جمعه 20/سپتامبر/2024

صهيونيسم: کوچ اجباری و تبعيض نژادی (2)

پنج‌شنبه 28-دسامبر-2006

هدف از این پژوهش پیگیری و تحلیل مواضع سران جنبش صهیونیستم و اندیشمندان آن از هرتزل گرفته تا شارون درباره آنچه که صهیونیست ها بدان “مشکل جمعیتی” می گویند، است. در این راستا در این پژوهش راه حل هایی که سران و اندیشمندان صهیونیست برای این مشکل مطرح کرده اند، بررسی می شود. از جمله این طرح ها پیگیری سیاست کوچاندن اجباری فلسطینیان است. در این پژوهش همچنین عواملی که شارون را بر آن داشت تا سیاست نژادپرستی را در اراضی فلسطینی در پی بگیرد، بررسی شده است.

بنیامین جابوتینسکی بنیانگذار و رهبر جریان تصحیحی در جنبش صهیونیسم آرای ماکس نورداو را مورد توجه قرار داد و تغییراتی در آن ایجاد کرد.

جنبش تصحیحی تحت رهبری جابوتنسکی به مقابله با جریان کارگری برخاست و از سازمان صهیونیستی مادر جدا شد و یک سازمان صهیونیستی موازی تشکیل داد و از سال 1977 تحت رهبری مناخیم بیگن شاگرد و جانشین جابوتنسکی رهبری “اسرائیل” را در دست گرفت.

جابوتنسکی در سال 1923 دو مقاله با نام “روی دیوار آهنی” و “اخلاق دیوار آهنی” منتشر ساخت که در آنها پایه های نظریه جنبش تصحیحی را بنا نهاد و نظرات خود را در رابطه با روابط با بریتانیا و موضع در قبال عرب ها و سیاست اداری صهیونیستی در این مقاله ها بیان کرد.

جابونتسکی در سال 1923م. دو مقاله با نام های “روی دیوار آهنی” و “اخلاق دیوار آهنی” منتشر کرد و در آنها پایه های نظریه جنبش تصحیحی را استوار ساخت. وی در این دو مقاله همچنین نظر خود را در قبال رابطه با انگلیس و موضع در قبال کشورهای عربی و سیاست اداره دولت صهیونیستی بیان کرده است.

جابونتسکی معتقد بود که توافق میان جنبش صهیونیسم و عرب های فلسطینی نه در زمان وی و نه در هیچ زمانی ـ برای نسل وی ـ ممکن نیست. وی دلایل این امر را طبیعت انسان و درس های تاریخی عنوان کرد. جابونتسکی می گوید که در تاریخ بشریت هیچ گاه اتفاق نیفتاده است که ساکنان اصلی یک سرزمین به اختیار خودشان، شهرک نشینانی از خارج از این سرزمین را پذیرفته و از حق حاکمیت خود بر سرزمینشان چشم پوشیده باشند.

وی تاکید کرد که این اصل بر عرب های فلسطینی هم که از اهداف صهیونیسم و خطراتش برای آنها آگاهند و با آن مخالفند و در برابر مظاهر آن در فلسطین مقاومت می کنند، منطبق است. (8)

وی صهیونیست هایی را که تحقق اهداف صهیونیسم را به دستیابی توافق با عرب ها مشروط می دانند، مورد تمسخر قرار می دهد و از آنان می خواهد که به ناممکن بودن تحقق چنین شرطی اعتراف کنند در غیر این صورت آنان باید از صهیونیسم دست بکشند. او با تاکید بر اینکه شهرک سازی یا باید متوقف شود یا اینکه بدون توجه به نظر ساکنان اصلی سرزمین فلسطین ادامه یابد، نظرات خود را تندتر بیان کرده است. او می افزاید، گسترش شهرک سازی تنها با استفاده از حمایت یک قدرت غیر مرتبط با ساکنان محلی منطقه و در پشت دیوارهای آهنی که ساکنان محلی توان نفوذ به داخل آن را نداشته باشند، امکان پذیر است. (9) منظور جابونتسکی از “دیوار آهنی” نیروی رسمی نظامی یهودی است.

