* نویسنده و پژوهشگر ـ نماینده مؤسسه “کتاب بدون مرز” در دانمارک
ایهود اولمرت در روز چهارم ماه مه سال جاری میلادی (2006) در ساختمان کنست رژیم صهیونیستی هنگامی که کابینه جدید خود را برای اخذ رای اعتماد به نمایندگان صهیونیست معرفی می کرد، بارها عبارت نگرانی صهیونیست ها از وضعیتی را که پس از گذشت 58 سال از تأسیس رژیمی یهودی توسط جنبش صهیونیسم به وجود آمده است، تکرار کرد.
این رژیم روی ویرانه های روستاها و شهرهای محل سکونت ملت فلسطین بنا شد و فلسطینیان هنوز نام ها و جزئیات پستی ها و بلندی های اراضی خود را می دانند، هر چند که خود بر اثر جنایت ها و عملیات پاکسازی نژادی جنبش صهیونیسم از این سرزمین رانده شده است. ما امروز هم شاهدیم که هزاران تن از آنهایی که در این دولت به اصطلاح یهودی آواره شدند و از بازگشتشان به خانه ها و روستاهایشان منع شدند، روزانه از کنار این خانه ها و روستاها عبور می کنند و از طرق قانونی و تلاش های فردی برخی رهبران عرب داخل خط سبز (فلسطین اشغالی 1948م.) می کوشند تا به روستاهایشان که حکومت اشغالگران به رغم حضور این مردم آن را “املاک غائبین” به حساب آورده و مصادره کرده است، بازگردند.
ایهود اولمرت و همه جریان های صهیونیستی و یهودیان اصولگرا بار دیگر سالروز فاجعه فلسطین را به ما یادآوری کردند، همان چیزی که سیاست های رسمی کشورهای عربی از اعتراف به آن عاجز است. جنبش صهیونیسم آگاه است که این “دولت دمکراتیک و سکولار” رابطه اش با دمکراسی و سکولاریسم همیشه با افزایش یا کاهش درصد یهودیان در فلسطین در ارتباط بوده است.
هنگامی که یک صهیونیست تندرو و متعصب که از روسیه به این سرزمین مهاجرت کرده است علنی از منبر دمکراسی و سکولاریسم اعلام می کند که باید همه اعضای عرب فلسطینی کنست اعدام شوند، این مسأله نشانه نگرانی گسترده اندیشه صهیونیسم است، زیرا صهیونیست ها می خواهند عرب های فلسطینی را که چندین برابر بیشتر از اجداد این یهودی که تنفر و کینه از غیر یهودیان در وجودش ریشه دوانده است، در این سرزمین زندگی کرده اند، از بین ببرند. صهیونیست ها مجبورند هر ساله در هرتزلیا گرد هم آیند تا علل تحولات سال های گذشته را بررسی کنند، تحولاتی که چالش های بزرگی برای آینده پروژه صهیونیسم ـ به سبب پایداری ملت فلسطین در نبرد “ترکیب جمعیتی و ژئو سیاسی” ـ فراهم کرده و امیدهای صهیونیست های نخستین را بر باد داده است.
کلیت سیاست های کابینه ایهود اولمرت تفاوتی با کابینه های گذشته ندارد. این کابینه نیز همانند سلف خود با خونریزی و جنایت علیه فلسطینیان بر سر کار آمده است و با آن کارش را ادامه می دهد و بر اصل “تقویت دولت یهودی” تاکید دارد و آن را با اشغال هر چه بیشتر اراضی و کاستن از شمار فلسطینیان داخل آن پی می گیرد. این امر اصلی ترین بخش اندیشه همه حکومت های بر سر کار در رژیم صهیونیستی بوده است. این ها از همان ابتدا با زور و ارعاب تلاش کرده اند فلسطینیان را در سرزمین خود از اکثریت به اقلیتی زیر چکمه قوانین نظامی تبدیل کنند به این امید که باقی مانده فلسطینیان به بخش آواره آن در نقاط دیگر جهان بپیوندد.
