کشتی آزادی با وجود آنکه نتوانست خود را به ساحل غزه برساند و عملا ماموریتش را در خصوص رفع محاصره به انجام برساند ؛ ولی موفقیت شایانی را در زمینه ترغیب جامعه جهانی به شکستن سد محاصره کسب کرد و از این رو، می بینم که کشورهای بزرگ و کوچک جهان یک صدا خواستار پایان یافتن وضعیت موجود هستند تا جایی که حتی دوستان اروپایی و آمریکایی رژیم صهیونیستی وادار به ایجاد تغییر در مواضع خویش شده اند و می گویند باید به محاصره نوار غزه خاتمه داد ؛ البته بدون آنکه لطمه ای به امنیت این رژیم وارد شود. از دیگر کسانی که به قافله متقاضیان لغو محاصره پیوسته است، می توان به دبیر کل سازمان ملل متحد اشاره کرد یعنی همان فردی که سازمان متبوعش در کمیته چهارجانبه صلح عضویت دارد و بر تداوم روند محاصره تا زمان موافقت حماس با شروط این کمیته که اولین مورد آن به رسمیت شناختن رژیم اشغالگر قدس است، تاکید دارد. آری! بان کی مون این بار رسما و به نام سازمان ملل خواستار رفع محاصره جائرانه ای شده است که علیه نوار غزه جریان دارد. مصر ـ به عنوان تصمیم گیرنده اصلی در زمینه بازگشایی گذرگاه رفح ـ گذرگاه را تا زمان نامشخصی باز گذاشته ؛ ولی عبور افراد را تنها به موارد خاص منحصر کرده است ولی به هر حال، انجام چنین اقدامی از سوی مصر پیامی روشن با خود به دنبال دارد.
در میان طرف های مختلف تنها این صهیونیست ها هستند که در مقابل دنیا ایستاده اند و به خواست جامعه جهانی در خصوص رفع محاصره پاسخ منفی می دهند ؛ البته این موضعگیری ناپسند آنها و سرسختی شان را نباید جدی گرفت. تل آویو امروز طرف بحران زده این معادله است و در نهایت مجبور می شود تا از این کار خود دست بکشد. رژیم غاصب عبری مدعی است که برای دفاع از امنیت خویش و به خاطر آنکه تروریست ها نوار غزه را تحت حاکمیت خویش قرار داده اند، این منطقه را به محاصره خود درآورده است و حال آنکه جامعه جهانی این رژیم را به خاطر اقدام نظامی اش علیه کشتی آزادی محکوم کرده و این اقدام را تروریسم دولتی دانسته است و بر این نکته تاکید دارد که “اسرائیل” مرتکب یک اقدام تروریستی در آب های آزاد شده است.
با توجه به توضیحاتی که گذشت، می توان گفت کشتی آزادی در تحقق هدفش موفق عمل نموده و کاری کرده است که مسئله رفع محاصره از نوار غزه در راس برنامه کاری نهادهای بین المللی قرار گیرد. در واقع، طرف بازنده این بازی اشغالگران قدس بودند.
آنچه امروز در سراسر جهان شاهد آن هستیم، اوج تغییراتی می باشد که در طول چند سال گذشته رخ داده و همچنان در حال افزایش است ؛ البته بدون آنکه رژیم صهیونیستی اندک اهتمام و توجهی به آن داشته باشد. از جمله این تغییرات می توان به موارد ذیل اشاره کرد:
تغییر اول: مربوط به اروپا است. جنبش های ملی و نهادهای مدنی در این قاره تظاهرات گسترده ای را در محکومیت مواضع دولت های شان در قبال رژیم صهیونیستی بر پا کرده اند و اقدامات تروریستی این رژیم در جنگ غزه را محکوم نموده و به ارتکاب جنایت های جنگی، کشتار شهروندان و استفاده از سلاح های غیر متعارف بین المللی متهمش ساخته اند ؛ البته پیش از اینها، چهره های آکادمیک اروپایی به ویژه انگلیسی دست به کار شدند و به نشانه اعلام اعتراض به سیاست های نژادپرستانه رژیم صهیونیستی، خواستار قطع هر گونه همکاری علمی با دانشگاه های این رژیم شدند و کار به جایی رسید که ده ها تن از متفکران و فرهیختگان یهودی ساکن اروپا که برخی از آنها به خاطر دفاع ـ تا سر حد جان ـ از رژیم صهیونیستی از شهرت خاصی برخوردار بودند، بیانیه هایی را در محکومیت سیاست های این رژیم صادر نمودند. در واقع، تغییر در احساس ملت های اروپایی در قبال رژیم صهیونیستی موضوعی است که مقامات این رژیم نسبت به آن بی توجه بوده اند. در واقع، در نتیجه اقدامات رژیم صهیونیستی، اروپایی هایی که از سال 1948 حامی مطلق این رژیم بودند، امروز نگرش و نگاهی کاملا متفاوت نسبت به صهیونیست ها دارند.