جابونتسکی می گوید که برای تحقق اهداف صهیونیسم و تأسیس دولت یهودی در فلسطین و مجاورت آن، تشکیل یک نیروی نظامی رسمی یهودی لازم است تا پروژه های صهیونیسم را بر عرب ها تحمیل کند. وی تاکید می کند که هدف صهیونیسم همچنان تشکیل اکثریت یهودی در “سرزمین اسرائیل” باقی خواهد ماند و برای تحقق این هدف، جابونتسکی خواستار تقویت ائتلاف با انگلیس و ایجاد دیوار آهنی که زمینه حمایت از جذب سالانه پنجاه هزار مهاجر یهودی به مدت سی سال را فراهم می کند، شده است. وی همچنین پیشنهاد کرد که پس از آنکه یهودیان اکثریت را در فلسطین تشکیل دادند و دولت یهودی پا گرفت، به عرب های فلسطینی یک خودمختاری اعطا شود.(10)

 کمیته بیل و اخراج

در پی شعله ور شدن انقلاب سال 1936م. دولت انگلیس کمیته ای پادشاهی را برای تحقیق درباره اوضاع در فلسطین تشکیل داد و به خاطر آنکه ریاست آن را لرد بیل بر عهده داشت، نام این کمیته را کمیته “بیل” نهاد.

این کمیته در گزارش خود که به دولت انگلیس ارائه کرد و این دولت در ژوئن سال 1937م. آن را به تصویب رساند، پیشنهاد کرده است که فلسطین به دو دولت یهودی و عرب تقسیم شود و 20 درصد از مساحت فلسطین به یهودیان اختصاص یابد و دولت فلسطینیان نیز در بخش باقی مانده فلسطین و منطقه شرق اردن تشکیل شود. به رغم آنکه توصیه های کمیته بیل مانند کمیته های پس از آن به شکست انجامید، اما در آن زمان اهمیت ویژه ای داشت، زیرا به سه مسأله اساسی وجهه قانونی بخشید:

اول، درخواست برای تأسیس دولت یهودی در فلسطین که حتی جنبش صهیونیسم نیز تا آن زمان جرأت طرح رسمی این مسأله را نداشت، هر چند که خواستار تأسیس “وطن ملی برای یهودیان” در فلسطین شده بود.

دوم، کمیته بیل سرنوشت مناطق فلسطینی را به بیرون از مرزهای دولت یهودی یعنی منطقه شرق اردن مرتبط ساخت.

سوم، درخواست تبادل ساکنان میان دولت یهودی و دولت عربی را مطرح ساخت.

کمیته بیل همچنین اعلام کرد که در داخل اراضی که به دولت یهودی اختصاص داده شده است حدود 225 هزار عرب زندگی می کنند و حال آنکه در اراضی دولت عربی فقط 1250 یهودی زندگی می کنند. کمیته بیل اعلام کرد که حضور این شمار از عرب ها در داخل اراضی اختصاص یافته به دولت یهودی مانع از برپایی این دولت می شود و به همین سبب طرح تقسیم با شکست مواجه می گردد. کمیته بیل پیشنهاد کرد که برای موفقیت آمیز بودن طرح تقسیم، این شمار از عرب های حاضر در اراضی که قرار است برای تشکیل دولت یهودی اختصاص یابد، باید به زور از این منطقه و با پوشش “تبادل جمعیت” اخراج شوند.

موضع بن گوریون

توصیه های کمیته بیل به مناقشه شدیدی میان رهبران جنبش صهیونیسم دامن زد. واکنش های اولیه سران صهیونیسم عمدتا در مخالفت با این طرح بود، زیرا کمیته بیل پیشنهاد تقسیم “سرزمین اسرائیل” را مطرح کرده و “بخش کوچکی” از این سرزمین را به یهودیان اختصاص داده بود. اما این مخالفت اندک اندک کاهش یافت و به تایید مشروط تبدیل شد، زیرا کمیته بیل توصیه اخراج عرب های فلسطینی از دولت یهودی (پیشنهادی) را مطرح کرده بود.

با پیگیری موضع دیوید بن گوریون رئیس جریان کارگری صهیونیستی می توان به تغییر موضع سران جنبش صهیونیسم پی برد. بن گوریون در ابتدا به شدت به رد توصیه های کمیته بیل پرداخت و آن را مورد اهانت شدید قرار داد، اما این نظر اندک اندک تغییر یافت و از مخالفت قاطع به پذیرش مشروط  تبدیل گردید.

