عده ایی از مردم می گویند: ” ما شکست خورده ایم و همه چیز تمام شده است” و ما باید با دشمن سازش کنیم حتی اگر به قیمت به رسمیت شناختن “اسراییل” تمام شود. آنان معتقدند که دیگر انگیزه ای برای خود داری از این امر وجود ندارد و به سبب مخالفت بسیاری از گروه های فلسطینی با این به رسمیت شناختن این همه قربانی برجای مانده است. این ها گمان می کنند که به رسمیت شناختن صهیونیست ها کلید حل تمامی مشکلاتی است که قضیه فلسطین از آن رنج می برد، این در حالی است که از نتایج و پیامدهای فاجعه بار آن بی اطلاع هستند.
در پاسخ به این عده در ابتدا باید بگویم که دولت اشغالگران و کمیته چهار جانبه و کشورهای غربی به طور کلی صرفا خواهان به رسمیت شناختن ظاهری و لفظی “اسراییل” نیستند بلکه آنان به دنبال به رسمیت شناختن حقیقی و رسمی این رژیم از سوی گروه های مقاومت به ویژه جنبش حماس هستند، جنبشی که در انتخابات مجلس قانون گذاری پیروزی چشمگیری داشته است. آنان خواهان به رسمیت شناختن قانونی اشغالگران و محق بودن آنان در تشکیل دولت یهودی دایمی در سرزمین فلسطین هستند که از امنیت و آرامش و آسایش برخوردار باشد و منطقه نیز وجود آن را بپذیرد؛ به رسمیت شناختنی که به منازعه با اشغالگران پایان دهد و مقاومت را متوقف سازد و آن را محکوم و مجرم بداند. در این جاست که خطر در کمین ماست. این حقیقت تلخ دلیل واقعی اصرار بسیار زیاد و شگفت انگیز کشورهای جهان از جمله کمیته چهارجانبه را در مورد ضرورت به رسمیت شناختن “اسراییل” از سوی گروه های مقاومت برای ما روشن می سازد. برای آنان مهم نیست که ما باید چه تاوان و بهایی را در این زمینه بپردازیم و آنان هیچ گونه تاخیر و درنگی را در این زمینه جایز و روا نمی دانند و بر این نکته اصرار دارند که این به رسمیت شناختن نباید ظاهری و لفظی باشد بلکه باید عینا عملی شود و تحقق یابد و آنان چنین امری را برای تثبیت دولت غاصب و اشغالگر در این منطقه لازم و ضروری می دانند و اگر چنین اقدامی ضروری نبود آنان این موضوع ( به رسمیت شناختن اسراییل) را شرط به رسمیت شناختن گروه های مقاومت و به رسمیت شناختن نتایج انتخابات مجلس قانون گذاری و دولت منتخب و شرط اساسی برای لغو محاصره و ورود کمک های انسان دوستانه و بازسازی خرابی های برجای مانده از جنگ ویرانگر صهیونیست ها در غزه و کرانه باختری نمی دانستند.
ما در این جا خلاصه ای از نتایج فاجعه بار به رسمیت شناختن “اسراییل” را می آوریم:
1ـ این به رسمیت شناختن در نظر آنان و نسبت به آنان دارای اهمیت زیادی است و برای محافظت از موجودیت خود در آینده بسیار بر آن اصرار می ورزند و تکیه می کنند زیرا به رسمیت شناختن اسراییل به معنی این است که ملت فلسطین به اختیار و اراده خود از حقوق تاریخی و دینی و فرهنگی خود در فلسطین چشم پوشیده است و دولت اشغالگران نیز به اقرار و اعتراف خود ساکنان منطقه قانونی است به ویژه این که بعد از امضای این قرارداد منازعه میان فلسطینیان و اسراییلی ها تحت حمایت بین المللی و زیر نظر سازمان ملل و شورای امنیت و با حضور رهبران کشورهای های عربی و اسلامی حل و فصل خواهد شد و هیچ حقی برای مبارزه و احقاق حقوق برای فلسطینیان باقی نخواهد گذاشت.
2ـ این به رسمیت شناختن موانع زیادی را بر سر راه نسل های آینده ایی ایجاد خواهد کرد که بخواهند حقوق غصب شده خود را در صورت برهم خوردن موازنه قدرت در منطقه بازگردانند و به دست آورند. چنین اقدامی از نظر مجامع بین المللی تروریسم و جرم محسوب خواهد شد و جهانیان در برابر آن به شدت خواهند ایستاد. کمیته چهار جانبه و دولت اشغالگر به همین دلیل نسبت به چنین اقدامی حساسیت نشان می دهند و خواهان به رسمیت شناخته شدن از سوی گروه های مقاومت می باشند زیرا اگر موفق به چنین کاری نشوند دولت آنان به عنوان یک دولت اشغالگر و ناهمگون باقی خواهد ماند هر چند که قدرتمند باشد و عمرش طولانی شود و جهانیان آن را به رسمیت به شناسند و مرزهایش گسترش یابد و بر مقدرات منطقه تسلط پیدا کند و حق مبارزه با آن نیز برای مردم فلسطین باقی خواهد ماند.
