه به خاطر دست رسی به گزینه های دیگر افزایش می یابد و در صورت شکست مذاکرات می تواند از گزینه های دیگر استفاده کند ولی طرف دیگر وقتی اعلام می کند که مذاکرات تنها گزینه آن می باشد راهی جز پیمودن چنین راهی را ندارد و در واقع از همان آغاز بازنده است.

این ایده ایست که دکتر جرباوی در بحث خود آورده و در آن تاکید کرده است که طرفی که گزینه ای جز مذاکرات ندارد بهتر است اصلا مذاکره نکند زیرا چنین طرفی در چنین شرایطی خود را جبرا محکوم موازنه قدرت می داند و پس از شکست مذاکره نیز مجبور است، دوباره به گزینه مذاکرات روی آورد و به طرف مقابل امتیاز بدهد. خفت و خواری فلسطینیان و عرب ها در همین حد متوقف نمی شود و ادامه خواهد داشت و همین عده بودند که از مذاکرات غیر مستقیم استقبال کردند و برای آن سقف زمانی تعیین کردند. این مذاکرات پیشنهاد آمریکاییان بود که با همکاری عرب ها و تشکیلات فلسطینی و مصر و اردن به اجرا درآمد. جای تامل است که دولت آمریکا به تشکیلات فلسطینی گفته است که دولت نتانیاهو به توافقات به عمل آمده با دولت قبلی یعنی دولت ایهود اولمرت پایبند نیست و این موضوع به این معناست که مذاکرات باید از صفر آغاز شود و این تشکیلات نیز در اجابت به خواسته و موضع گیری نتانیاهو اعلام کرده است که حاضر است بدون هیچ گونه پیش شرطی به پای میز مذاکرات بنشیند. آمریکا و اشغالگران تنها به عدم هر گونه پیش شرطی اکتفا نکردند بلکه دولت آمریکا دوباره اعلام کرد که ساخت واحدهای مسکونی در قدس خارج از توافق مبنی بر توقف شهرک سازی است که نتانیاهو آن را اعلام کرده است.

خلاصه کلام این که فلسطینیان زمانی که به پای مذاکرات می روند، در ضعیف ترین حالت به سر می برند و مشکل فلسطینیان تنها همین مورد نیست بلکه آنان در مورد چندین نکته مطمئن هستند؛ اول این که دولت آمریکا به طور کامل از “اسراییل” حمایت و جانبداری می کند و هیچگونه آمادگی اعمال فشار بر آن را ندارد. اکنون تنها قدرت لابی صهیونیست ها در واشنگتن نیست که بر اوباما فشار می آورد بلکه همه می دانند که دولت آمریکا منتظر انتخابات پارلمانی است که در نوامبر آینده برگزار می شود و این دولت نیاز به جلب رضایت “اسراییل” و جلب حمایت رهبران آن دارد تا این حزبش بتواند در این انتخابات پیروز شود.

دوم این که فلسطینیان به خوبی می دانند که موضع گیری رسمی عرب ها با دولت آمریکا مرتبط است و با هماهنگی این دولت اتخاذ می شود. سومین مورد که آنان می دانند که مذاکرات در سایه توازن قوای کنونی نمی تواند کاری را به پیش ببرد و امری را محقق سازد. مذاکرات از همان آغاز یعنی از همان سال 1991 با شکل گیری مذاکرات واشنگتن و اسلو و مادرید و کمپ دیوید تا مذاکرات کنفرانس آناپولیس در سال 2007 به فلسطینیان ثابت کرده است که “اسراییل” تنها می خواهد، چیزی بگیرد و حاضر نیست، چیزی به دیگران بدهد.

بلال حسن الحسن نویسنده و تحلیلگر سیاسی فلسطینی در مقاله اخیر خود نوشته است که “اسراییل” نمی خواهد در مورد اصل قضیه فلسطین و حق بازگشت آوارگان و عقب نشینی کامل از اراضی اشغالی سال 1967 بحث و مذاکره کند و نمی خواهد شهرک ها را برچیند و با تاسیس دولت فلسطینی مستقل در داخل اراضی 1967 موافقت کند.

گزینه دیگر فلسطینیان می تواند، مقاومت و یا انتفاضه باشد که نتیجه آن تنها مخالفت با مذاکرات و امتیازدهی است. ما از زمانی که اعلام کردیم، سازش تنها گزینه استراتژیک و مذاکرات تنها راه ماست، خودمان را به حاشیه راندیم و بر خود فرض کردیم و قبولاندیم که هرگاه سیلی به صورتمان نواخته شد، طرف دیگر چهره امان را برای سیلی دیگری آماده کنیم و همین امر اسراییلی ها را تشویق کرده است تا در برخورد با ما تنها به سیلی اکتفا نکنند و پا را فراتر از آن بگذارند. متاسفانه چنین نتیجه ای حاصل عملکرد ما بوده است.

 

لینک کوتاه:

کپی شد