شعار سکولاریسم و عمل تبعیض آمیز و پاکسازی نژادی
ما از “دولتی” سخن می گوییم که در تعامل با سوسیالیسم خود را یک دولت سوسیالیست و در تعامل با سرمایه داری غربی خود را یک دولت سرمایه داری معرفی می کند. این رژیم از همان ابتدا همین شعار را مطرح کرد و از طریق گروه های فشار تلاش کرده است تا تحت پوشش این شعار، بزرگ ترین عملیات پاکسازی نژادی قرن را به اجرا بگذارد و ملت فلسطین را به اقلیتی کوچک در داخل دولت یهودی تبدیل کند. اولمرت هم مانند هرتزل و بن گوریون و سایر سران رژیم صهیونیستی همین تعریف را درباره رژیمی که با آواره کردن ساکنان سرزمین فلسطین تأسیس کرده اند، بکار می برد. این رژیم اکنون در تلاش است تا همین اندک فلسطینیان باقی مانده را نیز در داخل اردوگاه ها و مناطق محاصره شده در کرانه باختری، به گروه های کوچک تبدیل کند و از نامیده شدن این مردمان به “ملت” جلوگیری کند.
صهیونیست ها برای تحقق مقاصد شوم خود هیچ گاه از سوء استفاده بی شرمانه از دین در خدمت به پروژه صهیونیسم دریغ نکرده اند و بر همین اساس حضور عرب ها در داخل خط سبز و در مناطقی مانند المثلث و الجلیل و النقب به رغم همه فشارها و تنگناهایی که از سوی صهیونیست ها برای آنان ایجاد شده است، مشکلی اساسی برای پروژه صهیونیسم به بار آورده است. این پروژه از یک سو خود را اندیشه ای پیشرو معرفی می کند که میان یهودی و عرب مسلمان و مسیحی تفاوتی قائل نیست، اما در طرف دیگر در داخل خط سبز تعریف دیگری ارائه می دهد که در آن اکثریت به اقلیت تبدیل شده، دروزی و مسیحی و مسلمان و احمدی و بدوی و غیره نامیده می شود و این نام ها برای تقویت این نظریه استفاده می شود که آنها بقایای “اشغالگران عرب و بیگانه ای هستند که سرزمین صهیون را اشغال کرده اند”. صهیونیست ها برای توجیه این نظریه خود از متون تورات بهانه می تراشند تا به این وسیله یهودیان مهاجر یا کوچانده شده به فلسطین به این نظریات گردن نهند.
امروز دیگر مسأله با گذشته تفاوت پیدا کرده است، زیرا همین اقلیت به رغم همه فشارها و تحریکات نژادپرستانه ای که علیه آن صورت می گیرد، توانسته است به 2/1 میلیون نفر تبدیل شود (این آمار را از اواخر دهه هشتاد می شنویم و به نظر می رسد که صهیونیست ها می خواهند فلسطینیان داخل را در همین تعداد نگه دارند!) همین تعداد فلسطینی به صهیونیسم این موضوع را یادآوری می کنند که ناصره و حیفا و عکا و یافا و روستاهای المثلث و النقب اراضی عربی است و تلاش های تغییر جغرافیایی و ترکیب جمعیتی و انتقال و اسکان یهودیان در این شهرهای بزرگ برای تبدیل آنها به شهرهای مختلط، نمی تواند این اصل را تغییر دهد. این اقلیت به پروژه صهیونیسم نژادپرست یادآور می شود که به رغم تلاش هایش هر گردشگر یا میهمانی که وارد این سرزمین می شود و پیش از ورود شیفته این دولت دمکراتیک بود، پس از سفر به این سرزمین و بازگشت به وطن خود یقین حاصل می کند که وضعیت چیزی غیر از آن را نشان می دهد که تبیلغات صهیونیسم خواسته بود، زیرا به محض دیدار از الناصره یا دیگر مناطق محل سکونت عرب ها یا شهر بیت المقدس، سیاست های تبعیض آمیز و نژادپرستانه صهیونیست ها بر