چهارشنبه 30/آوریل/2025

فشارهای آمريکا و چالش های داخلی فرا روی دولت حماس

دوشنبه 25-دسامبر-2006

نوشته: دکتر عثمان محمود عثمان
 * استاد رشته علوم سیاسی دانشگاه ملی النجاح نابلس
مرکز اطلاع رسانی فلسطین

مشارکت حماس در انتخابات مجلس قانونگذاری فلسطین که در بیست و پنجم  ژانویه گذشته در داخل فلسطین با استقبال و حمایت گسترده روبرو شد و تنها جنبش جهاد اسلامی که از کاهش مبارزه علیه اشغالگران ـ با ورود حماس به بازی سیاسی ـ نگران بود با آن مخالفت ورزید. در سطح خارجی نیز تنها رژیم اشغالگر قدس با آن مخالفت کرد، زیرا از آن نگران بود که قواعد بازی سیاسی به سود مقاومت و علیه موجودیت این رژیم تغییر کند.

هر یک از این بازیگران سیاسی دلایل خاص خود را داشت و مشارکت حماس در انتخابات را اشتباه  نمی دانست یا دست کم بر این باور بود که بر خلاف تبلیغات مطرح شده برخی حماس در هیچ دامی گرفتار نشده بود. بلکه مشارکت حماس در انتخابات بسیار لازم بود، زیرا فضای سیاسی حاکم بر فعالیت های سیاسی فلسطین گرفتار فساد شدید بود، مضاف بر انکه شرایط غیر طبیعی و نیز حساسیت این مرحله از مبارزات مردمی فلسطینیان برای تحقق خواسته هایشان و حفظ اصول ملی و مقاومت ونیز سلاح مقاومت ـ که هدف حملات شدید مخالفان قرار داشت ـ چنین اقتضا می کرد. همزمان توطئه هایی نیز برای حذف کامل قضیه فلسطین از طریق تحمیل راه حل های ظالمانه بر ملت فلسطین ـ که جنبش فتح نیز به تنهایی توان  مقابله با این توطئه ها را نداشت ـ صورت می پذیرفت که همه این مسائل مشارکت حماس در انتخابات را امری ضروری می ساخت و این جنبش می بایست در ترسیم تاریخ سیاسی فلسطین سهیم می شد و با تلاش ها و توطئه ها برای حذف و نابودی قضیه فلسطین مقابله می کرد.

در عرصه داخلی نیز بخش اعظم ملت فلسطین مشتاق ایجاد اصلاحات و تغییر در داخل و پایان دادن به سیاست هایی بود که بیش از چهار دهه گذشته آزموده شده بود و در یک دهه اخیر نیز با فساد مالی و اداری و استبداد سیاسی عجین بود و در تحقق اهداف ملت فلسطین در کسب ازادی و رهایی از زیر یوغ اشغالگران با بهره گیری از گزینه مذاکره سیاسی با آمریکا ـ در  ابتدا ـ و سپس با رژیم اشغالگر قدس ناکام مانده بود و در این مدت هیچ یک از قضایای اصلی معضل فلسطین حل نشده یا دست کم راهی برای حل آن یافته نشده بود.

تشکیلات خودگردان فلسطین و جنبش فتح معتقدبودند که در انتخابات پیروز خواهند شد و حکومت دهم خود را نیز تشکیل خواهند داد. بر همین اساس جنبش فتح بارها اعلام کرد که آماده تشکیل یک کابینه ائتلاف ملی به رهبری خود است. این سخن بارها از سوی رهبران فتح و حتی مروان البرغوثی دبیر کل این جنبش هم تکرار شده بود، اما خودداری فتح از تشکیل کابینه وحدت ملی تحت رهبری جنبش حماس از همان روز نخست اعلام نتایج و آشکار شدن پیروزی حماس کاملا آشکار بود و برخی در داخل جنبش فتح علنا خواهان عدم مشارکت در چنین کابینه ای بودند.

در عرصه بین المللی نیز آمریکا و اتحادیه اروپا درابتدا تلاش می کردند تا جنبش حماس را مهار کنند و رفتار سیاسی این جنبش را تغییر دهند و از گسترش نفوذ این جنبش و تاثیرگذاری در نظام سیاسی فلسطین پس از پیوستن به مؤسسات و نهادهای سیاسی جلوگیری کنند. در چنین وضعیتی حماس دیگر به عنوان یک اکثریت نمی توانست در مجلس قانونگذاری از رای اکثریت سرپیچی کند و مانع از اجرایی شدن توافقات با طرف صهیونیستی شود.

پس از پیروزی جنبش حماس و کسب اکثریت کرسی های پارلمانی به وسیله این جنبش، تحقق اهداف غرب با روش های دمکراتیک ناممکن شد و به همین سبب واشنگتن و اتحادیه اروپا به تغییر رویه و نگرش دست زدند و تلاش کردند که آرایش جدیدی در برابر وضع جدید بگیرند.

