جمعه 20/سپتامبر/2024

صهیونیسم: ترانسفر و تبعیض نژادی (1)

پنج‌شنبه 28-دسامبر-2006

بخش اول

“برای ما باید کاملا روشن باشد که این سرزمین جای دو ملت نیست. تنها راه حل “سرزمین اسرائیل” است، دست کم “سرزمین غربی اسرائیل” بدون حضور عرب ها. در اینجا جای طرح راه حل میانه وجود ندارد. راهی جز کوچاندن عرب ها از این جا به کشورهای مجاور نیست. کوچاندن همه آنان. نباید هیچ روستا یا قبیله ای را باقی بگذاریم. همه آنها باید به عراق و سوریه و حتی به شرق اردن کوچانده شوند. برای تحقق این هدف، می توان اموال زیادی جمع کرد. پس از کوچاندن است که این سرزمین توان جذب میلیون ها تن از برادران ما را خواهد داشت و مسأله یهودیت راه حلی خواهد یافت”. (یوسف فایتز، قدس، 9/12/1940م.)

هدف از این پژوهش پیگیری و تحلیل مواضع سران جنبش صهیونیستم و اندیشمندان آن از هرتزل گرفته تا شارون درباره آنچه که صهیونیست ها بدان “مشکل جمعیتی” می گویند، است. در این راستا در این پژوهش راه حل هایی که سران و اندیشمندان صهیونیست برای این مشکل مطرح کرده اند، بررسی می شود. از جمله این طرح ها پیگیری سیاست کوچاندن اجباری فلسطینیان است. در این پژوهش همچنین عواملی که شارون را بر آن داشت تا سیاست نژادپرستی را در اراضی فلسطینی در پی بگیرد، بررسی شده است.

 

ریشه های اندیشه کوچاندن فلسطینیان

ریشه های طرح بیرون راندن عرب های فلسطینی از سرزمین شان به ریشه های تفکر صهیونیسم باز می گردد. این اندیشه از تفکر صهیونیسم گرفته شده است و همیشه با جریان تحولات پروژه صهیونیسم در فلسطین که از پایان قرن نوزدهم میلادی آغاز گردید و تا به امروز نیز ادامه دارد، همراه بوده است.

اهداف اساسی صهیونیسم بدون بیرون راندن همه فلسطینیان یا بیشتر آنان از فلسطین محقق نمی شود، زیرا حضور ملت فلسطین در این سرزمین با صهیونیسم و اهدافش در فلسطین تضاد کامل دارد. برای فهم بهتر این موضوع باید تأمل بیشتری در اهداف صهیونیسم صورت پذیرد.

پژوهشگران ـ خواه موافقان صهیونیسم باشند و خواه مخالفان آن ـ اتفاق نظر دارند که اهداف اصلی جنبش صهیونیسم عبارتند از: اول، تکذیب آنچه صهیونیست ها به عنوان تبعیدگاه می شناسند و گردآوری یهودیان پراکنده در جهان در فلسطین و مجاورت آن. دوم، تأسیس دولت یهودی در فلسطین و مجاورت آن. سوم، این دولت پناهگاه امن یهودیان و چراغی باشد که دیگران از آن نور بگیرند.

اگر فلسطین خالی از سکنه بود یا پدران صهیونیست ها منطقه دیگری در جهان را خالی از سکنه می یافتند، جبنش صهیونیسم دیگر برای تحقق اهدافش با مشکلی روبرو نمی شد. اگر امکان داشت به ویژه همزمان با گسترش پدیده یهودی ستیزی در اروپا، یهودیان یا آن دسته از یهودیانی که علاقه داشتند به چنین سرزمینی منتقل می شدند، اما از آنجا که یافتن منطقه ای خالی از سکنه روی کره زمین ناممکن است، جنبش صهیونیسم تلاش کرد که اهداف خود را در فلسطیین و بر اساس نگرش نادیده گرفتن رسمی و لفظی موجودیت فلسطینیان آن هم به صورتی کاملا مذبوحانه و بی شرمانه، محقق سازد. جنبش صهیونیسم عملا و به صورت غیر رسمی تلاش می کند که این ملت را از سرزمین خود اخراج کند.

اصل تکذیب “تبعیدگاه” و گردآوری افراد (قوم) پراکنده با وجود و حضور ملت فلسطین در سرزمینش کاملا در تضاد و تناقض است به همین سبب جنبش صهیونیسم درصدد “نفی موجود” و آواره کردن فلسطینیان و ریشه کن کردن موجودیت آنان از وطنشان را در پیش گرفت. کما اینکه اصل تأسیس یک دولت یهودی در فلسطین و مجاورت آن با آرمان های ملت فلسطین در تشکیل یک دولت مستقل در این سرزمین کاملا تناقض دارد. به همین سبب سران صهیونیسم اصل انکار حق فلسطینیان در تأسیس دولت مستقل خود در میهنشان فلسطین را پیش گرفتند. هدف سوم جنبش صهیونیسم که تلاش می کند دولت یهودی را به عنوان پناهگاه امنی برای یهودیان تبدیل کند با این تلاش دنبال شد که امنیت فلسطینیان از بین برود و اکثریت آنان آواره شوند و آرامش آنان بر هم بخورد.