او آشکار می گردد و خود می بیند که تفاوت میان مناطق یهودی نشین با مناطق عرب نشین تا چه حد است و در حالی که 75 درصد از بودجه به مناطق یهودی نشین اختصاص می یابد، زیرساخت ها در مناطق عرب نشین بسیار ضعیف و ارائه خدمات ناکافی است و همزمان موانع قانونی بسیاری برای توسعه شهرها و روستاهای عرب نشین در نظر گرفته شده است. این دولت صهیونیستی حتی در عمل به تبلیغاتش کاملا شکست خورده است،زیرا از یک سو خود را دولت همه ساکنانش معرفی می کند و از سوی دیگر به کوچاندن و ترانسفر فلسطینیان و گسترش روحیه تعصب و جدا کردن این شهروندان از یهودیان دست می زند. برای نمونه یکی از اعضای سابق کنست رژیم صهیونیستی به نام گیولا کوهین این شهروندان (عرب فلسطینی ) را ملتی عقب مانده و مخالف تمدن معرفی می کند و در یکی از داستان هایش تلاش این ملت برای از بین بردن دستاوردهای اجداد متمدن! این یهودی را روایت می کند و می گوید:
“ ) عرب ها عقب مانده و شتر چرانند. عرب ها تروریست و قاتل هستند، کودکان را به گروگان می گیرند و به زنان تجاوز می کنند و همه جا در کمین ما و خواهان نابودی ما هستند. آنان به سرزمین ما ـ سرزمین آبا و اجداد ما ـ تجاوز کرده اند و قصد دارند منازل زیبا و باغ های سبز ما را غصب کنند و حقوق تاریخی ما را از ما بگیرند)!
با همین تفکر تبلیغاتی صورت گرفت و ارتشی تجهیز شد. این ارتش گمان می کند که به هر جا که رسید حق دارد هر کاری که خواست در آن انجام دهد و هیچ ارزش اخلاقی یا قانونی نمی تواند جلوش را بگیرد، زیرا این ارتش با متون و فتاوای خاخام های ارتشی که در “دولت سکولار” جا خوش کرده اند و از متون مقدس آنچه را که کوهین “سرزمین آبا و اجدادی خود” می نامد، در آورده اند. در این دولت سکولار بدترین روش برای سوء استفاده از متون دینی بکار گرفته شده است.
بار دیگر آنچه را بارها گفته ایم، تکرار می کنیم که خاورمیانه که مکان ویژه تفکرات اسلامی است هیچ گاه شاهد آن نبوده است که از متون مقدس برای تنظیم سیاست های خود استفاده کند، به استثنای دولت یهودی که البته خود را یک دولت سکولار می نامد و حال آنکه مشاهده میزان نفوذ مذهب در درون این دولت بر کسی دشوار نیست. این وضع با ادعاهای سکولاریستی مؤسسه حاکم در رژیم صهیونیستی تناقض زیادی دارد تا آنجا که برخی از مورخان جدید و متفکران یهودی در داخل و خارج این رژیم در صورت تشریح حتی جزئی از این حقایق ـ که جنبش صهیونیسم از پنهان کردن آن از چشم کسانی که خواهان یافتن تفاوت میان شعارها و اقدامات صهیونیسم هستند، ناتوان مانده است ـ به خیانت متهم شده و از این کار منع می شوند.
فاجعه در بعد صهیونیستی آن
یوئیل مارکوس در شماره روز دوم ماه مه سال جاری (2/5/2006م.) روزنامه صهیونیستی هاآرتص مقاله ای منتشر کرد و به نقد جامعه صهیونیستی 58 سال پس از تأسیس دولت یهودی پرداخت. وی در این مقاله پدیده های بسیاری را ذکر کرد که نشان می دهد آینده خوبی در انتظار این جامعه (صهیونیستی ) نیست و شهروندانش به انسان هایی تهی از اخلاقیات تبدیل شده اند و عدالتی در این جامعه یافت نمی شود و گروه های مافیایی در زندگی روزمره این جامعه نفوذ کرده اند.
