در کمتر از هشت سال، حضور سیاسی “اسراییل” در نواکشوت در یکی از عجیب ترین مورد روابط سیاسی میان این رژیم و یک دولت عربی پایان یافت .
این تصمیم موریتانی به دنبال نشست سران دوحه در ژانویه 2009 در زمان جنگ صهیونیست ها علیه نوارغزه اتخاذ گردید و در هفته گذشته به اجرا درآمد . اگرچه دولت موریتانی نزدیک به هشت سال به روابط خود با اشغالگران ادامه داد ولی مردم این کشور به عنوان یکی از ملت های عرب به سرنوشت براداران خود در سایر نقاط بسیار اهمیت می دادند و همین دوگانگی میان دولت و ملت از همان آغاز روابط با این رژیم بسیار شگفت انگیز نشان می داد اگرچه موریتانی مستقیما در منازعه اعراب و اسراییل دخالت و مشارکت نداشته است .
باید در نظر داشت این کشور هنوز کاملا روابط خود را با رژیم اشغالگر قطع نکرده و تنها این روابط رو به سردی نهاده است . اگرچه کارکنان سفارت و خود سفیر نیز بعد از مهلت دو روزه از این کشور اخراج شدند و نیروهای موریتانی پرچم اسراییل را از بالای ساختمان سفارت به پایین آوردند و تمامی دوربین ها و موانع امنیتی اطراف آن را برچیدند ؛ شاید تمامی این اقدامات نمایشی باشد ولی به هر تقدیر بسیار ارزشمند است و دلالت ها و معانی خاصی را به دنبال دارد که نمی توان آن ها را نادیده گرفت :
ما به یاد داریم که روابط میان موریتانی و رژیم صهیونیستی به اکتبر سال 1999 بر می گردد و این روابط به دنبال امضای پیمانی در واشنگتن میان وزیر امورخارجه وقت این رژیم با همتای موریتانی خود در دوران رییس جمهور مخلوع یعنی معاویه ولد الطایع برقرار گردید و هدف از آن ایجاد روابط کامل و پیشرفته ای میان این دو رژیم بود که مادلین آلبرایت وزیر امور خارجه وقت آمریکا آن را نشانه آغاز دوره جدیدی از صلح میان اعراب و اسراییل دانسته بود . در آن زمان بر اساس نظریه الدومینو بسیاری انتظار داشتند که این اقدام موریتانی سرمشقی برای سایرین باشد و سایر کشورهای عرب نیز قبل از دست یابی به هرگونه راه حل سیاسی و حل و فصل منازعات به عادی سازی روابط و برقرار روابط سیاسی با این رژیم بپردازند ولی تحولات بعدی اشتباه بودن این دیدگاه را به اثبات رساند و این طرح در آغاز راه خود متوقف ماند و پیشرفتی نداشت و این اقدام همیشه مورد اعتراض شدید مردم این کشور قرار داشت و این اعتراضات با هر اقدام صهیونیست ها در سرزمین های اشغالی شعله ورتر می شد.
موریتانی با برقراری این روابط بر این باور بود که به دنبال این اقدام سرمایه گذاری های غرب بویژه آمریکا علاوه بر کمک های اسراییل به این کشور سرازیر خواهد شد ولی در عمل چیزی جز نومیدی و ناکامی در پی نداشت و هیچ سرمایه ای به این کشور سرازیر نشد و اصولا آمریکا و اسراییل توجهی به این کشور نکردند و اهمیتی به وعده های خود ندادند .
مردم موریتانی هیچگاه به این روابط خوش بین نبوده اند بلکه برعکس همیشه به شدت به آن معترض بودند و این مخالفت ها با شدت گرفتن حملات اسراییل علیه مردم فلسطین با اوج خود رسید و رژیم صهیونیستی نیز هیچگونه تلاشی تاکتیکی حتی برای کاهش این اعتراضات به عمل نیاورد . با تجاوز اخیر صهیونیست ها به نوارغزه که بی سابقه بود و حجم جنایات صهیونیست ها با توجه به زمان آن تاکنون در منازعه فلسطینیان با این رژیم مشاهده نگردیده بود ، افکار عمومی کشورهای عرب به ویژه موریتانی نیز از این موضوع بسیار متاثر و منزجر شد و اعتراضات مردمی در این کشور افزایش یافت و آنان به شدت و سرسختانه خواستار پایان دادن به حضور سیاسی اسراییل در نواکشوت شده بودند.
عده ای می گویند که کودتاچیان نظامی حاکم بر موریتانی می خواهند از طریق قطع روابط با اسراییل و پایان دادن به حضور سیاسی این رژیم در نواکشوت برای خود وجهه قانونی کسب کنند و از وضعیت موجود رهایی یابند زیرا به دنبال کودتا در این کشور بسیاری از کشورهای عرب و منطقه و جهان با آنان به مخالفت برخاسته اند . چنین دیدگاهی اگرهم درست باشد به این معناست که قطع روابط سیاسی میان موریتانی و اسراییل یک خواسته ملی است و برآورده شدن آن می تواند وجهه سیاسی قانونی به حاکمان کنونی بدهد و این موضوع به خوبی نشان می دهد که حضور صهیونیست ها در این کشور و در نزد افکارعمومی به هیچ وجه مورد قبول نیست و نخواهد بود .
نتیجه دیگری که می توان از تحولات کنونی و اقدام اخیر به دست آورد این است که پایان دادن به حضورسیاسی رژیم صهیونیستی در موریتانی دلیلی است بر تضعیف تاریخی اسراییل . به دنبال شکست عرب ها در جنگ 1967 این دیدگاه در منطقه به وجود آمد که این رژیم از نظر سیاسی و نظامی شکست ناپذیر است ولی جنگ فرسایشی بعد از این جنگ در جبهه مصر و جنگ 1973 در دو جبهه مصر و سوریه با حمایت کامل عرب ها ثابت کرد که امکان شکست این رژیم چندان غیر ممکن نیست و عقب نشینی صهیونیست ها از سینا با توجه تمامی شرایط آن نیز نوعی کاهش توان و اقتدار آنان محسوب می شود و صهیونیست ها برای خارج کردن مصر از جبهه مخالفان مجبور به پرداخت بهای سنگینی شده است . سیر نزولی این رژیم بعد از شکست این رژیم و ناکامی به دست یابی به اهداف خود بعد از جنگ 1982 و ناکامی اسراییل در انعقاد قرارداد صلح برای دومین بار با عرب ها و سپس شعله ور شدن آتش انتفاضه سنگ که منجر به انعقاد پیمان اسلو شد و موجب گردید اسراییل ملت فلسطین و سازمان آزادی بخش را به رسمیت بشناسد ، حال آن که اشغالگران تا قبل از این پیمان فلسطین را سرزمینی بدون ملت و سازمان آزادی بخش را سازمانی تروریستی می دانستند. همگی موارد یاد شده نشانه های سیر نزولی و حرکت کردن این رژیم در سراشیبی اضمحلال و فروپاشی است . از همه این ها مهم تر عقب نشینی صهیونیست ها از جنوب لبنان و خط امنیتی در سال 2000 و عقب نشینی از نوارغزه و برچیدن شهرک ها در این منطقه و شکست مفتضحانه سال 2006 در جنوب لبنان و تجاوز اخیر به نوارغزه و اکنون قطع روابط با موریتانی و محو حضور سیاسی در این کشور است که ضربات هولناکی بر پیکره این رژیم وارد آورده است و عمر این رژیم منفور را نیز خواهد کاست .