تغییر دوم: مربوط به داخل اراضی اشغالی (اسرائیل) است. رژیم اشغالگر قدس از زمان برگزاری کنفرانس هرتزلیا در سال 2000 رسما اعلام کرد که قصد اعمال سیاست کوچ اجباری را علیه فلسطینیان ساکن اراضی اشغالی 48 دارد و طولی نکشید که با موافقت و تشویق جرج بوش، رئیس جمهور پیشین آمریکا شعار “اسرائیل، کشور یهودی” را سر داد و در عملی کردن این شعار گام هایی را نیز علیه فلسطینیان برداشت که از آن جمله باید به محاصره نوار غزه، تبعید برخی از شهروندان فلسطینی ساکن کرانه باختری و نسبت دادن اتهامات ساختگی به رهبران ملی فلسطینیان ساکن اراضی اشغالی 48 اشاره کرد. صهیونیست ها این رهبران را به جاسوسی و خیانت متهم می کنند تا از این طریق آنها را به زندان بیافکنند و بیداری ملی که در وجود فلسطینیان ساکن اراضی اشغالی 48 ایجاد شده و با خود شعارهای جدیدی همچون وحدت ملت فلسطین و وابستگی به امت عربی را به دنبال داشته است، را از بین ببرند. اشغالگران در راستای برنامه خود علیه رهبران ملی فلسطینیان ساکن اراضی اشغالی 48، فعالیت های گسترده را علیه چهره هایی همچون شیخ رائد صلاح، دکتر عمر سعید، امیر مخول و عزمی بشاره آغاز کردند و اتهامات مضحکی را به آنها نسبت می دهند. به عنوان مثال، اگر چهره های مذکور در یک کنفرانس با فردی لبنانی دیدار کنند، به جاسوسی برای حزب الله متهم می شوند و اگر با یک عرب ارتباط داشته باشند، به ارتباط با دشمنان “اسرائیل” متهم شان می نمایند بدون آنکه دلیل قابل قبولی برای این موضوع داشته باشند. مواضع و سیاست های صهیونیست ها در قبال عرب های 48 توجه جهانیان را به خود معطوف ساخته است تا جایی که همگان این سیاست ها را نژادپرستانه می دانند و آن را محکوم و تقبیح می نمایند.
موضوع رفتارهای نژادپرستانه اشغالگران قدس در قبال فلسطینیان ساکن اراضی اشغالی 48 به حدی رسیده است که گروه های متنفذ سیاسی در اسرائیل برخی طرح ها را برای تصویب به کنست ارائه می دهند که در توصیف آنها تنها می توان از عباراتی همچون “نژادپرستی” و “فاشیستی” استفاده کرد. بر اساس یکی از این طرح ها، هر عرب یا یهودی که به خود اجازه اعتراض به سیاست های دولت عبری را بدهد، به خیانت متهم می شود. ارائه چنین طرحی باعث بروز یک مناقشه سیاسی داخلی در اراضی اشغالی شد تا جایی که معترضان به این امر تاکید کردند اسرائیل دیگر وارد مرحله فاشیسم شده است. تردیدی نیست که این موضوع نگرانی حامیان غربی تل آویو را نیز به دنبال داشت.