بخش هایی از این مقاله را با هم می خوانیم:”هرتزل گفته است هر گاه که یک یهودی دزد شود، در آن زمان یهودیان دولت خواهند داشت. پیش بینی اش از همه احتمالات پیشی گرفته است. سرزمین ما به بهشت جنایت های سازمان یافته تبدیل شده است و اکنون از شیکاگو در دهه بیست قرن گذشته چیزی کمتر ندارد. اینجا به محل جذابی برای فرومایگی نیز تبدیل شده است. رابطه میان سرمایه و حکومت، سیاست را به درشتخویی کشانده است. ما در میان همه کشورها ـ به جز کشورهای آفریقایی ـ تنها کشوری هستیم که وقتی مقامات ما بازنشسته می شوند، میلیونر شده اند. “اسرائیل” گاهی مرکز ثروت و کامجویی ها و گاهی نیز سرزمین فقرایی است که از قانون سرپیچی می کنند. اما کافی است تعداد خودروها را در هر خانه و صدها هزار مسافر به خارج و شمار رستوران هایی را که هر روزه افتتاح می شوند شمارش کنیم تا آنکه مقدار اموالی را که از مالیات بر درآمد فرار می کند، بسنجیم.
یوئیل مارکوس در ادامه آورده است، “اسرائیل تنها دولتی است که از زمان تأسیس تاکنون هر روز شاهد جنگ و درگیری بوده است، اما زندگی در آن به صورت عادت می گذرد. “اسرائیلی” روانی اعصاب فولادی اش را فقط در بحران ها به نمایش می گذارد! و به نصایح کسی برای پرهیز از رفتن به مناطق خطرناک گردشگری گوش نمی دهد حتی عملیات ها از جمله عملیات “ساحل طلایی” هم او را از ادامه سفر به سینا باز نمی دارد. از سوی دیگر از خوردن تخم مرغ تازه از ترس آنفولانزای مرغی هراسان است. حدود 55 درصد از صهیونیست ها می گویند کابینه جدید خوب نیست. چرا انتخابات مجدد برگزار نمی کنند تا حکومت بهتری تشکیل شود؟ بیمارانی که به بیماری های مزمن مبتلا هستند با خطر مرگ مواجه اند. نگرانی دیگر از زمین لرزه ای است که ما در خط سوریه ـ آفریقا با آن روبرو هستیم. بنابراین نباید تهدید هسته ای ایران را فراموش کنیم، اما با حضور عامیر پرتز در وزارت دفاع و هشدارهای پنج ثانیه ای پیش از سقوط موشک های قسام، چه کسی می تواند بر ما چیره شود؟ بنابراین چرا اولمرت وعده چهار سال را به ما می دهد؟ ما اکنون یک حکومت خوب داریم، پس چرا باید به فکر آینده باشیم؟”
نحمیا اشترسلر نیز در مقاله ای در روزنامه هاآرتص نوشته است که ” اسرائیل که به خود و قدرت اقتصادی و نظامی اش می بالد، دولتی است که در همه زمینه ها پیرو ایالات متحده آمریکاست”. وی می افزاید، این رژیم سالانه کمک های اقتصادی فراوان و کمک های نظامی گسترده ای دریافت می کند تا برتری نظامی اش را (بر کشورهای منطقه) حفظ کند. وی با یادآوری قدرت اقتصادی رژِیم صهیونیستی می افزاید، اگر کمک های اقتصادی آمریکا نباشد این قدرت فقط یک توهم است. سپس در ادامه بحث به این نتیجه می رسد که ” این بدان معناست که اسرائیل در پنجاه هشتمین سال استقلالش ـ هر چند خوب نیست ذکر شود ـ به اندازه سال های نوری از استقلال به دور است و فقط یک دولت پیرو آمریکا محسوب می شود”.
نحمیا اشترسلر درباره استقلال حقیقی می گوید: استقلال اصولگرایی مانند حزب شاس است که ایهود اولمرت در برابر آن تسلیم می شود. به دیگر سخن این اصولگرایی دینی یهودی است که واقعا مستقل است و نتیجه انتشار ایدئولوژی آن است که عوفادیا یوسف معروف رهبری آن را بر عهده دارد. او بر اساس برداشت های شخصی خود از تورات و تلمود مواضعی غیر یهودی دارد.
