بیشتر تفسیرهایی که از گزارش کمیته وینوگراد در خصوص حمله رژیم صهیونیستی به لبنان صورت گرفته، تنها به مسئله اعتراف رژیم صهیونیستی به شکستش در این جنگ اشاره داشته است.
امروز دیگر بحث در خصوص میزان صحت برداشت کمیته صهیونیستی وینوگراد مبنی بر شکست رژیم اشغالگر قدس در جنگ لبنان دیگر هیچ توجیهی ندارد. اگر جنگ را به نوعی یک گفتگوی داغ همراه با سلاح تصور کنیم که به منظور تحقق یک هدف سیاسی خاص انجام می گیرد، در این صورت جنگ لبنان شکست خورده است ؛ زیرا دولت صهیونیستی و طرف های بین المللی مشوق آن هرگز موفق نشدند تا به اهداف از پیش تعیین شده خود برای جنگ علیه لبنان که متضمن نابودی مقاومت و اجرای پروژه خاورمیانه بزرگ (جدید) است، دست یابند.
نکته بسیار مهمی که در گزارش کمیته وینوگراد وجود دارد، مسئله تمایل به جنگ است که مفسران به آن نپرداخته و به سادگی از کنار آن گذشته اند.
در بند دوم گزارش کمیته صهیونیستی وینوگراد آمده است: “کمیته وینوگراد در وضعیتی شکل گرفته است که جامعه صهیونیستی نتیجه جنگ لبنان و شیوه مدیریت آن را ناامید کننده می داند و معتقد است که جنگ لبنان یک فاجعه بوده است. بی تردید، ارزیابی آنچه در جنگ رخ داد، این فرصت را به دست می دهد تا در راستای بهبود وضعیت امنیتی، شکوفایی دولت و جامعه صهیونیستی گام بر داریم.”
آن ناامیدی و فاجعه ای که کمیته وینوگراد از آن صحبت می کند، به خاطر خود جنگ نیست ؛ بلکه به خاطر نتایج جنگ است. اشغالگران قدس انتظار داشتند که همچون گذشته یک شبیخون سریع و برق آسا صورت گیرد و نتیجه آن نیز یک پیروزی فوری باشد و باعث تحمیل هر چه بیشتر خواسته های جامعه صهیونیستی به عرب ها شود ؛ ولی نتیجه بر خلاف انتظار آنان بود و مقاومت مردمی و اسلامی لبنان توانست در مقابل اشغالگران ایستادگی کند، نظامیان رژیم عبری را هدف حملات خود قرار دهد، قلب مناطق اشغالی (اسرائیل) را موشک باران نماید، ده ها تن از نیروهای دشمن را به هلاکت رسانده و زخمی کند و به آنها اجازه پیشروی به سمت نهر لیطانی را ندهد.
هدف حقیقی کمیته وینوگراد از ارزیابی اشتباهات فاجعه باری که دولت عبری در جنگ لبنان مرتکب شد، آمادگی برای جنگ دیگری است که ـ به اعتقاد اعضای این کمیته ـ نتایجش متفاوت از جنگ لبنان خواهد بود ؛ به دیگر سخن، تهیه کنندگان گزارش وینوگراد امیدوارند که این تلاش آنها مفید باشد و این فرصت را برای محافل ذیربط ایجاد کند که هر چه سریع تر برای اصلاح و بهبود وضعیت وارد عمل شوند. مسئله به این حد نیز خاتمه نمی یابد و بر اساس بند ششم گزارش، باید پیشنهادهای این کمیته با سرعت به مرحله اجرا برسد. ضمنا همین ضرورت شتاب باعث شد تا کمیته وینوگراد در صدور گزارش اولیه خود در خصوص مسئله تصمیمات مربوط به آغاز جنگ تعجیل ورزد.
کمیته وینوگراد برای جلوگیری از بروز اشتباهات پیشین در گزارش خود چنین پیشنهاد می کند: “هر گونه حمله نظامی باید مبتنی بر بررسی تمامی احتمالات ممکن و در راس آنها، این امر باشد که آیا تداوم سیاست خویشتنداری در مورد جبهه شمالی مفید است یا نه ؟ و آیا استفاده از راهکارهای سیاسی پیش از حملات نظامی مثمر ثمر است یا نه؟”
گزارش مذکور همچنین به این نکته اشاره دارد که ضعف در تفکر استراتژیک رژیم صهیونیستی باعث شد تا در هنگام واکنش به حادثه اسارت سربازانش، جزئی نگر باشد و از توجه به ابعاد کلی غافل بماند.
