سفر غیرمنتظره بنیامین نتانیاهو به اردن و تاکید وی بر پایبندی به وضعیت موجود در اماکن مقدس که منظور از آن سرپرستی اردن بر اماکن اسلامی و مسیحی قدس است، نشانه واضحی از ضعف رژیم صهیونیستی و دولت این رژیم با وجود حمایت های بی حد و حصر آمریکا و دونالد ترامپ از این رژیم است.
جارد کوشنر در جریان مراسم افتتاح سفارت آمریکا در قدس اعلام کرد که دولت صهیونیستی بر شهر قدس حاکمیت کامل دارد و از عبارت “حاکمیت کامل بر سراسر قدس” استفاده کرد که این مساله نوعی تعرض به “قیمومیت مستقیم اردن” بر اماکن مقدس این شهر است.
بی شک، نتانیاهو در آن زمان با گرمی برای وی دست زد، اما وقتی در موازنه قدرت و معادله سیاسی بازنگری کرد و دید که دونالد ترامپ، “جارد کوشنر” و “جیسون گرینبلات” دو فرستاده خود را به مصر و عربستان و فلسطین اشغالی فرستاد و اردن را کاملا نادیده گرفت، وی (نتانیاهو) بلافاصله راهی اردن شد تا بر پایبندی اش به سرپرستی اردن بر اماکن مقدس مسیحی و اسلامی تاکید کند.
دست کم می توان از سخنان کوشنر در مراسم افتتاح سفارت آمریکا در قدس و سفر وی به همراه گرینبلات به منطقه و نیز سفر سرزده نتانیاهو به امان به منظور جلب رضایت این کشور در ماجرای سرپرستی بر اماکن مقدس قدس می توان فهمید که دولت آمریکا به عنوان طراح اصلی “معامله قرن” هیچ راهبرد منسجم و یکپارچه ای ندارد و مواضع ناهماهنگی اتخاذ می کند که حتی در این زمینه با دولت نتانیاهو هم هماهنگی انجام نمی دهد.
آنچه در مساله سرپرستی بر قدس اتفاق افتاد باعث می شود که کوشنر و ترامپ از سویی نتانیاهو را تحت فشار قرار دهند و از سوی دیگر، خود دچار سرگردانی شوند. تمامی آنچه که ترامپ اعلام کرد و کوشنر و گرینبلات اجرا کردند، عبارت از موانعی بر سر راه اجرای پروژه معامله قرن بود و دلیل آن این است که هیچ کسی جرأت اعلام حمایت از مثلا اعلام قدس به عنوان “پایتخت کشور اسرائیل” یا افتتاح سفارت آمریکا در قدس و یا حتی اعلام حاکمیت رژیم صهیونیستی بر اماکن مقدس اسلامی و مسیحی در این شهر را ندارد. همین مساله درباره عربستان تحت رهبری “محمد بن سلمان” هم که خیلی ها معتقدند وی به صورت مخفیانه سعی در به تصویب رساندن معامله قرن را دارد و از اعمال فشار علیه تشکیلات خودگردان فلسطین و اردن برای پذیرش تمامی موارد اعلام شده از سوی ترامپ هم فروگذار نمی کند، صدق می کند. البته توجه به این نکته لازم است که ترامپ هنوز پروژه معامله قرن و مفاد آنرا اعلام نکرده است و عربستان در مواضع قبلی خود؛ اعم از مواضع اعلام شده در اجلاس سران عرب در ظهران، یا در اتحادیه عرب، یا در کنفرانس سازمان همکاری اسلامی و یا در نشست سازمان ملل متحد، چاره ای جز موافقت و همراهی با تمامی نظرات مخالف با تصمیمات دولت آمریکا درباره قدس و اماکن مقدس و نیز مساله انتقال سفارت آمریکا به قدس نداشته است و بدین ترتیب، این تصمیمات بر خلاف میل آن رقم خورده است و این بدترین اتفاقی است که در عرصه سیاست می افتد.
