بعید نیست غروری که پس از بازگشت نتانیاهو از آمریکا در اواخر ماه ژوئیه گذشته سر تا پای نتانیاهو را فرا گرفته بود، تاثیرات وعده هایی باشد که وی پس از دیدار با ترامپ برای روزهای پس از پیروزی احتمالی وی دریافت کرده بود. (الجزیره)
اگر بخواهیم نقش های ایفا شده در فیلم «آتش بس» در حال پخش در دوحه در اواسط ماه آگوست را خلاصه کنیم باید بگوییم که نقش اصلی را در این زمینه 3 طرف بر عهده دارند؛ طرف اول بخش اعظم این نقش را بر عهده دارد، اما نمی خواهد آنرا محقق کند. طرف دوم به طرف اول دل خوش کرده است و از آن کمک می گیرد و ضرورتی برای احقاق این حق نمی بیند. اما طرف سوم تنها مانده است و همچنان گزینه های احقاق حق را بررسی می کند.
با نگاهی دقیق تر می بینیم که این فیلم طولانی مدت و چندین قسمتی است که در آن اشکال و نقش های هیجان انگیز از زمان تأسیس رژیم صهیونیستی در سال 1948 مورد بررسی قرار گرفته است. آن زمان، توافقنامه های صلح و آتش بس متعددی با کشورهای عرب همسایه فلسطین طی بازه زمانی 9 ماهه پس از توقف درگیری ها به امضا رسید. یکی از رویدادهای تصادفی این بود که پرونده مذاکرات اخیر آتش بس در ماه دهم جنگ غزه مورد بررسی قرار گیرد؛ انگار که خداوند مقدر کرده بود که نخستین صلح پس از شکل گیری دولت عبری منعقد شود، اما آتش بس اخیر در بحبوحه عملیات طوفان الاقصی مطرح شد؛ عملیاتی که باعث احیای مساله فلسطین شد و تهدیدی موجودیتی برای رژیم صهیونیستی به شمار می رود.
در نشست دوحه که در سایه تداوم جنگ نسل کشی برگزار شد، مشخص شد که شکاف میان طرفین به مراتب بیشتر و بزرگتر از آن چیزی است که ماشین رسانه ای سعی در ترسیم آنرا داشت و از این نشست به عنوان «نشست اولتیماتومی» یاد کرده بود. این مساله ریشه در دو عامل دارد: نخست اعلام مخالفت بنیامین نتانیاهو نخست وزیر رژیم صهیونیستی با خواسته های اساسی جنبش حماس (توقف همیشگی جنگ ـ عقب نشینی کامل از غزه ـ بازگشت بی قید و شرط ساکنان غزه به منازل خود) و دوم اینکه طرف آمریکایی طرح جدیدی را ارائه کرده است که به گفته جنبش حماس همسو با موضع طرف صهیونیستی است.
این تحول مهمی بود که نشان می دهد بازی آشکار شده است و گفتگو تنها میان طرفین صهیونیستی و آمریکایی صورت می گیرد و فلسطینی ها جایی در آن ندارند. این وضعیت همچنین برتری جویی رژیم صهیونیستی پس از بازگشت نتانیاهو از واشنگتن و دیدارش با جو بایدن رئیس جمهور آمریکا و نیز دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا را آشکارتر می کند؛ به طوری که نتانیاهو جریئتر و یا بهتر است بگوییم گستاخ تر شده است و مخالفت های خود با برخی مسائل را با صراحت بیشتری اعلام می کند.
شاهد بر این مدعا این است که شدت حملات و خودبزرگ بینی نتانیاهو پس از بازگشتش از آمریکا در اواخر ماه ژوئیه گذشته بیشتر شده است و بعید نیست که این مساله از آثار سرخوشی و وعده هایی باشد که وی پس از دیدارش با ترامپ نسبت به دوران پس از پیروزی احتمالی وی در انتخابات دریافت کرده است. به نظر می رسد که این جسارت و گستاخی در میان اطرافیان نزدیک نتانیاهو هم تاثیر گذاشته است؛ به طوری که طبق گزارش روزنامه صهیونیستی معاریو، «گلعاد اردان» نماینده رژیم صهیونیستی در سازمان ملل که یکی از رهبران حزب لیکود به شمار می رود، با حمله سخت به سازمان ملل، خواستار بسته شدن مقر این سازمان در نیویورک و نابودی آن از روی زمین شد.
