یکشنبه 11/می/2025

سراب طرح های صلح آمریکایی از مادرید تا منامه

شنبه 25-می-2019

دولت دونالد ترامپ نیز مانند دولت های قبلی آمریکا خودش را با پروژه ها و طرح های مربوط به مساله فلسطین و کل منطقه خاورمیانه سرگرم کرده است و این طرح ها اسامی و عناوین مختلفی دارند، اما نقطه مشترک میان همه آنها غیر قابل اجرا بودن این طرح ها در عرصه عمل است و از سوی دیگر، اهداف اعلام شده این طرح ها با اقدامات مخفیانه آمریکا و رژیم صهیونیستی در عرصه میدانی مغایرت دارد.

بدین ترتیب، از کنفرانس صلح مادرید در سال 1991 تا کنفرانس اسلو در سال 1993، طرح نقشه راه در سال 2003، خاورمیانه بزرگ در سال 2004، خاورمیانه جدید و ناآرامی های مهندسی شده در سال 2006 و در نهایت طرح موسوم به “معامله قرن” که منجر به ارائه طرح صلح اقتصادی شد و قرار است کارگاه اقتصادی منامه ـ پابتخت بحرین ـ در ماه آینده آنرا ترویج کند، این طرح ها ادامه داشته اند و در طول چندین دهه از تعامل و چشم دوختن به این پروژه ها به منظور دستیابی به راه حل سیاسی منصفانه آمریکایی میان فلسطینی ها و عرب ها و رژیم صهیونیستی به منظور حل منازعه در منطقه خاورمیانه، نتیجه ای جز دویدن در پی سراب سازش نداشته است.

دلیل این روند تغییر و تحول پروژه های سازش این نبود که عرب ها خواهان برقراری ثبات و دموکراسی نیستند یا فلسطینیان علاقه ای به حل مسالمت آمیز و عادلانه منازعه خود ندارند، بلکه واشنگتن و تل آویو تمایلی به برقراری صلح و ثبات ندارند.

در همین راستا، خیلی ها شکست سیاست آمریکا و پروژه های این کشور در منطقه خاورمیانه را اعلام کرده اند و به نظر من، واشنگتن شکست نخورد، بلکه بسیاری از اهداف خو د در منطقه را محقق کرد و اوضاع عرب ها و فلسطینیان در مقایسه با وضعیت رژیم صهیونیستی و منافع آمریکایی به وضوح گویای این واقعیت است؛ چرا که رژیم صهیونیستی دوران طلایی خود از زمان تاسیسش در سال 1947 تاکنون را پشت سر می گذارد و هیچ منبع تهدید واقعی از طریق مرزها ـ یا از سوی کشورهای همسایه فلسطین اشغالی ـ آنرا نشانه نرفته است و نظام سیاسی فلسطین که در حال حاضر درگیر شکاف داخلی است، در سایه حضور مقامات سیاسی کنونی به نظر نمی رسد که بتواند تهدیدی واقعی را متوجه رژیم صهیونیستی کند. از سوی دیگر، اهداف راهبردی آمریکا که از زمان جنگ سرد مشخص شده اند، امروز چه در زمینه سیطره طرف آمریکایی بر روند تولید و فروش نفت و گاز و چه پاره پاره کردن منطقه یا استقرار پایگاه های نظامی و یا حتی تضمین برتری راهبردی و نظامی رژیم صهیونیستی بر تمامی کشورهای عربی محقق شده است.

آنچه که در این میان شکست خورده است، امید فلسطینی ها و طرف های عربی به این پروژه ها و حسن نیت دولت آمریکا به عنوان طرف میانجی بی طرف در روند سازش با رژیم صهیونیستی یا به عنوان همپیمان باوفای کشورهای عربی و به ویژه کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس بوده است.

دولت ترامپ اهتمامی به صلح در فلسطین یا هیچ نقطه دیگری از جهان ندارد، بلکه سعی در مدیریت این منازعات به منظور تحقق منافع خود و منافع راهبردی همپیمانانش دارد؛ چرا که این جنگ ها در خارج از خاک این کشور و بدون صرف هیچ هزینه ای از سوی آن، بلکه با هزینه کشورهای درگیر یا با باجگیری از طرف های همپیمان در معرض تهدید واشنگتن جریان دارند و به ارتش آمریکا فرصت و میدان آموزشی لازم برای ارائه آموزش های واقعی لازم با استفاده از اهداف زنده و آزمایش سلاح های پیشرفته را فراهم می کند تا این کشور از معاملات چندین صد میلیارد دلاری محروم نشود و پایگاه های جغرافیایی ـ راهبردی خود در برابر رقبا و دشمنان بزرگش مانند روسیه، چین و اروپا را تقویت کنند.

طرح جدید سازش که از آن به عنوان “معامله قرن” یاد می شود، از لحاظ راهبردی چیزی متفاوت از طرح های قبلی که در راستای مدیریت منازعه و بازگرداندن طرف های ذیربط و به ویژه فلسطینی ها و صهیونیست ها بر سر میز مذاکرات سازش نداشته اند، نیست، اما مساله مهم ایستادگی فلسطینی ها و تسلیم نشدن آنها در برابر این باجگیری هاست. واشنگتن و طرف های شرکت کننده در کنفرانس بحرین بی شک، اموال و تسلیحات لازم را در اختیار دارند، اما حق دخل و تصرف در سرنوشت ملت فلسطین را ندارند و اختیار تصمیم گیری در دست فلسطینی ها و به ویژه نماینده رسمی و بین المللی آنها؛ سازمان آزادی بخش فلسطین و محمود عباس رئیس این سازمان است و همه امیدها به رئیس تشکیلات خودگردان بسته شده است و مسئولیت هم بر عهده اوست که می تواند در این شرایط سخت دست به هر کار مثبت و منفی بزند.

لینک کوتاه:

کپی شد