این تغییر موضع بدان سبب روی داد که وی معتقد بود که اگر صهیونیست ها به حکومت انگلیس فشار وارد کنند تا طرح اخراج فلسطینیان عرب را اجرا کند، مانعی بر سر راه تشکیل دولت یهودی باقی نمی ماند.

بن گوریون به توصیه کمیته بیل برای اخراج فلسطینیان اهمیت بسیار زیادی داد و تاکید کرد که “جنبش صهیونیسم باید همان گونه که به اعلامیه بالفور یا صهیونیسم تمسک جسته است به توصیه کمیته بیل نیز پایبند باشد، ما باید با تمام توان و امید به این توصیه تکیه کنیم، زیرا در این توصیه بندی وجود دارد که جدایی بقیه اجزای کشور را جبران می کند، بند اخراج (کوچاندن فلسطینیان) به اعتقاد من از همه مطالبات ما درباره افزایش مساحت اختصاص یافته به دولت یهودی، مهم تر است و اگر ما حالا نتوانیم عرب ها را از میان خودمان بیرون کنیم و به مناطق عربی انتقال دهیم و این همان چیزی است که کمیته سلطنتی انگلیس توصیه می کند، پس از تأسیس دولت انجام چنین کاری برای ما مقدور و میسر نخواهد بود، زیرا در آن زمان چشم همه جهانیان متوجه ما خواهد بود و اقدامات ما را در قبال اقلیت هایی که در میان ما زندگی می کنند، زیر نظر خواهد داشت”.(11)

پرل کتسنلسون از نظریه پردازان چپگرای صهیونیست که هوادارانش صفات اخلاقی و مواضع مهمی را به او نسبت می دهند، با این نظر بن گوریون درباره اخراج عرب ها موافق است. کتسنلسون در نشست کمیته اجرایی جنبش صهیونیسم و به هنگام بررسی توصیه های کمیته بیل می گوید:” مسأله کوچاندن واکنش های مختلفی در میان ما ایجاد کرده است که آیا این کار مجاز است یا نه؟ وجدان من کاملا راضی است، همسایه دور بهتر از دشمن نزدیک است. آنها با انتقال زیان نخواهد دید و ما هم یقینا زیان نمی بینیم، این مسأله در نهایت یک اصلاحات سیاسی به نفع دو طرف است، من معتقد بودم که این بهترین راه حل بود و در روزهای شلوغی (انقلاب) یقین حاصل کردم که این موضوع باید روزی عملی شود، اما هیچ گاه فکر نمی کردم که انتقال به خارج از “سرزمین اسرائیل” به معنای انتقال به نزدیکی نابلس است. من هنوز هم یقین دارم که آنان در آینده به سوریه و عراق منتقل خواهند شد”. (12)

 اجماع “ملی” بر اخراج

با اوج گرفتن منازعه فلسطینی ـ صهیونیستی در پایان دهه سی قرن بیستم میلادی اجماعی میان همه احزاب صهیونیستی در فلسطین بر راندن فلسطینیان به کشورهای عربی به ویژه سوریه و عراق پدید آمد.

رهبری این اجماع را حزب “مبای” که جنبش صهیونیسم و سپس دولت عبری را رهبری می کرد، در دست داشت. این حزب از سال 1933 تا سال 1977 قدرت را در جامعه “اسرائیل” در دست داشت. در دهه سی، حزب تندروی احدوت هعفودا که به شدت علیه عرب ها فعالیت می کرد در آن زمان جزو حزب مبای بود. این حزب بعدها از مبای جدا شد و در دهه چهل میلادی به حزب مبام پیوست و اندکی بعد نیز از این حزب جدا شد و از ابتدای دهه پنجاه به صورت مستقل فعالیت کرد تا آنکه بار دیگر در سال 1965م. بار دیگر با حزب مبای متحد شد.

حتی حزب مبام از احزاب جریان کارگری چپ ـ که هشومیر هتسعیر از سران جنبش صهیونیسم به آن “نگهبان جوان” لقب داده بود ـ نیز که دم از برادری عرب ها و یهودیان می زد و شعار تشکیل دولت دو ملیتی عربی و یهودی را مطرح می کرد، در این اجماع یهودی مشارکت داشت.