این نویسنده انحراف اخلاقی رژیم صهیونیستی را پس از گذشت 58 سال از زمان تأسیس آن با شرح داستانی بیان می کند و می گوید:” یسرائیل وولز دانشجوی مدرسه دینی و عضو گروه های اصولگراست. او چند روز پیش و پس از تظاهراتی که علیه بازداشتش در قدس انجام شد، از زندان آزاد گردید. کودک وی در حالی که خونریزی مغزی کرده و آثار ضرب و شتم بر بدنش کاملا مشخص بود به بیمارستان انتقال یافت و چند روز بعد درگذشت. وولز در بازجویی ها اعتراف کرد که این کودک را از زمانی که به دنیا آمده بود به دلیل آنکه در گردنش مشکلی بروز کرده بود، شکنجه کرده است، زیرا از این وضع متنفر بود.
همه این ها مانع از آن نشد که 8 تن از خاخام های اهل لتونی او را از هر گونه گناهی مبرا ندانند! روزنامه های اصولگرا هم نوشتند که او گناهکار نیست، صدها بیانیه در منطقه “مئه شعاریم” (منطقه ای که ساکنان آن همه مذهبی های تندرو اسرائیلی هستند) از عموم خواستند که برای آنکه وی بتواند از خود دفاع کند به او کمک مالی کنند. آنها گفتند که خودداری زنش از جدا شدن از وی نشان دهنده مبرا بودنش است، کما اینکه ـ به قول آنان ـ تاکید دارند که وی فرد خوبی است و به همین سبب نمی تواند آن چه را به او نسبت داده اند با فرزند خود مرتکب شده باشد.
توهم “خلوص دولت یهودی”
اظهارات علنی و آشکار سیاستمداران صهیونیست درباره لزوم حفظ خلوص دولت یهودی در اصل نشان دهنده موضع نژادپرستانه و افراطی آنان است و این موضوع البته آن گونه که شایسته است به ویژه در غرب مورد بررسی و کنکاش قرار نگرفته است. حکومت های عربی نیز از افشای این نژادپرستی سلطه طلب ناتوان بوده اند شاید علتش هم مشغول بودن آنان به قضایای دیگری که آن را مهم تر می دانند ـ از جمله تقویت قدرت و سیطره کامل تر بر حکومت ـ بوده باشد و شاید هم نمی خواهند لابی های صهیونیستی و یهودی را از خود خشمگین سازند. به همین سبب آنان جرأت گفت و گو با جوامع غربی را آن گونه که غربی ها به خود جرأت می دهند درباره تندروی عربی و فلسطینی و اسلامی سخن برانند، نمی دهند. اگر کسانی که شعارهای سیاسی آن چنانی سر می دهند و ابزار عملی کردن آن را در دست دارند، اقداماتی را که جنبش صهیونیسم با سرقت اراضی و محاصره خفه کننده فلسطینیان و کشتار و قتل عام هزاران شهروند بی دفاع و غیر نظامی فلسطینی با سلاح پیشرفته آمریکایی مرتکب می شود، انجام می دادند و اگر واقعا در مقابل آنانی که علنا خواستار سرزمین فلسطین بدون حضور فلسطینیان هستند، می ایستادند، جهان به شیوه دیگری به مسأله می نگریست و امور سیر عادی و واقعی خود را می گرفت. به جای آن سیاست رسمی کشورهای عربی امروز در راستای محاصره و تحریم دولت منتخب فلسطین ـ که به صورت دمکراتیک برگزیده شده است ـ پیش می رود و حتی کار را به جایی رسانده اند که برخی از حکومت های عربی زمان ملاقات با اولمرت را تعیین می کنند، همان اولمرتی که در سخنرانی معرفی کابینه اش در کنست (پارلمان) رژیم صهیونیستی تندترین و نژادپرستانه ترین سخنان را درباره برنامه هایش جهت عملی ساختن “خلوص دولت یهودی” بر زبان راند و این سخنان تشویق و تحریک اقدامات مستمر علیه ملتی است که 58 سال است که همچنان به مقابله با این تجاوزات و جنایت ها ادامه می دهد و به رغم شانه خالی کردن منطقه و جهان از حمایت از این ملت ستمدیده، همچنان با اراده ای پولادین و استوار در برابر جنگ افزارهای پیشرفته جریان صهیونیسم و طرفدارانش ایستاده است.