اگر مساله بر این منوال باشد، پس معامله قرن چطور اجرا خواهد شد یا ماهیت آن چطور اعلام خواهد شد و چطور از آن حمایت خواهد شد؟
برخی ها فکر می کنند که معامله قرن همان چیزی است که در عرصه عملی اتفاق می افتد و به واقعیت می پیوندد. اما این غیر از موافقت با طرحی است که قرار است راه حل مشخصی را درباره مساله فلسطین ارائه دهد و زمینه ساز تشکیل ائتلاف آمریکایی ـ اسرائیلی ـ عربی علیه ایران شود؛ چرا که سرنوشت حوادث و اتفاقات میدانی در چارچوب منازعه فلسطینی و نتایج حاصله از آن مشخص می شود. هر کس حوادث میدانی را دنبال کند، می بیند که توافق اسلو ساقط شده و شکست خورده است و پروژه سازش از طریق مذاکرات هم که محمود عباس از آن حمایت کرده بود، زمین خورده است و دیگر جایی در برنامه ها ندارد. از سوی دیگر، اقدام آمریکا در معرفی قدس به عنوان پایتخت رژیم صهیونیستی نیز با حمایت جامعه بین المللی و نیز طرف های منطقه ای، عربی، اسلامی، فلسطینی و اردنی مواجه نشد و در انزوا قرار گرفت.
حتی می توان گفت که همین تصمیم آمریکا از عوامل اصلی شکل گیری انتفاضه تظاهرات بزرگ حق بازگشت در نوار غزه و تغییر اوضاع در قدس و کرانه باختری و حتی در حیفا و در آستانه انفجار قرار گرفتن و آماده شدن مردم برای انتفاضه فراگیر بود که معادلات را بر هم خواهد زد و به حول و قوه الهی در مسیر وقوع قرار گرفته است و تمامی ساخته های ترامپ، کوشنر، گرینبلات و نتانیاهو را بر سرشان خراب خواهد کرد و بافته های معامله قرن را پنبه کرده و حامیان آن در خفا را که جرأت اتخاذ مواضع رسمی در این زمینه را ندارند، رسوا خواهد کرد.
آنچه در عرصه عملی اتفاق می افتد، تنها به تصمیمات و اقدامات آمریکا مربوط نمی شود، بلکه این کشور در عرصه بین المللی در انزوا قرار گرفته و با مخالفت و مقاومت هایی مواجه شده است.
اما، مشکل واقعی که خطری جدی برای مساله و ملت فلسطین به شمار می رود، تداوم اشغالگری و گسترش شهرک سازی و یهودی سازی در قدس و کرانه باختری است. از همین رو، طرف های فلسطینی، عربی و اسلامی و حتی بین المللی باید به مقابله با این دو مساله بپردازند. اخراج اشغالگران از سرزمین فلسطین و برچیدن شهرک های صهیونیست نشین از قدس و کرانه باختری بدون هیچ قید و شرطی، دو هدفی است که باید بر روی آنها تاکید شود و زمینه شکل گیری گسترده ترین وحدت ملی در فلسطین همانند وحدت فلسطینی نمایش داده شده از سوی هیات عالی تظاهرات حق بازگشت در نوار غزه شود.
در صورت تشکیل هیات عالی وحدت ملی که قادر به راه اندازی انتفاضه مردمی مسالمت آمیز و مقاومتی باشد، این دو هدف قابل دسترسی هستند و باعث سنگین تر شدن هزینه تداوم اشغالگری و شهرک سازی در مقایسه با عقب نشینی بی قید و شرط خواهند شد؛ همان طوری که در جریان اشغال باریکه غزه و هر گونه اشغالگری دیگری در جهان روی داده است و در ماجرای اشغال جنوب لبنان هم آنرا دیدیم.