بر خلاف دیگر قدرت های استعماری، هدف اساسی جنبش صهیونیسم استفاده و بهره گیری از ساکنان اصلی فلسطین به عنوان منبع ارزان کار و بازار تولیداتش نبود، سران صهیونیسم به این نتیجه رسیدند که پیگیری این سیاست موجب می شود که دولت یهودی تشکیل نگردد، بلکه دولتی تشکیل خواهد شد که شهرک نشینان یهودی در آن طبقه اقلیت حاکم خواهند بود و حال آنکه فلسطینی ها و کسانی که دیگر طبقات جامعه را تشکیل می دهند، اکثریت را خواهند داشت که چنین جامعه ای خطراتی در خود دارد که موجب می شود تفکر صهیونیسم در بلندمدت از رونق بیفتد. به همین سبب سران صهیونیسم تصمیم گرفتند که خود را از دست فلسطینی ها “خلاص” کنند و آنان را به خارج از فلسطین بکوچانند. لازم به یادآوری است که صهیونیست ها به ویژه افراد میانه رو آنها در بیشتر اوقات از استفاده از کلمه “اخراج” بدان سبب که صفات خشن و وحشیانه ای در خود دارد، خودداری کرده اند و به جای آن از کلمات دیگری استفاده کرده اند که در نهایت همان معنا را دارد با این تفاوت که در ظاهر از زیبایی بیشتری برخوردار است و اندیشه مذکور را زیبا جلوه می دهد. کلماتی مانند “نقل”، “مبادله جمعیت”، “اسکان مجدد” و “کاهش تراکم جمعیتی” از آن جمله اند.

 

نگرش نظریه پردازان صهیونیسم

هنگامی که جزئیات طرح صهیونیسم برای تأسیس دولت در فلسطین و مجاورت آن در حال شکل گیری بود، تئودور هرتزل بنیانگذار جنبش صهیونیسم در خاطرات خود در سال 1895م. درباره موضع جنبش صهیونیسم درباره عرب های فلسطینی چنین می نویسد: تلاش خواهیم کرد طبقات فقیر را به خارج از مرزهای این سرزمین انتقال دهیم، به آرامی و بدون ایجاد هیاهو و این کار را با فراهم کردن شغل برای آنها در کشورهایی که به آنجا منتقل می شوند، انجام می دهیم و البته یقینا ما در کشور خودمان به آنها هیچ شغلی نمی دهیم” (1)

یسرائیل زنگویل از اولین معاونان هرتزل آنچه را که او با نرمی و بدون ذکر کلمه عرب ها یا فلسطینیان نگاشته با صراحت بیشتری مطرح می کند. زنگویل در سال 1897م. از فلسطین دیدن کرد و از نزدیک با وضعیت این سرزمین آشنا شد و به حضور ملت فلسطین در این سرزمین پی برد. زنگویل با توجه به این اصل صهیونیسم که فلسطین و مجاورت آن باید فقط میهن یهودیان باشد، خواستار اخراج و بیرون راندن اجباری فلسطینیان از این سرزمین شد. او در یکی از سخنرانی های خود در نیویورک به صراحت گفت که ” سرزمین اسرائیل همان است که عرب ها در آن ساکنند”.

وی افزود، ما باید برای بیرون راندن آنها با زور اسلحه آماده شویم همان گونه که اجداد ما با قبایلی که در آن سرزمین می زیستند چنان کردند در غیر این صورت ما با مشکل ساکنانی مواجه خواهیم شد که شمارشان بسیار است و اکثریت آنان نیز مسلمانند و از نسل های گذشته به تحقیر ما عادت کرده اند، ما امروز فقط 12 درصد جمعیت فلسطین را تشکیل می دهیم و فقط 2 درصد زمین های این سرزمین را در اختیار داریم.