شاید برخی فکر کنند که موجودیت صهیونیسم واقعیتی است که چاره ای جز پذیرش آن نیست. چنین امری دقیقا خواسته اولمرت است و در اصل به معنای پذیرش همه اقدامات وحشیانه و جنایت های جنگی است که با گذشت زمان زشتی و جرمش کم نمی شود. آن کسانی که در برابر این پروژه خطرناک سکوت کرده اند یا با آن همکاری می کنند، در آینده ای نزدیک از مقدار خیالات و توهماتی که با حمایتشان از “خلوص دولت یهودی” در آن به سر می برند، آگاه خواهند شد. آنان خواهند فهمید که تلاش های صهیونیست ها برای مصادره زمین های فلسطینیان و ایجاد گیتوهای جدید یهودی در سرزمین تاریخی فلسطین تا چه حد به زیان منطقه است.
بر کسی پوشیده نیست که جریان صهیونیسم بر اساس تئوری “زمین بیشتر، عرب کمتر” تأسیس شد، اما واقعیت ها در فلسطین بزرگ نشان می دهد که این خیالی صهیونیستی بیش نیست و طرفدارانش تلاش می کنند پیامدهای ناکامی اش را با رکود اقتصادی بیشتر و توسعه کمتر جغرافیایی و سیطره از راه دور جبران کنند.
سؤال تغییر ترکیب جمعیتی که سران صهیونیسم را در طول چهار دهه گذشته پس از اشغال کرانه باختری و نوار غزه به خود مشغول داشته است، اکنون بیشتر خود را نشان می دهد. به همین سبب ملاحظه می شود که احزاب صهیونیستی با یکدیگر بر سر ارائه راه حل های مبتنی بر (ریختن) خون فلسطینیان و کش دادن به سیاست ها برای تعمیق بحران ها به جای حل آنها، رقابت می کنند، زیرا آنان نه توان الحاق کرانه باختری و نوار غزه را به خود دارند و نه توان تبدیل شدن به دولت همه شهروندان. به همین سبب تلاش می کنند که نظام نژادپرست دیگری در فلسطین تاریخی تأسیس کنند.
ارقامی که توهم را افزایش می دهد
سازمان آمار فلسطین شمار فلسطینیان را در سال 2003 حدود 6/9 میلیون نفر برآورد کرد که 8/4 میلیون نفر آنان آواره اند.
چنین آمارهایی به هیچ وجه برای سران صهیونیسم که تصور می کردند نسل اول فاجعه خواهد مرد و نسل های بعدی این ملت سرزمین فلسطین و فلسطینی بودن آن را فراموش خواهند کرد، خوشایند نیست.
شمار فلسطینیان داخل خط سبز (اراضی اشغالی 1948م.) که به عرب های 48 مشهورند حدود 3/1 میلیون نفر (از مجموع ساکنان این منطقه) تخمین زده می شود. حدود 7/3 میلیون نفر هم در کرانه باختری و نوار غزه و در مساحتی حدود 6020 کیلومتر مربع زندگی می کنند.
در عدد حدود 5 میلیون نفر در فلسطین تاریخی زندگی می کنند و این تعداد به صورت طبیعی رشد کرده اند و حال آنکه گروهک های یهودی به صورت غیر طبیعی در فلسطین رشد کرده اند و با مهاجرت و واردات و گزافه گویی ها افزایش یافته اند، آنان از نقاط مختلف دنیا با دریافت حق تابعیت اسرائیلی و بر اساس انتساب دینی به این سرزمین آمده اند.
حکومت های پیاپی صهیونیستی با شعار “خلوص دولت یهودی” تلاش کرده است تا فلسطینیان را در مناطق کوچک و کنترل و محاصره شده محصور کنند. این امر با احداث دیوار حایل و تبدیل این مناطق به زندان های بزرگی شکل عملی به خود می گیرد. با احداث این دیوار نژادپرستانه بخش اعظم همان 6 هزار کیلومتر مربع اختصاص یافته به فلسطینیان هم از آنان گرفته می شود.