3ـ این چیزی است که در فلسطین آن را می خواهند و آنان می خواهند که فلسطینیان به طور کامل “اسراییل” را به رسمیت بشناسند، آن هم تحت پوشش حمایت های بین المللی تا بدین وسیله تمامی جنایات و کشتارهای بیرحمانه دولت اشغالگر در طول صد سال گذشته توجیه و این دولت را تبرئه کنند و با همین به رسمیت شناختن دولت اشغالگران در آینده نیز در مورد این جنایات مورد مواخذه و بازخواست قرار نخواهد گرفت و تا زمانی که شورای امنیت و سازمان ملل وجود داشته باشد، موجودیت قانونی آن در سرزمین فلسطین استمرار می یابد. من در این جا به یک نمونه اشاره می کنم: هنگامی که آمریکا در سال 2000 می خواست با عراق مستقیما وارد جنگ شود این کشور اصرار ورزید تا شورای امنیت مصوبه و قطع نامه ای را در این زمینه صادر کند و کشورهای بزرگ نیز در آن مشارکت داشته باشند. همه می دانیم که آمریکا به تنهایی می توانست با عراق بجنگد و آن را شکست دهد زیرا این کشور بسیار قدرتمندتر و بزرگ تر عراق است و چه بسا مشارکت کشورهای دیگر مانعی بر سر راه عملیات جنگی میدانی به وجود می آورد و مشکلاتی را ایجاد می کرد ولی این کشور می خواست چتر حمایتی را برای تجاوزات خود ایجاد کند تا در آینده در مورد جنایاتش در جنگ عراق مورد مجازات قرار نگیرد زیرا این جنگ با حمایت بین المللی صورت گرفته است و تمامی کشورهای جهان از جمله کشورهای اطراف عراق با آن موافق بوده اند.
4ـ این به رسمیت شناختن، ادعای صهیونیست ها را در مورد این که جنگ های “اسراییل” دفاعی بوده اند، تقویت می کند و آنان به همین منظور ارتش خود را “ارتش دفاعی” نامیده اند و چه بسا دولت “اسراییل” در آینده و بعد از این به رسمیت شناختن خواستار غرامت به خاطر تجاوزات عرب ها علیه آن در سال های 48 و 56 و 67 و 73 و 82 … بشود زیرا این جنگ ها باید جنگ های تجاوزکارانه محسوب شوند که علیه دولت قانونی صورت گرفته است که به هدف نابودی این دولت مسکین و بیچاره انجام گرفته است.
5ـ به رسمیت شناختن “اسراییل” منجر به فروپاشی و تمامی قضایای اساسی فلسطین از جمله مسئله بازگشت آوارگان و موضوع قدس و اقتدار و مرزها و موضوع آب و منابع زیرزمینی آن و غیره خواهد شد زیرا به رسمیت شناختن اشغال سرزمین فلسطین به معنی اعتراف و اقرار حق تاریخی و دینی مورد ادعای آنان در این سرزمین است. باید در نظر داشته باشیم که آنان به همین مرزهای کنونی نیز بسنده نخواهند کرد زیرا دولت اشغالگران دولتی توسعه طلب است و صهیونیست ها بر این باورند که سرزمین “اسراییل” از فرات تا نیل است. شگفت انگیز تر این که کشورهای جهان خواستار به رسمیت شناختن “اسراییل” آن هم قبل از اعلام مرزهایش و قبل از به رسمیت شناختن گروه های مقاومت می باشند و آنان به این قاعده که ” اول به رسمیت بشناس و سپس بحث کن” عمل می کنند و پایبند هستند و این امر بدین معناست که گروه های مقاومت باید چک سفیدی را امضا کنند و مالکیت تمامی زمین های مورد ادعای یهودیان را طبق نصوص تلمود و تورات تحریف شده به آنان واگذار کنند.
6ـ طبعا به رسمیت شناختن “اسراییل” در نهایت به به رسمیت شناختن یهودیت این دولت و پذیرش آثار فاجعه بار آن خواهد انجامید که کم ترین آثار زیان بار آن تنها ممانعت از بازگشت آوارگان به سرزمین و خانه هایشان و آواره ساختن فلسطینیان اراضی اشغالی سال 48 و کوچ اجباری آنان یا همان ترانسفر نخواهد بود بلکه ساکنان کرانه باختری و نوارغزه نیز در معرض تهدید جدی هستند زیرا این مناطق نیز از نظر یهودیان جزء سرزمین تاریخی “اسراییل” خواهد بود و به مهاجرت یهودیان عالم به این دولت وجهه قانونی داده خواهد شد زیرا با اعتراف و اقرار صاحبان این سرزمین این سرزمین متعلق به یهودیان خواهد بود.