تغییر سوم: مربوط به ایالات متحده است. امروز روابط میان باراک اوباما، رئیس جمهور اوباما و بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر رژیم صهیونیستی به سردی گراییده است. نتانیاهو ساز مخالفت با سیاست های اوباما را می نوازد و در حالی که این مقام آمریکایی اولویت را به تحقق یک سازش سیاسی میان تل آویو و رام الله می دهد تا از این طریق موقعیت خود را برای تجاوز به ایران اسلامی تقویت نماید، نخست وزیر رژیم صهیونیستی به دنبال آن است تا سیاست آمریکا ـ بزرگ ترین حامی این رژیم ـ را بر اساس برنامه و خواست خویش شکل دهد یعنی کاری کند که آمریکا حمله به ایران را در اولویت قرار دهد و موضوع سازش و تاثیرات آن بر روابط کاخ سفید با جهان عرب را از محور توجه خارج نماید. اختلاف نظر اوباما و نتانیاهو فرماندهان عالی رتبه ارتش آمریکا را بر آن داشت تا بر خلاف عادت، حرف هایی را علیه اشغالگران قدس بزنند و تاکید کنند که مخالفت رژیم صهیونیستی با تحقق صلح با اعراب باعث شده است تا تندروها در کشورهای افغانستان، پاکستان و عراق برای تلافی حمایت های ایالات متحده از این رژیم صلح گریز، دست به قتل سربازان آمریکایی ببرند و در نتیجه این موضوع، شمار تلفات جانی نظامیان این کشور به شدت افزایش یابد.
موضع مقامات عالی رتبه ارتش آمریکا در قبال سیاست های رژیم صهیونیستی تاثیر خود را بر افکار عمومی این کشور گذارد ؛ ولی خودسری سران تل آویو به آنها اجازه نمی دهد تا متوجه این تغییر عمیق در مواضع آمریکایی ها شوند.
در نتیجه تغییرات فوق الذکر و همچنین محکومیت اقدام ارتش عبری در حمله به کشتی آزادی ـ آن هم در آب های آزاد ـ از سوی جامعه جهانی، نزاع شدید سیاسی و رسانه ای در اراضی اشغالی در گرفته است. روزنامه های عبری زبان آکنده از مقالاتی می باشند که نویسندگان آنها، دولت نتانیاهو را به خاطر اقدام نظامی علیه کشتی آزادی محکوم می کنند و با سر دادن شعار “محدال” (کوتاهی و قصور در انجام وظیفه)، خواستار مجازات مسئولان این رسوایی هستند و تقاضای شان تشکیل کمیته ای جهت یافتن عاملان این ماجرا می باشد یعنی همان اتفاقی که در جریان جنگ 1973 رژیم صهیونیستی با مصر و سوریه رخ داد و کمیته ای با نام آگرانات تشکیل شد تا به بحث درباره کوتاهی های مقامات این رژیم در جنگ مذکور بپردازد.
این بار و در پی ماجرای حمله به کشتی آزادی وحدت داخلی در جامعه صهیونیستی نیز به خطر افتاده است. امروز در این جامعه افرادی هستند که رژیم متبوع شان را نسخه ای جدید از نظام آپارتاید حاکم بر آفریقای جنوبی می دانند و حال آنکه این موضوع در گذشته سابقه نداشته است.
ماجرای اقدام نظامی صهیونیست ها علیه کشتی آزادی ـ آن هم در آب های آزاد ـ و کشتار شماری از سرنشینان این کشتی، نشان داد که چگونه این تغییرات مختلف که در داخل اراضی اشغالی (اسرائیل) و در عرصه بین الملل و حتی در میان دوستان تل آویو جریان دارد، دست به دست هم می دهد تا چالش فرا روی رژیم صهیونیستی تنها رفع محاصره نوار غزه نباشد ؛ بلکه تلاش برای فرار از نسبت دادن اتهام شباهت به نظام آپارتاید حاکم بر آفریقای جنوبی از سوی دوستانش باشد.