شنبه 10/می/2025

پشنهادی برای خدمت به جنگ

یکشنبه 14-مارس-2010

  پیشنهاد آمریکا برای از سرگیری مذاکرات غیر مستقیم میان تشکیلات خودگردان و رژیم صهیونیستی که کمیته ویژه پیگیری طرح صلح اعراب وابسته به اتحادیه عرب در نشست روز چهارشنبه گذشته خود در قاهره موافقت و حمایت خود را با آن اعلام کرد و یک سیکل زمانی چهار ماهه را به عنوان سقف زمانی این مذاکرات تعیین نمود، نیازمند قدرت استثنائی آمریکا برای اقناع طرف های رسمی و غیر رسمی عربی است تا از آن طریق بتواند تردید طرف های مذکور را در خصوص جدیت، صداقت و نیز سودمند بودن این مذاکرات برطرف کند ؛ البته دلیل این تردید تنها آن نیست که مذاکرات غیر مستقیم در چارچوب فرآیند صلحی صورت می گیرد که در طول دو دهه گذشته، شکست و ناکامی اش به اثبات رسیده یا آنکه در برهه مذکور ثابت شده است که مذاکرات بیش از آنکه به عنوان ابزاری جهت تحقق اهداف از پیش تعیین شده باشد، برای طرف آمریکایی و صهیونیستی به یک هدف تبدیل شده است. ضمنا ضرورت اثبات جدیت مذاکرات به خاطر این نیست که دولت جنگ طلب رژیم اشغالگر قدس که امروز و در پی انتخابات اخیر بر روی کار آمده، نشان داده است که از حداقل شروط یک شریک صلح جوی با صداقت برخوردار نیست و یا آنکه مذاکره کننده فلسطینی از اعتماد کافی نسبت به پیشنهاد آمریکا برخوردار نیست تا برای اجرای آن نیازمند چراغ سبز جهان عرب باشد. ضرورت اثبات جدیت مذاکرات همچنین به خاطر این نیست که پیشنهاد مذکور توسط اتحادیه عرب به گروه های فلسطینی که با قدرت هر چه تمام تر با انجام مذاکرات مخالف هستند، ارائه شده ؛ بلکه به خاطر آن است که چارچوب کلی پیشنهاد مذاکرات غیر مستقیم باعث می شود تا از نظر منطقه ای، این مذاکرات در خدمت به استراتژی و راهبرد جنگ بوده و هیچ ربطی به صلح نداشته باشد.

صلحی که آمریکا با پیشنهاد مذاکرات غیر مستقیم دنبال می کند، اولا از چارچوب یک توافق نامه آرامش سازی موقت در جبهه مناقشه عربی ـ صهیونیستی خارج نمی شود، جبهه ای که امروز آبستن یک انتفاضه جدید است و بسیاری از ناظران سیاسی معتقدند که این انتفاضه علاوه بر آنکه علیه اشغالگری صهیونیست ها و نیز محاصره نوار غزه است، علیه وعده های تکراری و دروغین آمریکا در خصوص صلح نیز هست یعنی همان وعده های دروغینی که همیشه با آمادگی جنگی صهیونیست ها برای تجاوز به شمال و جنوب همراه می شود. اگر جبهه یادشده دوباره فعال شود، برنامه های جنگی آمریکا که محور آن افغانستان و عراق است، دچار تشتت می شود و طرح آمریکایی ـ اسرائیلی برای به راه انداختن سومین جنگ منطقه ای علیه ایران به مشکل بر می خورد.

پیشنهاد مذاکره غیر مستقیم در چارچوب سیاست خارجی سنتی آمریکا در قبال مناقشه اعراب و رژیم صهیونیستی جای می گیرد که البته هیچ کدام از عرب ها به خود این جرات را نمی دهد که نسبت به این سیاست، اعلام اعتماد کند. هر کس که طرح های دیپلماتیک آمریکا برای حل این مناقشه ـ البته از زمان اشغال اراضی مصر، سوریه، لبنان، اردن و فلسطین در سال 1967 ـ را دنبال می کند، به وضوح می بیند که هر گونه طرح صلحی در آستانه بروز جنگی آمریکایی یا صهیونیستی یا بلافاصله بعد از آن ارائه شده و البته هدف، برداشت امتیازات سیاسی بیشتر یا خاموش کردن فتیله سیاسی انفجارات احتمالی اوضاع است که باعث می شود تا تمرکز جبهه آمریکایی ـ صهیونیستی برای انجام یک جنگ مشترک از بین برود.