این قدرت ها در این مرحله بر سیاست تلاش برای انزوای سیاسی جنبش حماس در عرصه بین الملل و محاصره اقتصادی و مالی و مجازات و فشارهای اقتصادی و سیاسی روی آوردند. در سوی دیگر به رژیم صهیونیستی برای تشدید حملات نظامی اش علیه ملت فلسطین چراغ سبز نشان دادند تا فضای داخلی فلسطین بحرانی شود و به این ترتیب دولت حماس مجبور گردد از اصول و مبانی خود دست کشیده و به دیکته های غرب و رژیم  اشغالگر قدس گردن نهد و این رژیم را به رسمیت بشناسد و توافق اسلو و توافقات پس از آن را بپذیرد و مقاومت و مبارزه را کنار بگذارد.

برای تحقق این اهداف، واشنگتن فشارها و تهدیداتی زیادی علیه برخی گروه ها و جریان های فلسطینی اعمال کرد تا مانع از مشارکت آنان در دولت وحدت ملی یا هر دولتی که حماس تشکیل دهد، شود.

پس از تشکیل کابینه و مخالفت حماس با درخواست های غرب و تاکید این جنبش بر اصول و مبادی خود و اعلام پایبندی بر مطالبات و حقوق ملت فلسطین، واشنگتن اعلام کرد که درجهت اسقاط کابینه حماس تلاش خواهد کرد و به همین سبب منابع مالی برای این کار اختصاص داد تا به این وسیله از آزموده  شدن یک تجربه اسلامی (دیگر ) حکومت داری در منطقه جلوگیری کند و نگذارد این حکومت برای دیگران در منطقه الگو شود، زیرا واشنگتن از آن بیم دارد که گزینه مقاومت مسلحانه پیروز شود و در دیگر کشورهای منطقه نیز حمایت از آن گزینه افزایش یابد، چرا که چنین چیزی خطرات زیادی برای منافع آمریکا در منطقه در بر دارد و حکومت های عربی منطقه نیز به  دلایل داخلی از موفقیت آمیز بودن تجربه دولت حماس آسیب فراوان می بینند.

واشنگتن برای اجرای سیاست های خود به همکاری برخی جریان های داخلی فلسطین که نمی خواهد از قدرت کنار گذاشته شود ـ زیرا مدت ها بود که قدرت را در فلسطین در دست داشت ـ امید دارد. این جریان ها با سنگ اندازی در مسیرحرکت حماس و محدود ساختن اختیارات دولت شکل گرفته تحت رهبری این جنبش و تحریک توده فلسطینیان علیه حماس ـ با برگزاری تظاهرات و اعتراض ـ تلاش می کنند زمینه سقوط دولت حماس را فراهم سازند و در این راه از بحران مالی ناشی از سیاست های آمریکا و اشغالگران صهیونیست سوء استفاده می کنند تا مانع از تحقق اهداف حماس و در نتیجه برگزاری انتخابات زود هنگام شوند.

شگفت آن است که برغم معروف بودن مزدوران آمریکا و رژیم صهیونیستی در داخل فلسطین، هیچ کس شجاعت برخورد با آنان یا حتی نام بردن آنان را ندارد مبادا که آشوب یا جنگی داخلی در میان فلسطینیان بروز کند. ما بر این باوریم که تظاهرات یا اعتصاب در مخالفت با دولت که تلاش بسیاری را برای تأمین بودجه دستمزد کارکنان دولتی از هر راه ممکن به عمل آورده است، اشتباه است و به هیچ وجه به سود فلسطین نیست، زیرا دولت فلسطین همچنان بر اصول قضیه فلسطین پایبند است و در میان دولتمردان جدید نه “گربه چاق” و نه “فاسدان و مفسدانی” حضور دارند که با ارتشا و رانت خواری زندگی کرده باشند. همه باید از این دولت حمایت کنند نه آنکه علیه آن به توطئه بنشینند و مانع از تحرک آن شوند. در اینجا باید اعتراف کنیم که علت بن بست کنونی به وجود آمده در فلسطین جنبش حماس نیست، بلکه آنهایی هستند که توافقات اسلو را امضا کردند و آن را پذیرفتند، همان توافقاتی که به تثبیت جایگاه اشغالگران و موجودیت آنان انجامید و به آنان مشروعیت بخشید، زیرا این کار از خود اشغالگری بدتر است. این توافق به گونه ای ماهرانه طراحی و تدوین شد تا زندگی شهروندان فلسطینی و امنیت غذایی و اقتصادی این ملت در دست اشغالگران صهیونیست قرار گیرد و اشغالگران با همین حربه تلاش می کنند حماس یا هر حکومتی را که از این توافقات سرپیچی کند یا درصدد تغییر آن به نفع ملت فلسطین بر آید، از پای درآورند و نابود کنند.

ملت فلسطین که انتفاضه الاقصی را شعله ور کرد و برای کسب استقلال و آزادی ملی جانفشانی ها کرد به خوبی از اهداف و مقاصد شوم واشنگتن و دست های داخلی اش آگاه است و به همین سبب حاضر نیست برای دریافت لقمه نانی آزادی و شرف ملی خود را فدا کند.