این نظر از اظهارات اهرون تسیزلینگ از رهبران این حزب کاملا هویداست. وی تاکید داشت که “من حق اخلاقی ما یهودیان را در طرح پیشنهاد تبادل ساکنان انکار نمی کنم. با این پیشنهاد که هدف از آن توسعه و رشد حیات نژادی است، به هیچ اصل اخلاقی لطمه وارد نمی شود، این تحول در سایه نظام جدید جهانی لزوما رخ خواهد داد.”

وی با اشاره به اینکه مسأله تبادل جمعیت در آن شرایط غیر علمی است، اما تاکید کرد که در بلند مدت “تبادل جمعیت میان ساکنان “سرزمین اسرائیل” از یک سو و عراق و سایر کشورهای عربی از سوی دیگر، ـ به سبب انتقال یهودیان این کشورها به “سرزمین اسرائیل”ـ منطقی خواهد بود.(13)

علاوه بر احزاب کارگری صهیونیست ها، رهبران حزب “همه صهیونیست ها” به رهبری حاییم وایزمن ـ که به عنوان اولین رئیس رژیم صهیونیستی برگزیده شد ـ نیز از طرح اخراج فلسطینیان حمایت می کردند و می گفتند که فلسطین باید به کشور یک دولت یهودی یهودی تبدیل شود، همان گونه که انگلیس یک کشور متعلق به انگلساکسون هاست”.

سازمان “مبارزه برای آزادی اسرائیل” که به گروهک “اشترن”معروف گشت، نیز خواستار اخراج فلسطینیان از سرزمین اصلی شان بود. در ماده چهاردهم اساسنامه این گروهک صهیونیستی که مؤسس و نظریه پرداز این گروهک به نام آبراهام اشترن آن را تدوین کرده بود، عبارت صریحی وجود دارد که تاکید می کند ” حل مشکل بیگانه ها (غربا) از طریق تبادل جمعیت میسر است”.(14) گفتنی است که پس از اشترن یک گروه سه نفره رهبری این گروهک را به دست گرفت که از برجسته ترین آنها اسحاق شامیر بود.

با پایان یافتن دهه سی میلادی (قرن بیستم) اجماعی از صهیونیست ها شکل گرفت که بر اخراج فلسطینیان از این سرزمین تاکید می کرد. جابونتسکی هم اندکی پیش از مرگ با ارسال نامه ای برای یکی از دوستانش در فلسطین به این اجماع پیوست.(15) در چنین شرایطی، برخی فعالان مستقل پدید آمدند که در این باره نظری خاص داشتند. از برجسته ترین این افراد دکتر ابراهام شارون صاحب نظریه “صهیونیسم تندرو” بود که خواستار انتقال عرب ها به عراق بود تا آنکه به گفته وی “در دولت یهودی فقط اندک افرادی از اقوام دیگر باقی بماند که انتقال آنان به هر وسیله کاملا ناممکن باشد”.(16)

 پانوشت ها

8. گورنی، همان منبع، ص 229.

9. همان منبع.

10. منبع پیشین، صص 236 و 237.

11. دیوید بن گوریون، خاطرات (عبری) جلد چهارم، تل آویو، سال 1974م. صص 298 و 299.

12. پرل کتسنلسون، تألیفات (عبری) جلد 12، تل آویو، حزب کارگر “سرزمین اسرائیل”، 1962، ص 361.

13. گورنی، منبع پیشین، صص 365 و 366.

14. کمیته انتشار کتاب های حزب “زنده باد” (گردآوری و نگارش)، اسناد مبارزان برای آزادی “اسرائیل” (عبری) جلد اول، تل آویو، کمیته انتشار کتاب های حزب “زنده باد”، 1959م.، ص 27.

15. یوسی ملمان و دانیئیل رویو، این تاریخ ترانسفر است، ضمیمه داوار، 19/2/1988م.

16. ابراهام شارون، “ملاحظاتی نه در اصل موضوع”، هاآرتص، 23/8/1927م.

لینک کوتاه:

کپی شد