طرح راجرز در پی تجاوز سال 1967 رژیم صهیونیستی ارائه شد و مذاکرات کمپ دیوید که با حضور مقامات مصری و صهیونیستی برگزار شدف باعث گردید تا جنگ آزادیبخش مصر ـ سوریه که در سال 1973 برای مقابله با اشغالگران قدس آغاز شده بود، به جایی برسد که به نظر طیف گسترده از ناظران، بستری برای فعال سازی روند صلح عربی ـ صهیونیستی مبدل شود که البته نتیجه آن صلح مصر با رژیم اشغالگر قدس بود. بعد از ماجرای صلح میان تل آویو و قاهره، رژیم غاصب عبری به اشغال دست زد و در سال 1982 جنوب لبنان را تحت اختیار خود گرفت که البته این اشغالگری با طرح موضوع “راهکار تشکیل دو کشور” از سوی آمریکا همراه شد به ویژه بعد از آنکه مجاهدان و رزمندگان انقلاب فلسطین از لبنان اخراج شدند و در نهایت، در جریان تنظیم منشور استقلال در سال 1988، رهبران سیاسی این انقلاب راهکار تشکیل دو کشور را به عنوان گزینه ای راهبردی پذیرفتند. در پی بروز جنگ آزادسازی کویت در سال 1991، آمریکا طرح صلح مادرید را در همان سال مطرح کرد. در مورد اولین دوره ماموریت جرج میشل، فرستاده بوش به منطقه که البته در دوره اوباما نیز مسئولیتی مشابه اخذ کرده است، باید گفت که به همت وی طرح نقشه راه در سال 2002 ارائه شد و طرف های عربی هم که فریب وعده های جذاب آمریکا در خصوص تشکیل کشور مستقل فلسطینی در سال 2005 را خورده بودند، طرح صلح خود را در نشست سال 2002 شان در بیروت صادر کردند که البته تمامی این طرح های صلح پیش از اشغالگری سال 2003 آمریکایی ها در عراق انجام شد.

امروز نیز همچون دوره های گذشته باراک اوباما، طرحی را در خصوص دست یابی به یک توافق نامه فلسطینی ـ صهیونیستی جهت اجرای راهکار تشکیل دو کشور طی دو سال آتی ارائه کرده است. ضمنا این وعده در حالی از زبان جرج میشل بیان شده است که آمریکا خود را برای قطعی کردن نتایج جنگ در عراق و افغانستان و نیز به راه انداختن جنگی جدید علیه ایران آماده می کند ؛ البته برخی تحلیلگران استراتژیک آمریکایی معتقدند که صهیونیست ها، دولت اوباما را برای جنگ علیه لبنان و نوار غزه ـ به این اعتبار که بازوهای منطقه ای ایران هستند ـ ترغیب می کند.

لیست مقامات عالی رتبه آمریکایی که از زمان ریاست جمهوری باراک اوباما به اراضی اشغالی سفر کرده اند و شامل وزیر دفاع، رئیس ستاد مشترک ارتش، مشاور امنیت ملی، مدیر سازمان مرکزی اطلاعات و نمایندگان و معاونان این سازمان می شود از یک سو و گفتگوهای راهبردی آمریکایی ـ صهیونیستی، افزایش کمک های دفاعی آمریکا از رژیم اشغالگر قدس و اختصاص کلان ترین بودجه ها به مسائل نظامی که از زمان جنگ جهانی دوم در ایالات متحده بی سابقه بوده است، از سوی دیگر نشان می دهد که دولت اوباما تمامی تخم مرغ ها را در سبد پنتاگون گذارده است و تمامی درآمدهای آمریکا را جهت حمایت از برنامه های نظامی این نهاد برای جنگ هایی که از چند سال پیش در عراق و افغانستان آغاز شده و یا کسب آمادگی به منظور انجام جنگ های جدید در اختیار گرفته است. ضمنا سیاست خارجی آمریکا و دیپلماسی این کشور در راستای خدمت به برنامه های جنگی و نظامی واشنگتن می باشد و این مسائل نظامی است که به سیاست خارجی کاخ سفید جهت می بخشد.

در واقع وزارت خارجه آمریکا نقش خود را به عنوان اولین نهاد تصمیم گیری در خصوص ترسیم سیاست خارجی از دست داده است که البته بهترین گواه بر این مطلب، اقدام باراک اوباما می باشد که اختیار و مدیریت مهم ترین پرونده های پیش روی سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه را از این وزارتخانه گرفته و آن را به پنتاگون، سازمان امنیت ملی و سازمان اطلاعات سپرده است و در حال حاضر “جو بایدن”، معاون باراک اوباما و فرستاده های وی به منطقه هماهنگی های لازم در خصوص پرونده مناقشه اعراب و اسرائیل را با نهادهای نظامی و امنیتی انجام می دهند و وزارت خارجه ایالات متحده و مسئول این وزارتخانه تنها مسئولیتی که دارند، بهبود بخشیدن به وجهه سیاست خارجی این کشور ـ البته با انجام سفرهای انسان دوستانه به مناطق زلزله زده هایتی و شیلی ـ است.