آنچه تا الان روی داده است را می توان در عناوین زیر خلاصه کرد: اعلام مخالفت نتانیاهو با توافق آتش بس و تلاش برای محدود کردن آن در تفاهماتی درباره مسائل فرعی و کم اهمیت؛ به طوری که مثلا نباید بحثی درباره ادامه آتش بس یا عقب نشینی نظامیان صهیونیستی یا تردد آزادانه ساکنان غزه در خود این منطقه صورت گیرد، بلکه گفتگوها درباره آمار و اسامی اسرای زنده و مرده، استقرار مجدد نظامیان صهیونیست، تأمین برخی مواد غذایی و دیگر مسائل قابل بحث، برای چندین ماه یا سال باز می ماند.
اما طرف آمریکایی که حامی اصلی رژیم صهیونیستی است، تمام هم و غمش انتخابات ریاست جمهور و جمع آوری رای برای «کاملا هریس» نامزد حزب دموکرات در انتخابات ریاست جمهوری و پس از آن حمایت از رژیم صهیونیستی و تداوم دفاع از آن در عرصه های سیاسی و نظامی در عین حال، جلوگیری از هر گونه گرفتار شدن احتمالی آمریکا در جنگ منطقه ای احتمالی است.
آخرین مساله ای که در اینجا باید به آن اشاره شود به نظر عادی و بی تاثیر می رسد، اما می ترسم که در لابه لای خود چیز دیگری را پنهان کرده باشد و آن انتقال مذاکرات به قاهره به بهانه تکمیل بررسی طرح آمریکاست و این مساله سوالات متعددی مطرح می کند؛ چرا که وقتی حماس طرح پیشنهادی اصلاح شده آمریکا را رد کرده و آنرا همسو با موضع طرف صهیونیستی دانسته است، پس در پایتخت مصر بر سر چه چیزی مذاکره می شود؟
و اگر نتانیاهو موارد مخالفتش را مشخص کرده باشد و رژیم صهیونیستی با آن طرح موافقت کند، این سوال مطرح می شود که آیا گفتگوهای قاهره میان این دو طرف برگزار می شود و جنبش حماس در آن حضور ندارد؟ آیا در این صورت، هدف تمرکز بر روی نشست های قاهره به منظور حل دو گره اساسی خواهد بود که در حال حاضر، اهمیت ویژه ای نزد رژیم صهیونیستی و آمریکا دارد. این دو مساله عبارتند از: پرونده جاده فیلادلفیا که مصر با حضور رژیم صهیونیستی در آن مخالف است و نتانیاهو بر حضور در آن تاکید دارد؛ هر چند که این مساله با توافقنامه کمپ دیوید تعارض دارد و هدف از آن جلب رضایت مصر تنها به منظور پیوستن آن به جبهه مخالف حماس است.
اگر بخواهیم این مساله را عمیق تر تحلیل کنیم، نمی توانیم شک و تردیدها درباره پیام انتقال مذاکرات به پایتخت مصر و اینکه آیا هدف از آن بهره برداری از نقش و جایگاه قاهره به عنوان میزبان اتحادیه عرب است، را نادیده بگیریم؛ چرا که هدف از این تحرکات اجرایی کردن پروژه آمریکاست که می تواند بدین معنا باشد که موضع حمایتی جهان عرب از این پروژه به فشارها علیه جنبش حماس که آمریکایی ها رسما آنرا عامل بی نتیجه ماندن مذاکرات معرفی کرده اند، اضافه می شود و در این صورت، حماس به عنوان طرف طرد شده و تنها معرفی می شود.
به نظر می رسد این سوال ها قانونی و در عین حال نگران کننده هستند؛ به ویژه که نتانیاهو در سخنرانی خود در برابر کنگره آمریکا در تاریخ 24 ژوئیه از تشکیل یک جبهه سیاسی متشکل از آمریکا و رژیم صهیونیستی و «دوستان عرب» خبر داد و اعلام کرد که این جبهه بیانگر جنگ میان توحش و تمدن است.
وقتی فشارهای سیاسی آمریکا به منظور جلب حمایت از پروژه خود در عرصه بین المللی را مد نظر قرار دهیم، خواهیم داد که هدف از آنها محاصره حماس و منزوی کردن آن در عرصه کشمکش های سیاسی است؛ همان طوری که در ورود به عرصه جنگ نیز تنها بود. این اتفاقات در حالی روی می دهد که طرف آمریکایی و برخی تریبون های طرفدار آنها و عادی سازی روابط به صورت پیوسته مذاکرات را «سازنده» توصیف کرده و مدعی کم کردن شکاف ها میان طرفین هستند و این در حالی است که آنچه در عمل اتفاق می افتد، کاملا عکس این است؛ چرا که موج نسل کشی و کوچاندن فلسطینیان همچنان ادامه دارد و رژیم صهیونیستی به تلاش های خود برای اشغال مجدد باریکه غزه ادامه می دهد و همزمان با آن، شهرک نشینان صهیونیست هم به وحشیگری و مصادره بی وقفه اراضی فلسطینی در کرانه باختری ادامه می دهند.
