چهارشنبه 30/آوریل/2025

سوالاتی چند که عرب ها پیش از حضور در کنفرانس آمریکایی صلح باید پاسخ دهند

شنبه 4-آگوست-2007

“آمریکا به خوبی درک می کند که این مرحله با خود چالش ها و فرصت هایی را به همراه دارد که باید با آنها برخورد مناسب داشته باشد ؛ چرا که در غیر این صورت شکست نصیبش خواهد شد و فرصت های پیش آمده را از دست خواهد داد و باعث می شود که منطقه حرکت خود را به سمت ناآرامی طی کند.”

اینها عبارت هایی بود که کاندولیزا رایس، وزیر امور خارجه آمریکا در توصیف چشم انداز آتی خاورمیانه که تا پایان دوره ریاست جمهوری بوش ادامه می یابد، استفاده کرد ؛ البته بهتر است بگوییم عبارات فوق توصیف چشم انداز پایان اسفبار دخالت آمریکا در منطقه بعد از چهار سال گمراهی و سردرگمی است. آمریکا در پی آن است تا با متحمل شدن کمترین ضرر و زیان، به یک موفقیت دست و پا شکسته در خصوص مسئله فلسطین و یک پیروزی کذایی و خیالی در عراق دست یابد.

حمله دیپلماتیک جدیدی که آمریکا طی چند روز گذشته در منطقه آغاز کرده است، مبتنی بر تثبیت سه واقعیت می باشد که کاخ سفید تلاشش را وقف تبدیل این واقعیت ها به یک سری مسائل بدیهی حاکم بر چشم انداز سیاسی منطقه در ماه های باقی مانده از سال 2007 می کند یعنی تا پیش از آنکه رقابت بر سر تصدی منصب ریاست جمهوری آغاز شود.

اولین واقعیت این است که منطقه عملا به سمت استفاده از گزینه نظامی در خصوص ایران پیش می رود. در وضعیت کنونی و به دنبال ورود رایس به منطقه و اظهاراتش در خصوص امنیت همپیمانان آمریکا تب مقابله بالا گرفته است ؛ ضمن آنکه با گذشت ایام این واقعیت عمق هر چه بیشتری می یابد.

دومین واقعیت که از دل واقعیت اول نشات می گیرد، این است که تلاش هایی ـ با ذکاوت تمام ـ در جریان است تا اینکه اسرائیل نیز در ائتلاف عربی ضد ایرانی یا به عبارت بهتر در تصور آمریکا از ائتلاف میانه روها جای گیرد که این مسئله به معنای یک دستاورد بزرگ برای رژیم صهیونیستی به شمار می رود که دست کمی از عادی سازی رسمی روابط ندارد.

سومین واقعیت این است که حل و فصل مناقشه اعراب و اسرائیل در سه جبهه فلسطینی، لبنانی و سوری ـ بر اساس نظر رژیم صهیونیستی در خصوص صلح ـ دیگر به امری حتمی تبدیل شده و تنها کاری که باقی مانده است، درج این مسئله در بیانیه پایانی کنفرانس آمریکایی صلح می باشد ؛ البته اینها در حالتی است که موضع دولت های عربی به شکل کنونی باقی بماند.

در پرتو چنین وضعیتی و در سایه چنین واقعیت هایی که ذکر آن گذشت، سوالی که بیش از همه در اینجا مطرح می شود، آن است که خط مشی عرب ها در مرحله آتی که شاهد تغییر در مولفه های چشم انداز منطقه ای است، چه خواهد بود؟

در مورد ایران نیز باید عرض کنم وضعیت کنونی حکایت از آن دارد که آمریکا تصمیم خود را در خصوص استفاده از گزینه نظامی در برخورد با پرونده هسته ای ایران گرفته است و در حال حاضر بحث ها و تبادل نظرهایی در خصوص چگونگی اجرای این تصمیم وجود دارد و شاید سفر چند هفته پیش احمدی نژاد، رئیس جمهور ایران به سوریه و گفتگوهایش با رهبران گروه های فلسطینی و لبنانی در دمشق باعث تسریع در روند این بحث ها و تبادل نظرها شد.