کمیته وینوگراد در گزارش خود خواستار ایجاد تغییر ریشه ای در سیاست جنگی رژیم صهیونیستی که در جنگ های پیشین بر آن اساس عمل می شد، شده است. اعضای کمیته وینوگراد این مسئله محوری را که جنگ های رژیم صهیونیستی پیشگیرانه و مبتنی بر سرعت و غافلگیر کردن طرف مقابل است و از زمان شکل گیری رژیم غاصب عبری بخشی از پروژه صهیونیسم بوده است، از یاد برده اند. جنگ پیشگیرانه تنها جنگی است که با ماهیت رژیم صهیونیستی که هرگز تاب تحمل جنگ های فرسایشی و خلق واقعیت های جدید در منطقه عربی از جمله خشم ملت های عرب و بسیج آنها علیه پروژه های تجاوزکارانه اش را ندارد، مطابقت می نماید.
تفسیر کمیته وینوگراد اشتباهات طرف صهیونیستی را در محور توجه خود قرار می دهد و بدون هیچ توجهی از کنار پیشرفت های قابل ملاحظه ای که طرف مقابل بدان دست یافته است، می گذرد. اعضای کمیته مذکور همچنین در گزارش خود هیچ اشاره ای به طبیعت پیکار ملی که همیشه نگرانی رژیم صهیونیستی را به دنبال داشته و نتیجه آن برای این رژیم جز کشته شدن نیروهایش نبوده، نکرده است. ما نمونه این پیکار ملی را در جنگ الکرامه و مقاومت اسطوره ای مبارزان فلسطینی در مقابل اشغالگران قدس که در سال 1982 بیش از هشتاد روز بیروت را در محاصره خود داشتند، می بینیم.
عدم اشاره به پیکارهای ملی و پیشرفت های قابل ملاحظه حزب الله در گزارش کمیته وینوگراد عمدی بوده است ؛ چرا که ذکر چنین مسائلی باعث می شود تا امتیازات موجود در کارنامه طرف مقابل (حزب الله) بیشتر شود و طرف مقابل از نظر قدرت همسنگ و همطراز رژیم غاصب صهیونیستی شود که این امر در نهایت باعث می شود تا تداوم پروژه صهیونیسم، مورد شک و تردید قرار گیرد.
در گزارش مذکور همچنین آمده است که رژیم و ارتش صهیونیستی از توان بازدارندگی و قدرت نظامی کافی برخوردار است و همین امر باعث می شود تا هیچ طرفی به خود اجازه اعلام جنگ علیه “اسرائیل” ندهد و هر وقت خواست به چنین کاری اقدام ورزد، به یاد نتیجه دردناک آن بیافتد. مسئله ای که تهیه کنندگان گزارش وینوگراد تعمدا به آن توجه نداشته اند، این است که تصور مبنی بر برخورداری رژیم و ارتش عبری از توان بازدارندگی و قدرت نظامی کافی برای جلوگیری از هر گونه اقدام نظامی علیه “اسرائیل” که ریشه شکل گیری آن به بعد از شکست ژوئن 1967 باز می گردد، دیری نپایید که در جنگ های آتی اعتبار خود را از دست داد. به عنوان نمونه جنگ 1973 از نظر طراحی، اجرا و مدیریت برای اشغالگران قدس غافلگیر کننده بود ؛ همچنانکه مقاومت فلسطینی ها در بیروت و اردوگاه های موجود در کرانه باختری از جمله اردوگاه جنین نیز برای صهیونیست ها غیر منتظره می نمود.
از مطالب فوق الذکر به این نتیجه می رسیم که اشغالگران در اداره جنگ لبنان از زبان زور، غرور و تکبر استفاده کرده و طرف مقابل را اندک و حقیر انگاشتند و امروز کمیته وینوگراد نیز در تهیه گزارش خود اصل را بر استفاده از زبان زور و غرور گذارده است که شاید ریشه سیاست های زورگویانه رژیم عبری را باید در شیوه شکل گیری این رژیم غاصب جستجو کرد. رژیم صهیونیستی در شرایطی شکل گرفت که وضعیت جامعه بین الملل برای حفظ منافع جهان عرب بسیار پیچیده می نمود و به طور کلی، بستر برای اجرای پروژه صهیونیسم فراهم بود. رژیم مذکور تشکیل شد تا به عنوان نماینده استعمار اروپا و حافظ منافع قدرت های خارجی در میهن عربی باشد، ولی این رژیم از همان آغاز فاقد مولفه های اصلی تشکیل یک کشور ـ به معنای مدرن آن ـ بود. دو فاکتوری که در شکل گیری رژیم غاصب عبری نقش داشتند، یکی حمایت جامعه بین الملل از پروژه صهیونیسم و غفلت و بی برنامگی صاحبان حق (عرب ها) بود و دیگری نیز توان سرکردگان پروژه صهیونیسم در اشاعه یک تعصب کاذب و بی پایه قومی بود که باعث شد تا یهودیان دست به دست هم بدهند و برای اشغال فلسطین بسیج گردند و با شعار “سرزمین بدون ملت، برای ملتی بدون سرزمین” پیش بروند.