موضع خصمانه صهیونیست ها و درخواست بیرون راندن عرب ها فقط از سوی هرتزل و زنگویل مطرح نشده است، بلکه حتی جریان چپ صهیونیسم نیز در این امر با دیگر صهیونیست ها اشتراک نظر دارد. یک سال پس از تأسیس جنبش صهیونیسم، نحمان سیرکین در سال 1898م. کتابچه ای با نام ” مسأله یهودیت و دولت سوسیالیستی یهود” منتشر کرد. این صهیونیست در این کتابچه پایه های آنچه به صهیونیسم سوسیالیستی معروف گردید و رهبری جنبش صهیونیسم را در اوایل دهه سی قرن بیستم به دست گرفت، بنا نهاد. سیرکین درباره ابزارهایی که برای تحقق اهداف صهیونیسم و تأسیس دولت یهودی باید از آنها استفاده شود در کتابچه خود، موضوع کوچاندن فلسطینیان به کشورهای مجاور را طرح کرد. او از صهیونیست ها خواست تا با ملت هایی که از سوی حکام ترک زیر فشار قرار گرفته بودند، تماس بگیرند و با آنها جهت آزاد شدن از دست حکام ترک همکاری کنند و پس از رهایی از دست ترک ها، مبادله جمعیت به صورت مسالمت آمیز صورت می گیرد و این سرزمین بر اساس ملیت ها تقسیم می گردد و “سرزمین اسرائیل” که جمعیت چندانی در خود ندارد و یهودیان حدود 20 درصد جمعیت آن را تشکیل می دهند باید به تنهایی در اختیار یهودیان قرار گیرد. (2)

بیرو بورخوف یکی دیگر از سران صهیونیسم و از رهبران جناح چپگرای آن با این نظر سیرکین همنوا شد و خواستار بی توجهی به فلسطینیان عرب و انکار حقوق ملی آنان در فلسطین گردید. بورخوف در سال 1906 چهار مقاله با عنوان “نظام ما” منتشر کرد که این مقالات در توسعه نظریه “صهیونیسم سوسیالیست” نقش فراوان داشت. هر چند که او خواستار اخراج فلسطینیان نشده بود ـ آن گونه که همکارش چنین درخواستی را مطرح ساخت ـ اما فلسطینیان را نادیده گرفت و به حقوق ملی آنان تجاهل ورزید، زیرا به اعتقاد بورخوف فلسطینیان در برابر پروژه صهیونیسم مقاومت نمی کردند، زیرا آنان هیچ فعالیت اقتصادی یا نقش تمدنی مستقلی نداشتند و به سبب اختلافات و پراکندکی یک ملت شمرده نمی شدند”. مضاف بر آنکه او معتقد بود ” فلسطینیان خود را به آسانی و با سرعت با فرهنگ های مترقی تر از تمدن آنها که از خارج وارد می شد، همساز می کردند. بورخوف چنین نتیجه گرفت که فلسطینیان با گذشت زمان از نظر اقتصادی و تمدنی در شهرک نشینان صهیونیست ذوب می شوند و به همین سبب در داخل دولت کهن یهودی، مشکل عربی وجود نخواهد داشت. (3)

همه سران جنبش صهیونیسم و اندیشمندان این جریان به ویژه در دهه های اولیه قرن بیستم میلادی بر نادیده گرفتن ملت فلسطین و کوچک شمردن آنها و حقوق ملی شان اتفاق نظر دارند. این تجاهل و بی اهمیت گرفتن به درجه ای رسید که اسحاق ابشتاین ادیب و اندیشمند یهودی را به اعتراض واداشت. این اعتراض به اجماع صهیونیست ها درباره نادیده گرفتن حقوق فلسطینیان موجب شد که سران شهرک نشینان صهیونیست او را مورد حمله و انتقاد شدید قرار دهند. ابشتاین در سال 1906 مقاله ای در یکی از روزنامه های عبری در فلسطین به عنوان “مسأله مجهول” به چاپ رساند. وی در این مقاله سیاست ها و اقدامات جنبش صهیونیسم در قبال فلسطینیان به ویژه ابزارهای گرفتن زمین های فلسطینیان از آنان و بیرون راندنشان از سرزمین فلسطین را به شدت مورد انتقاد قرار داد. او سران صهیونیسم را که خود را به مسائل بالا دست مشغول کرده بودند و حال آنکه مسأله حقیقی موجود در فلسطین به هیچ وجه مورد توجه قرار نگرفته بود، به شدت مورد سرزنش قرار داد، زیرا رهبران صهیونیسم این موضوع را نادیده گرفته بودند که در این سرزمین ملتی کامل وجود دارد که از صدها سال پیش در این سرزمین حضور دارد و هیچ گاه در ذهن خود تصور نکرده است که این سرزمین را ترک کند.(4)