این امکان وجود دارد که آمریکا تصمیم خود برای برخورد نظامی با پرونده هسته ای ایران را در دو مرحله به انجام برساند. از مرحله اول می توان با نام مهار خشونت بار (یعنی مسابقه تسلیحاتی و لوجستیکی) یاد کرد که چشم انداز آن در حال حاضر و با گسترش مدار همکاری های راهبردی و دفاعی آمریکا با کشورهای همجوار ایران و اعمال فشار روانی به تهران ترسیم شده است. هر گونه اشتباه تهران این بهانه را به آمریکا می دهد که فاز دوم تصمیم خود در خصوص برخورد نظامی با پرونده هسته ای ایران را آغاز کند که همان مرحله حمله نظامی به ایران است و آغاز آن نیز در گرو موفقیت مرحله اول اجرای تصمیم است که در آن صورت منطقه آماده می شود تا خبر حمله کشتی های آمریکایی که در اقیانوس آرام پهلو گرفته اند، به تاسیسات هسته ای ایران را بشنود. ضمنا این حمله در چارچوب یک معامله بین المللی ـ منطقه ای صورت می پذیرد که طی آن سکوت در برابر حمله آمریکا به ایران مشروط به پایان سریع و ضربتی حمله می باشد.

سوال هایی هست که جهان عرب باید در موضع احتمالی خود در قبال حمله به ایران که مبتنی بر منطق هزینه و درآمد است (یعنی چقدر باید هزینه کنیم و چقدر سود به دست می آوریم)، بدان پاسخ دهد. یکی از سوال ها این است که آیا مهار فعالیت های هسته ای ایران با استفاده از شیوه نظامی می تواند نتایج مورد نظر را به همراه داشته باشد و آن نگرانی های سنتی بی موردی که در خصوص رشد سیاسی تهران وجود دارد، برطرف کند یا آنکه نتیجه عکس آن است؟ آیا کشورهای ذیربط در مسئله مقابله با ایران می دانند که چه بهایی را باید در قبال جنگ سردی که میان تهران و واشنگتن آغاز می شود، بپردازند؟ آیا عرب ها می پذیرند که نقش طاس را در تخته نرد روابط ایران و آمریکا بازی کنند؟ از همه مهم تر اینکه، اگر درگیری میان دو طرف آمریکایی و ایرانی از دایره کنترل خارج شود و تمام منطقه را در بر گیرد، آیا کشورهای عربی طرح های جایگزینی را برای خود دارند؟

در مورد واقعیت دوم یعنی تبدیل اسرائیل به یکی از طرف های اصلی حاضر در ائتلاف کشورهای میانه روی عربی ضد ایرانی ـ یعنی همان طوری که خانم رایس در نشست هفته گذشته خود با وزرای خارجه هشت کشور عربی در شرم الشیخ بیان داشت ـ باید بگویم این واقعیت که حکم یک برنامه جدید را دارد و تا سال ها نیز منطقه را تحت تاثیر خود قرار خواهد داد، معانی بسیاری را در داخل خود جای می دهد. یکی از آنها پذیرش عملی ـ ولی غیر رسمی ـ اسرائیل در چارچوب نظام دفاعی مشترک عربی است که برای مقابله با جمهوری اسلامی ایران تشکیل می شود. دوم اینکه با این اقدام ایران به عنوان تنها خطر برای کشورهای منطقه بدل می شود و دیگر این عنوان از اسرائیل یعنی خطر واقعی منطقه برداشته می شود و تل آویو به یک همپیمان موقت مبدل می گردد. سوم اینکه مقابله با ایران از قلب جهان عرب یعنی از دمشق، بیروت و غزه آغاز می شود یعنی گروه های همپیمان جمهوری اسلامی ایران از نظر استراتژیکی هدف قرار می گیرند.

سوال های دیگری که عرب ها باید پیش از حضور در جبهه جنگ با ایران به آنها پاسخ دهند، آن است که آیا ایران عملا یک خطر استراتژیک برای منطقه به شمار می رود؟ آیا کشورهای عربی می پذیرند که دمشق، حماس و حزب الله را در یک صف واحد و در کنار سازمان القاعده قرار دهند و همه را به عنوان جبهه شرارت توصیف کنند، جبهه ای که اعضای آن باید از بین بروند؟

در مورد واقعیت سوم (یعنی حل مناقشه اعراب و اسرائیل و برقراری صلح با موازین صهیونیستی آن) باید بگویم که به نظر می رسد این فاجعه در سایه تلاش های آمریکا و رژیم صهیونیستی برای تضییع حقوق عرب ها در حال تحقق است و اسرائیل از طریق استراتژی “صلح از راه دور” که مبتنی بر دور کردن هر گونه طرف های اصلی مناقشه از دایره مذاکره و گفتگو است، به دنبال تحقق هدف مطلوب خود است. صلحی که اسرائیل به دنبال آن می گردد، با مذاکره با طرف های اصلی مناقشه تامین نمی شود ؛ بلکه از طریق مذاکره با پایگاه های قدرت در جامعه عرب و با توسل به استراتژی “همکاری با میانه روها برای مقابله با تندروها” صورت می پذیرد.