درست است که عقب نشینی رژیم صهیونیستی و برچیده شدن شهرک های صهیونیست نشین در قدس و کرانه باختری برای این رژیم بسیار سخت خواهد بود، اما در سایه موازنه قدرت میان طرف های بین المللی، منطقه ای و عربی قابل تحقق خواهد بود. درباره آمریکا باید گفت که این کشور در سایه مقامات احمق کنونی اش در وضعیت بسیار ضعیفی قرار گرفته است و اختلافات میان آمریکا و روسیه؛ همانند اختلافات میان آمریکا و چین شدت گرفته است و روابط کاخ سفید با همپیمانان اروپایی و نیز کانادا و ژاپن به پایین ترین سطح خود رسیده است، اما در عرصه عربی هم کشورهایی که سعی در عادی سازی روابط با رژیم صهیونیستی و امتیازدهی به طرف آمریکایی را دارند، در ضعیف ترین و شکننده ترین وضعیت به سر می برند. این در حالی است که ترکیه و ایران در جبهه مقابله با رژیم صهیونیستی در وضعیت بسیار مساعدی به سر می برند و قدرت های جبهه مقاومت و ممانعت نیز در وضعیت رو به رشد و پیشرفت قرار دارند.
علاوه بر این، دو مساله وجود دارد که باید به شدت مورد توجه قرار گیرند و این دو مساله عبارتند از: نخست: قرار گرفتن وضعیت دشمن صهیونیستی و ارتش آن در وضعیت شکست و سردرگمی؛ چه از لحاظ ساختار و چه از لحاظ رهبری که مصداق بارز شکست آنرا می توان در چهار جنگ سال های 2006، 2008/2009، 2012 و 2014 و نیز شکست در برابر تظاهرات های حق بازگشت و تشدید تجاوزات علیه نوار غزه در ماه های اخیر به وضوح مشاهده کرد. مساله دوم: تحولات بزرگ و روزافزون در میان افکار عمومی جهان علیه رژیم صهیونیستی و سیاست ها و اقدامات آن است که بر روی اقلیت های یهودی در آمریکا و اروپا تاثیر منفی خواهد گذاشت و باعث خواهد شد که این طرف ها دولت نتانیاهو را برای عقب نشینی در برابر انتفاضه ملت فلسطین و دو هدف عادلانه آن در نگاه تمامی جهانیان تحت فشار قرار دهند؛ چرا که همه جهانیان اشغالگری رژیم صهیونیستی را نامشروع و شهرک سازی آنرا جنایت جنگی می دانند.
وقوع انتفاضه مردمی فراگیر و مسالمت آمیز در کرانه باختری و قدس و باریکه غزه طی ماه های اخیر، مساله ای است که اوضاع بین المللی و جهان عرب و نیز افکار عمومی جهانیان آنرا بر نمی تابند.
از همین رو، فلسطینیان اولا باید به امکان تحقق دو هدف؛ اخراج اشغالگران و برچیده شدن شهرک های صهیونیست نشین از قدس و کرانه باختری؛ بدون هیچ گونه قید و بندی و بدون هیچ بند اضافی مانند طرح مساله تشکیل کشور فلسطین؛ چرا که این مساله مستلزم ورود به موضوع حل مساله فلسطین و متعاقب آن تعیین مرزهاست و نیازمند جلب حمایت طرف های بین المللی و مشکلاتی از این قبیل خواهد بود. این در حالی است که محدود کردن موضوع به دو هدف اخراج اشغالگران و برچیدن شهرک های صهیونیست نشین نیازمند متقاعد کردن هیچ کسی درباره عادلانه بودن این دو هدف نیست و اجازه نمی دهد که در مقابل، چیزی خواسته شود؛ یعنی نه باید به اشغالگری پاداش داده شود و نه به شهرک سازی پاداشی داده شود. بی تردید، پس از این دو هدف، آزادی تمامی اسرا و لغو محاصره غزه محقق خواهد شد.
خلاصه مطلب این است که توپ الان در زمین مقاومت است و در عین حال، تشکیلات خودگردان فلسطین هم این فرصت را دارد که از همکاری های امنیتی که نوعی حمایت از اشغالگری و شهرک سازی است، متوقف شود و البته جنبش فتح هم باید بیدار شود تا وحدت جبهه داخلی فلسطین تکمیل شود.