از سوی دیگر ملت فلسطین به خوبی می داند که اسقاط یا کنار زدن دولت تحت رهبری حماس به آشوبی داخلی و فروپاشی کامل حکومت خودمختار فلسطین و به وجود آمدن خلا قدرت می انجامد که جز دشمنان ملت فلسطین از این وضع بهره ای نمی برند. در چنین وضعی تشکیل یک دولت قانونی امکان پذیر نخواهد بود و در صورت تشکیل هر دولتی احتمال ارتباط آن با خارج بسیار محتمل است. به همین دلیل حق طبیعی و حتی وظیفه ملی حماس ایجاب می کند که همچنان به دفاع از حقوق ملت فلسطین ادامه دهد و در همه مواضع و سیاست ها و توافقات گذشته با طرف اشغالگر تجدید نظر کرده و از به رسمیت شناختن رژیم اشغالگر قدس خودداری کند. به همین منظور باید:

 اولا: از به رسمیت شناختن ساف به عنوان تنها نماینده قانونی ملت فلسطین به دلایل ذیل اجتناب کند:

1. ساف در وضع کنونی که منشور خود را ملغی و رژیم صهیونیستی را به رسمیت شناخته و توافقاتی با این رژیم امضا کرده است که مفاد آن ستم به ملت فلسطین تلقی می شود آن سازمانی نیست که در سال 1964م. تشکیل و تأسیس شد و نه شکل و نه اهداف و نه روش های آن سازمان را دنبال نمی کند. این سازمان مرتکب خطای امضای توافق اسلویی شده است که اسحاق رابین آن را “پیروزی مطلق صهیونیسم” بر دشمنانش نامید.

2. خودداری حماس و جهاد اسلامی از به رسمیت شناختن ساف مسأله ای داخلی است و به هیچ وجه نمی توان آن را با عدم به رسمیت شناختن این سازمان از سوی قدرت ها و کشورهای خارجی مقایسه یا تشبیه کرد. انگیزه های این دو جنبش تقویت سا و اصلاح و تقویت جایگاه و نقش ملی آن است و نه تضعیف و به حاشیه راندن یا محدود کردن وجهه و جایگاه بین المللی آن، بلکه بر عکس این سازمان در گذشته از سوی همان جریان های (مزدور) داخلی که امروز از حماس می خواهند این سازمان را به رسمیت بشناسد، به حاشیه رانده شد. رهبران این جریان در سال 1991 با شرط های اسحاق شامیر مبنی بر اینکه اعضای هیأت فلسطینی عازم کنفرانس صلح مادرید باید از داخل فلسطین باشند و نه خارج آن و مذاکره با رژیم صهیونیستی باید زیر سایه اردن باشد و نه از طریق هیأت ساف، موافقت کردند. تشکیلات خودگردان نیز در به حاشیه راندن بیشتر ساف و محدود کردن اختیارات این سازمان سهم زیادی داشته است. این تشکیلات مسئولیت اداره و نظارت بر سفارتخانه ها و نمایندگی های ساف درخارج را به خود و وزارت امور خارجه خود واگذار کرد. نکته دیگر اینکه نهادها و هیأت های ساف به حالت تعطیل درآمدند و نشست های آن فصلی و تصمیمات آن انفرادی گرفته می شد و همیشه سازمان یک نفر تلقی می شد.

3. اگر حماس و جهاد اسلامی تا زمانی که در خارج از ساف هستند این سازمان را به رسمیت بشناسند، این به معنای به رسمیت شناختن ضمنی “اسرائیل” و توافقات امضا شده با این رژیم است.

ثانیا: عدم پذیرش منشور استقلال: به رسمیت شناختن منشور استقلال فلسطین موجب حل قضیه فلسطین و تاسیس دولت فلسطینی بر اساس این منشور نمی شود، بلکه به پذیرش موجودیت رژیم صهیونیستی بدون کسب استقلال منجر می شود. فلسطینی ها از استقلال جز همان منشور را در اختیار ندارد و به همین سبب بر این باوریم که سیاست جنبش حماس در قبال رژیم اشغالگر قدس بر مبنای فهم درست مناقشه و معادلات موجود در آن شکل گرفته است و این جنبش به خوبی دشمن صهیونیستی و مواضعش را می شناسد. به همین سبب است که جنبش حماس همچنان بر مواضع و اصول خود پای می فشارد ودر کنار آن به صورت منطقی معادلات بین المللی را مخاطب قرار می دهد و آن را می پذیرد و توپ را به زمین حریف می اندازد تا مجالی برای اشغالگران صهیونیست باقی نماند که در آن از اجرای تعهدات خود شانه خالی کنند. به همین سبب است بر این باوریم که به رسمیت شناختن رژیم اشغالگر قدس پس از آنکه این رژیم عقب نشینی از اراضی اشغالی 1967 فلسطین را پذیرفت و با حق بازگشت آوارگان فلسطینی به اراضی شان که در سال 1948م. از آن رانده شده اند به معنای به رسمیت شناختن این رژیم نیست، زیرا “اسرائیل” در چنین حالتی دیگر “اسرائیل ” باقی نمی ماند.

لینک کوتاه:

کپی شد