جنبش صهیونیسم با این روش نژادپرستانه درصدد نجات طرح و پروژه خود است، اگر این امر محقق شود ما با وضعیت قابل انفجاری مواجه هستیم که هیچ کس نمی داند دامنه و پیامدهای آن چه خواهد بود و یقینا هیچ سلاح اتمی یا هیچ اقدام سرکوبگرانه ای جلودار آن نخواهد بود. دشمن صهیونیستی تاکنون بارها از انواع سرکوب استفاده کرده است، اما هیچ گاه معادلات به نفع این رژیم تغییر نکرده است، مگر آنکه این رژیم طرح های نژادپرستانه صهیونیستی رحبئام زئیوی را که خواهان کوچاندن همه فلسطینیان از این سرزمین و تخلیه کامل این سرزمین از ساکنان اصلی اش است، اجرا کند تا به این وسیله برتری عددی یهودیان را در سرزمین فلسطین حفظ کند.
حتی این راه حل هم فایده ای ندارد، زیرا پس از 58 سال هنوز میلیون ها فلسطینی آواره بر حق بازگشت خود به دیار و کاشانه شان پای می فشارند و مقاومت فلسطین از همین جا سرچشمه گرفته است و همچنان به جنبش صهیونیسم آزار می رساند. نیم توان تصور کرد که ملتی در دنیای معاصر در برابر ایده ترانسفر تسلیم شود و برای رژیمی چون رژیم صهیونیستی مشکل ایجاد نکند، زیرا سال 2006 یا 2009 دیگر سال 1948م. نیست و ملت فلسطین دیگر امیدی به “ارتش نجات عربی” ندارد، زیرا که خود مقاومت و پایداری را در داخل و خارج سرزمینش آزموده و پیموده است.
پروژه صهیونیسم پس از این سال های نه چندان طولانی با بحران واقعی روبرو شده است. این وضع نیز با نگاهی درونی به جنبش صهیونیسم قابل درک است. جنبش صهیونیسم اکنون یا باید نظام نژادپرست و آپارتاید را برای تطبیق طرح نژادپرستانه و یکجانبه خود به اجرا گذارد یا آنکه شکست را بپذیرد و به آن اعتراف کند و همه حقوق مشروع ملت فلسطین را بپذیرد و به آنان بازگرداند.
صهیونیسم هر یک از این دو راه را انتخاب کند، دیگر خیالات و توهم برتری و خلوص دولت یهودی سال های زیادی دوام نخواهد داشت و این موضوع را حتی شماری از تئوری پردازان جنبش صهیونیسم نیز فهمیده اند. در مقابل این وضع اسفناک و بحرانی پروژه صهیونیسم، ناتوانی برخی عرب ها از اهمیت پایداری ملی فلسطینیان و حتی پیوستن برخی از مقامات عربی به توطئه آمریکایی برای فشار به فلسطینیان جهت وادار کردن آنان به پذیرش طرح های نژادپرستانه صهیونیست ها، تأسفبار تر است.
به رغم این وضع، توهم صهیونیست ها که حتی طرفداران و همپیمانان آنان را نیز در بر گرفته و سکوت کنندگان در برابر جنایت های آنان را نیز به همراهی کشانده است، نیز توانایی ملت فلسطین به عبور از مشکلات، درک این بن بست صهیونیستی از سوی فلسطینیان نیز موجب افزایش پایداری آنان در برابر این پروژه و پافشاری آنان برای یافتن ابزارهای جدید پایداری و مقابله با این پروژه ـ که جهت نابودی و ذوب و حذف کردن قضیه فلسطین طراحی شده است ـ خواهد شد.
این را باید برخی از زمامداران کشورهای عربی نیز درک کنند تا بدانند که با چنین موضع گیری های منفی و با تلاش برای تحمیل راه حل های آمریکایی به دیگران، آینده ای آرام و مطمئن نخواهند داشت.