مسئله دیگری که باعث شک در پیشنهاد آمریکا برای انجام مذاکرات غیر مستقیم میان تشکیلات خودگردان و دولت عبری و نیز اعتبار چنین امری می شود، آن است که پیشنهاد مذکور در حالی مطرح می شود که محمود عباس، رئیس غیر قانونی تشکیلات خودگردان پیش از این خبر از عقب نشینی باراک اوباما و دولت وی از مواضعی علنی شان داده و گفته بود که واشنگتن مواضع دولت جنگ طلب بنیامین نتانیاهو را در خصوص مناقشه اعراب با رژیم صهیونیستی پیش گرفته است. ضمنا این حرف ها که از زبان ابومازن بیان شده است، این شک را در ذهن انسان تقویت می کند که این چهره تحت فشار آمریکا با پیشنهاد مذکور موافقت کرده است.

از زمانی که سفر هیلاری کلینتون به منطقه که در اواخر سال پیشین میلادی انجام گرفت، در تحقق هدف علنی این سفر یعنی از سرگیری مذاکرات فلسطینی ـ صهیونیستی شکست خورد، آمریکا از مواضع خود عقب نشینی کرد که محمود عباس در توصیف این عقب نشینی، ابراز داشت که واشنگتن امیدها را ناامید کرد.

کاملا مشهود است که دولت اوباما همان برنامه کاری دولت جنگ طلب صهیونیستی را پیش گرفته است که اساس آن اولویت دادن به جنگ های منطقه ای و تعویق زمان برقراری صلح تا قطعی کردن سرنوشت پرونده های نظامی به ویژه موضوع هسته ای ایران می باشد. ضمنا برنامه های دیپلماتیک آمریکا که اخیرا منطقه شاهد آن بوده است، در همین راستا انجام می گیرد.

عامل دیگری که باعث تردید در جدی بودن پیشنهاد آمریکا می شود، زمانی است که این کشور برای این امر انتخاب نموده است. ایالات متحده در آستانه کنفرانس سران کشورهای عربی در لیبی در اواخر ماه کنونی پیشنهاد خود را مطرح کرده است و فشارهای گسترده دیپلماتیک طرف آمریکایی بر کشورهای به اصطلاح میانه روی عربی جای هیچ تردیدی را باقی نمی گذارد که طرف مذکور تصمیم دارد تا برنامه کاری نشست سران عرب در لیبی را خود تعیین کند.

موضوع دیگری که باعث تردید هر چه بیشتر در جدی بودن پیشنهاد آمریکا می شود، عقب نشینی کمیته چارجانبه بین المللی در ایفای نقش خود در زمینه فرآیند صلح است که البته احمد داود اغلو، وزیر امور خارجه به این موضوع پی برد و در سفر سه شنبه گذشته خود به قاهره که البته با نشست وزرای خارجه عضو کمیته پیگیری طرح صلح اعراب وابسته به اتحادیه عرب همزمان شد، آن را گوشزد کرد و خاطرنشان ساخت: کمیته چارجانبه که نقشه راه را در سال 2002 به عنوان خط مشی خود انتخاب کرد، امروز دیگر هیچ نقشی را در تلاش های صورت گرفته برای پایان دادن به مناقشه اعراب و اسرائیل بازی نمی کند.

از دیگر عواملی که بر شک انسان می افزاید، آن است که منطقه عملا امروز جزئی از ایالت موسوم به پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) است که البته هدایت آن را ایالات متحده در اختیار دارد و امروز به خاطر مشارکت نظامی گسترده در جنگ های آمریکا شدیدا دچار خستگی شده است و بنا به آنچه گذشت (وابستگی منطقه به ناتو) موافقت عرب ها با پیشنهاد ایالات متحده در خصوص اجرای مذاکرات غیر مستقیم میان تشکیلات خودگردان با رژیم صهیونیستی که در نشست کمیته پیگیری طرح صلح اعراب اعلام شد، امری قابل پیش بینی بود ؛ زیرا پیمان های مشارکت و همکاری که ناتو از زمان نشست سال 2004 استانبول با رژیم اشغالگر قدس، مصر، تونس، الجزایر، مراکش، موریتانی، اردن و شش کشور عربی حاشیه خلیج فارس امضا کرد و نقشی که ناتو در عراق و در رتبه دوم ـ بعد از اشغالگران آمریکایی ـ داشت، جای هیچ گزینه دیگری جز همسویی با استراتژی های منطقه ای ناتو و فرماندهان آمریکایی اش برای عرب ها باقی نگذاشت.

 

لینک کوتاه:

کپی شد