7ـ ما نباید فراموش کنیم که به رسمیت شناختن “اسراییل” ضرورتا به همکاری اقتصادی و فرهنگی و فکری و امنیتی با این دولت خواهد انجامید و فرصت مناسب و عرصه گسترده ای را برای عادی سازی روابط عرب ها با آن به وجود خواهد آورد و همه معنای این عادی سازی را می دانند و اگر کسی نمی داند از ملت مصر بپرسد که این عادی سازی چه ثمری را برای آنان به وجود آورده است. قطعا چنین چیزی صرفا مربوط به کشورهای عرب نمی شود بلکه تمامی کشورهای جهان و جهان اسلام را نیز شامل می شود تا با این دولت روابط سیاسی و دیپلماتیک برقرار کنند و آنان خواهند گفت که ما کاسه داغ تر از آش نخواهیم بود و ما فلسطینی تر از خود فلسطینیان نخواهیم بود، فلسطینیانی که خودشان “اسراییل” را به رسمیت شناخته و روابط خود را با آن عادی ساخته اند و این دولت را به عنوان دولت قانونی حاکم بر بیشتر سرزمین های تاریخی فلسطین پذیرفته اند. این در حالی است که تا زمانی که “اسراییل” به رسمیت شناخته نشود به صورت یک دولت استعماری غاصب و استثنایی در منطقه باقی خواهد ماند.
8ـ به رسمیت شناختن “اسراییل” از سوی سازمان آزادی بخش فلسطین در اعلامیه استقلال سال 1988 به دولت اشغالگران این حق را داد تا رژیم غاصب خود را در بیش از 72درصد از سرزمین فلسطین ایجاد کنند و چنین امری هیچ خیر و سودی برای ملت فلسطین و قضیه فلسطین نداشته است بلکه دولت اشغالگر از آن برای تثبیت وجود خود و گسترش شهرک سازی در کرانه باختری سود برد و همین امر موجب شد تا درهای روابط کشورهای جهان با این رژیم و برقراری روابط سیاسی گشوده شود و روابط برخی از کشورها به ویژه هند و چین و ژاپن نیز با آن عادی گردد و موجب شود تا دولت اردن پیمان “وادی عربه” را با دولت اشغالگر به امضا برساند… و نتیجه چنین به رسمیت شناختنی این شد که تنها سودبرنده بزرگ آن دولت اشغالگران باشد.
9ـ به رسمیت شناختن قانونی بودن اشغالگری صهیونیست ها در فلسطین به این معناست که جنبش های مقاومت حکم اعدام خود را خود صادر کرده اند و باید نابود شوند و به حیاتشان خاتمه دهند و تمامی تلاش ها و فداکاری های شهدا و اسرا و مجروحان نیز اقدامات تروریستی و جنایت در حق دولت قانونی مظلوم و بیچاره صهیونیست ها محسوب می شود که بیش از شصت سال در حق آن روا داشته شده است… آیا این گروه ها چنین نتایج و پیامدهایی را خواهند پذیرفت؟ پذیرش چنین اموری به معنای تسلیم شدن در برابر شروط و خواسته های دشمنان است، بدون این که دستاوردی داشته باشد.
خلاصه این که بنا بر تمامی دلایل مذکور و حقایق غیر قابل انکار، گروه های مقاومت به خصوص حماس با به رسمین شناختن “اسراییل” مخالف هستند و طبعا این گروه ها بهای گزافی را به همین دلیل پرداخت کرده اند و کاملا حق به جانب هستند. این گروه ها با مخالفت با به رسمیت شناختن “اسراییل” در واقع حافظ مرزها و مقدسات اسلامی هستند و تاریخ شهادت خواهد داد که این مخالفت به سود قضیه فلسطین و امت عربی و اسلامی در آینده خواهد بود.
تاریخ گواهی خواهد داد که دولت اشغالگران بدون این به رسمیت شناختن به صورت یک دولت غاصب و استعماری و ناهمگون در منطقه باقی خواهد ماند تا این که به یاری و اذن الهی زمان نابودی آن فرا رسد همانگونه که تمامی کشورهای استعماری در تاریخ نابود شده اند و همانگونه که صلیبی ها در فلسطین و سرزمین شام از بین رفتند. اگرچه در حدود دویست سال حکومت کردند ولی به رسمیت شناخته نشدند و استعمار جدید اروپا نیز نابود شد و هیچکس آن را به رسمیت نشناخت. همه استعمارگران قطعا محکوم به فنا و نابودی هستند و پایانشان حتمی است.