در حالی که نقشه جدید نوار غزه آماده و زمینه الحاق شمال این منطقه به اراضی تحت اشغال رژیم صهیونیستی فراهم می شود تا به سرنوشت جولان اشغالی از سال 1967 تاکنون گرفتار شود، زمزمه هایی از طمع این رژیم به منابع گازی اعماق دریای غزه هم شنیده می شود. خلاصه سخن این که تلاش ها برای نابود کردن فلسطین و کوچاندن اهالی آن، رقص رویاهای صهیونیست هاست که نتانیاهو در ماه سپتامبر 2023 با نمایش نقشه خاورمیانه که فلسطین کاملا از آن حذف شده بود، در برابر شورای امنیت به نمایش درآورد.
این فقط کاهی از کوه برنامه ها و رویاهای فریبکاران است که برخی از آنها واقعا باعث نگرانی ما می شود، اما ما را نمی ترساند؛ چرا که اراده ای که در تاریخ 7 اکتبر به نمایش درآمد، به حول و قوه الهی می تواند مکر آنها را به خودشان بازگرداند و این اراده ای که با ارتش صهیونیستی می جنگد و با قاطعیت در مذاکرات آتش بس همانند میدان جنگ ایستادگی می کند، بار دیگر پافشاری خودش را در مواضع اصولی نشان می دهد؛ نه تنها به خاطر اینکه آنها نماینده نسل کودکان سنگ انتفاضه 1987 هستند، بلکه آنها درس اسلو و دام هایی را که فلسطینیان همچنان از آنها رنج می برند و آثار و تبعات آنها از سال 1993 تاکنون همچنان اداره دارد، به خوبی یاد گرفته اند.
این ها و آن ها تنها حماس نیستند، بلکه نسل هایی از ملت فلسطین به عنوان صاحب این سرزمین هستند که از رحم نسل کشی و کوچاندن اجباری به دنیا آمده اند و تنها برای یادآوری ذکر این نکته لازم است که توافقنامه اسلو حق موجودیت رژیم صهیونیستی در سرزمین فلسطین را به رسمیت شناخت و به فلسطینی ها حق حاکمیت خیالی داد که همکاری امنیتی نماد آن شد؛ همان طوری که وعده برخورداری از حکومت خودگردان را به آنها داد که پس از 5 سال زمینه تشکیل کشور فلسطین را فراهم می کند اما این وعده همچنان به میل رژیم صهیونیستی بستگی دارد. اما همه این تعهدات و وعده ها بر باد رفته است و چیزی از آنها باقی نمانده است و نقشه ای که نتانیاهو یک سال قبل در شورای امنیت نشان داد و در آن فلسطین از عرصه وجود محو شده بود، بیان کننده همین مساله بود.
شکست مذاکرات که ما دوست نداریم اتفاق بیفتد، به معنای تداوم جنگ تا مدت نامعلوم است و در این صورت، آن فلسطینی ها گزینه جایگزینی نخواهند داشت که از طریق آن از رویای به تأخیر افتاده خود در زمینه استقلال خواهی دفاع کنند؛ به ویژه پس از آن هزینه های سنگینی که از زمان طوفان الاقصی پرداخت شده است و این همان مساله ای است که زمینه اشکال مختلف خشونت را فراهم می کند که نشانه های آن در مقاومت در برابر جنایت های شهرک نشینان صهیونیست در کرانه باختری به وضوح به چشم می خورد و گوشه هایی از پروژه واقعی آن در عملیات شهادت طلبانه اخیر تل آویو به نمایش درآمد و شاید دایره حملات در آینده گسترده تر شود تا عناصر طرفدار رژیم صهیونیستی و حامیان و منافع آن در خارج را نیز شامل شود.
در همین راستا، نباید فراموش کرد که رهبران فعلی حماس؛ از جمله یحیی سنوار رئیس دفتر سیاسی این جنبش که جانشین شهید اسماعیل هنیه شده است، 22 سال در زندان های رژیم صهیونیستی مشغول بررسی و برنامه ریزی؛ نه تنها برای احیای رویای فلسطینیان بود، بلکه حتی حاضر است در راه آن شهید شود. این صرفا موضع یک فرد نیست که به صورت اتفاقی برای ایفای این نقش آماده شده است، بلکه نماد نسلی است که همین رویا را در سر دارد و همچنان در صندوقچه هایشان، کلید خانه هایی را که اجدادشان 76 سال قبل از آنها بیرون رانده شده اند، نگه داشته اند.