تلاش بی فایده ابشتاین برای جست و جوی وجدان از دست رفته صهیونیست ها و هشدار به شهرک نشینان صهیونیست نسبت به پیامدهای کوچک شمردن عرب ها که می توانست نتایج وخیمی به بار آورد، شهرک نشینان را خوش نیامد و آنان را خشمگین ساخت به ویژه که ابشتاین ویژگی های مثبت عرب ها را نیز ستوده بود. به همین سبب بسیاری از نویسندگان و سران صهیونیسم به نوشته های او پاسخ دادند و اندیشه های او را از نظر ملی برای یهودیان خطرناک معرفی و بار دیگر اعلام کردند که همچنان بر اهداف صهیونیسم جهت ایجاد اکثریت یهودی و وطن ملی برای یهودیان در فلسطین پایبندند. (5)

در این فضا، آرتور روبین در سال 1907 پس از بازدید از فلسطین طرحی به کمیته اجرایی جنبش صهیونیسم ارائه کرد که در آن پیشنهاد کرده بود اکثریت یهودی در چند منطقه مختلف فلسطین تشکیل شود و سپس این مناطق به وسیله شهرک سازی به یکدیگر متصل گردند. (6)

 

تأثیر اعلامیه بالفور

اعلامیه بالفور و قرار گرفتن فلسطین در زیر سیطره انگلستان موضع جنبش صهیونیسم و به ویژه موضوع نادیده انگاشتن فلسطینیان و حقوق آنان در فلسطین را تقویت کرد. در این اعلامیه بر تأسیس “وطن ملی” برای یهودیان در فلسطین مورد تاکید و حقوق ملی فلسطینیان عرب که اکثریت ساکنان فلسطین را تشکیل می دادند در این سرزمین نادیده گرفته شده بود. ماکس نورداو از افراد بانفوذ جنبش صهیونیسم و معاون اول هرتزل اولین کسی بود که پس از طرح اعلامیه بالفور نظر صهیونیست ها در قبال عرب های فلسطینی را تعریف کرد. در سه سال پس از طرح اعلامیه بالفور، نورداو چند اصل اساسی تدوین کرد که بعدها بنیامین جابوتنسکی مؤسس جنبش تصحیحی صهیونیسم آن ها را مد نظر قرار داد و متحول کرد.

نورداو خواستار تقویت و گسترش شهرک سازی صهیونیستی در فلسطین بدون در نظر گرفتن ساکنان اصلی این سرزمین شد. او میان کاری که جنبش صهیونیسم باید در قبال فلسطینیان در این سرزمین پی می گرفت و میان موضع این جنبش درباره حاکمیت بر فلسطین و مجاورت آن، تفاوت قائل شد. در عرصه عملی نورداو تلاش کرد که فلسطینیان عرب را آرام سازد و به آنان اطمینان دهد که جنبش صهیونیسم قصد ریشه کن کردن آنان را از فلسطین ندارد مبادا که این فلسطینیان نسبت به تلاش های سران صهیونیسم حساس شوند و علیه این طرح شورش کنند. نورداو در خصوص اصل اساسی تفکر صهیونیسم مبنی بر اینکه فقط یهودیان حق تاریخی و حق حاکمیت بر فلسطین را دارند، تاکید داشت. وی برای “احقاق این حق تاریخی” و در نتیجه به حاکمیت رساندن یهودیان در سرزمین فلسطین خواستار جذب بیش از نیم میلیون شهرک نشین یهودی به فلسطین شد تا آنکه یهودیان در این سرزمین در اکثریت قرار گیرند. وی افزود، تا زمانی که یهودیان اکثریت را در فلسطین و مجاورت آن تشکیل ندهند، حق تاریخی آنان و حاکمیتشان بر این سرزمین همچنان علامت استفهام خواهد داشت. (7)

 

1. اقدامات برگزیده تئودور هرتزل (به زبان عبری) تل آویو، م. نیومان، 1934م. بخش اول خاطرات، روز 21 ژوئن 1985م.

2. نحمان سیرکین، تألیفات (عبری) جلد اول، تل آویو، داوار 1939م. ص 20.

3. بیر بروخوف، تألیفات (عبری) بخش اول، تل آویو، کیبوتس یکپارچه و دفتر کارگران، 1955م. صص 282 و 283.

4. اسحاق ابشتاین، مسأله مجهول، هشیلواح، شماره ج، جلد 17، سال 1907م.

5. برای آگاهی از جزئیات بیشتر نک، یوسف گورنی، مسأله عربی و مشکل یهودی (عبری) تل آویو، 1985م.

6. آرتور روبین، سی سال برای ساخت “سرزمین اسرائیل” (به زبان عبری) تل آویو، شوکن، 1927م. صص 1تا 8.

7. جزئیات بیشتر از موضع ماکس نورداو درباره عرب های فلسطینی مخالف صهیونیسم، ماکس نورداو، تألیفات صهیونیستی (عبری)، جلد چهارم، قدس، بدون ناشر، 1962م.

لینک کوتاه:

کپی شد