حمایت جامعه بین الملل از پروژه صهیونیسم و ارتباط استراتژیک میان موجودیت این پروژه با حمایت های طرف مذکور و همچنین ایجاد تعصب کاذب قومی که “ابن خلدون” نویسنده برجسته عرب به تفصیل از آن سخن گفته است، کلید رشد صهیونیسم و توانش در آزار عرب ها به شمار می رود. از جمله فاکتورهای مهمی که در تداوم پنج دهه ای تعصب قومی صهیونیست ها نقش داشت احساس غربت مهاجران یهودی و همچنین نیازی بود که آنها به وحدت و همبستگی میان همدیگر احساس می کردند.
در جامعه صهیونیستی، بالاترین جایگاه اجتماعی متعلق به شهرک نشینان سفید پوستی است که از اروپای شرقی آمده اند و در پله بعد یهودیانی جای می گیرند که از کشورهای عربی از جمله عراق، یمن، مصر و مراکش و کشورهای غیر عربی همچون ایران آمده اند و آخرین پله متعلق به یهودیان سیاه پوستی است که از آنها با نام یهودیان فلاشا یاد می کنند. پله های اجتماعی موجود در جامعه صهیونیستی و تقسیم یهودیان ساکن اراضی اشغالی به اشکنازی و سفاردیم نشانگر چندپارگی موجود در جامعه صهیونیستی است و همین چندپارگی باعث شده است تا جنگ به عنصری مبدل شود که این جامعه را از داخل به خطر می اندازد. به عبارت دیگر، همین چندپارگی اشغالگران را به سمت تلاش برای انتقال بحران به خارج از جامعه کشانده است.
پس همان طوری که از مطالب گذشته بر می آید، عنصر جنگ از همان آغاز حکم فلسفه وجودی را برای پروژه صهیونیسم داشته و بافت اجتماعی “اسرائیل” نیز باعث شده است تا اشغالگران به دنبال جنگی باشند که در نهادهای نظامی صهیونیست از آن با نام جنگ های پیشگیرانه یاد می کنند.
نگاه ریشه ای به واقعیت های موجود در قلب جامعه صهیونیستی ما را به سمت این نکته رهنمون می سازد که تداوم جنگ های پیشگیرانه امری حتمی است ؛ زیرا تنها این نوع جنگ به عنوان ضامن موجودیت جامعه صهیونیستی به شمار می رود که ارتباط میان افراد در آن نه بر اساس واقعیت های تاریخی، بلکه به خاطر مشتی اسطوره است.
به هر حال، گزارش وینوگراد پژواک این تصور است که جنگ، فلسفه وجودی رژیم اشغالگر قدس می باشد ؛ ولی طرف عربی به هیچ وجه هیچ پروژه ای برای جنگ نداشته و ندارد و اگر در مقابل وضعیت موجود دست به حرکتی زده یا بزند، صرفا جنبه انفعالی داشته و فاقد همخوانی لازم با حجم چالش فرارویش بوده و از این رو، سهم عرب ها در پیکار با دشمن، شکست و سهم دشمنان شان پیروزی بوده است.
از دیگر نکاتی که در گزارش وینوگراد از آن یادی نشده، چگونه اتخاذ تصمیم مربوط به شروع جنگ است و اینکه آیا اجرای سیاست آمریکا مبنی بر ایجاد خاورمیانه بزرگ یا جدید با این تصمیم در ارتباط بوده است یا نه؟ و اینکه آیا طرح خاورمیانه بزرگ آمریکا باعث تداوم روند جنگ می شود یا نه؟
به هر حال مسائل مختلی در خصوص جنگ لبنان وجود دارد که جای بحث و تبادل نظر دارد و به امید خدا در مقالات آتی به آن پرداخته خواهد شد.