برای تبیین بیشتر مسئله بد نیست به چند نکته توجه داشته باشید:

1ـ آمریکا در یک حرکت آکروباتیک اعلام کرده است که عزم خود را برای برگزاری کنفرانس صلح (که البته در بین المللی یا منطقه ای بودنش بحث هایی وجود دارد) جزم کرده است.

این کنفرانس تحت نظارت سازمان ملل متحد یا بر اساس قطع نامه های شورای امنیت که سه دهه و نیم از تصویب آن می گذرد ولی تا کنون به مرحله اجرا نرسیده است، نمی باشد.

2 ـ اسرائیل تنها با محمود عباس (و نه هیچ فلسطینی دیگری) پیشنهاد تشکیل یک کشور پاره پاره فلسطینی را مطرح کرده و چنین وانمود می کند که این یک فرصت تاریخی تکرار ناپذیر است.

بر اساس پیشنهاد رژیم صهیونیستی کشور فلسطین در نود درصد از خاک اراضی کرانه باختری و نوار غزه و به پایتختی منطقه ای نامشخص و متشکل از برخی محله های حاشیه قدس شرقی تشکیل خواهد شد. ضمنا بخش هایی از مساحت اعلام شده نیز در اختیار رژیم صهیونیستی قرار خواهد گرفت.

3 ـ عدم درج مناقشه سوریه و اسرائیل در برنامه کاری کنفرانس صلح به این اعتبار که دمشق ـ به خاطر جای گرفتن در لیست محورهای شرارت ـ در مذاکرات صلح با رژیم صهیونیستی جایی ندارد.

با توجه به فاکتورهای فوق، می توان گفت این امکان دارد که رژیم اشغالگر قدس طی ماه های آتی به آن چیزی دست یابد که در طول پنج دهه جنگ بدان دست نیافت. صهیونیست ها در حال حاضر حکم جوکربازی را دارند که برگه جوکر را در دست دارد و می تواند با یک حرکت تمامی برگه های دیگر را از آن خود کند. از سوی دیگر، از راهگذار درج نام سوریه در صف محور شرارت می تواند دشمن دوم و آخر خود را حذف کند ؛ البته دشمن اولش ایران است که با تشدید هر چه بیشتر خصومت آمریکا با این کشور درصدد حذفش است. فکر می کنم که همه نقشی را که اسرائیل در بسترسازی برای حمله به عراق ـ به بهانه برخورداری این کشور از سلاح های کشتار جمعی ـ ایفا کرد، به خاطر داشته باشند.

شایان ذکر است که رژیم صهیونیستی از تمامی ظرفیت های خود استفاده می کند تا اینکه کنفرانس کذایی صلح را به ابزاری برای عادی سازی عملی روابط با کشورهای عربی بدل سازد و از همین رو، تمایل فراوانی را به نشست با طرف های مهم عربی نشان می دهد.

به هر رو، عرب ها پیش از آنکه وارد سناریوی مومیایی شده صلح با رژیم صهیونیستی شوند، باید به این پرسش ها پاسخ دهند: آیا ملت های عرب می پذیرند که پرونده رژیم صهیونیستی از طریق یک کنفرانس بی فایده که همه می دانند ریسمان نجات صهیونیست ها و آمریکایی ها است و به هیچ وجه نفعی برای قضایای عربی ندارد، بسته شود؟ آیا ملت های عربی می پذیرند که بعد از دهه های متمادی فداکاری، ایثار و جنگ و پیش از آنکه حقوق از دست رفته و اراضی اشغال شده خود را باز پس گیرند، به عادی سازی روابط با رژیم صهیونیستی دست بزنند؟ آیا عرب ها به این درجه از ضعف رسیده اند که امروز رژیم صهیونیستی ـ با وجود پیشنهاد سخاوتمدانه عرب ها ـ در پذیرش عادی سازی کامل روابط با آنها ابا دارد؟

چنین حدس زده می شود که کنفرانس صلح تنها پرده ای است که آمریکا در ورای آن خواست خود برای تغییر در اوضاع منطقه را پنهان می کند.       

لینک کوتاه:

کپی شد