درخواست اخیر جرج بوش رئیس جمهوری آمریکا برای برگزاری کنفرانس بین المللی صلح در پاییز آینده، بر اوضاع داخلی فلسطین تاثیر گذار خواهد بود. محمود عباس رئیس تشکیلات خودگردان ـ به رغم گمانه زنی ها درباره عدم توانایی بوش در تحقق صلح آن هم در مدت زمان اندکی تا پایان حکومتش ـ این درخواست را بسیار جدی گرفته و برای شرکت در کنفرانس برنامه ریزی می کند، اما واقعیت این است که کسی که نتوانسته طی چند سال گذشته، مساله فلسطین را حل کند هرگز نخواهد توانست ظرف چند ماه آینده به این کار مهم نایل آید.
مساله مهمی که هست، بازتاب و پیامدهای این درخواست بر جبهه داخلی بحران زده فلسطین است. هنوز هیچ اطلاعی درباره ماهیت و موضوعات مورد بحث در کنفرانس پیشنهادی آمریکا و کشورهای شرکت کننده در آن وجود ندارد و این بدان معناست که موضوع برگزاری کنفرانس فعلا در حد یک ایده یا طرح بوده و هنوز به مرحله اجرا در نیامده است. همچنین انتظار می رود که عباس پیش از برگزاری کنفرانس و پیش از مشخص شدن جزئیات مربوط به مشارکت کشورهای شرکت کننده و از بیم آن که گفت و گوی با حماس ممکن است بر نتایج کنفرانس تاثیر بگذارد، با این جنبش گفت و گو نکند؛ زیرا این انتظار می رود که حماس با رویکردهای سیاسی مربوط به حل و فصل مساله فلسطین بر اساس معیارهای آمریکا و رژیم صهیونیستی و نیز نتایج آن مخالفت کند.
بر همین اساس، عباس پیش از انعقاد کنفرانس، در راه گفت و گو با حماس سنگ اندازی خواهد کرد و همچنین انتظار می رود که آمریکا به عباس بگوید که یکی از شروط برگزاری این کنفرانس عدم گفت و گوی او با حماس است. رژیم صهیونیستی نیز در راستای ادامه سیاست محاصره و منزوی کردن حماس، موضعی مشابه اتخاذ کرده است. این رژیم که در گذشته با برگزاری این کنفرانس مخالفت کرده بود، اما امروز با انعقاد آن موافق است و تلاش خواهد کرد تا در این کنفرانس حضور داشته باشد مشروط بر این که هیچ گونه گفت و گو یا توافقی بین حماس و فتح وجود نداشته باشد و این فرصت مناسبی برای رژیم صهیونیستی به منظور نهادینه کردن جداسازی بین کرانه باختری و نوار غزه و تعمیق شکاف بین جنبش های فتح و حماس است.
طرف فلسطینی می بایست نسبت به مقاصد بوش در زمینه برگزاری یک چنین کنفرانسی بسیار هوشیار باشد. دولت بوش از تمامی مکانیزم ها استفاده خواهد کرد تا برگزاری یک چنین کنفرانس هایی را در راستای اهداف خود در زمینه جنگی که آن را جنگ علیه “تروریسم” خوانده است، قرار دهد. در این زمینه کنفرانس های “شرم الشیخ” و “بحر المیت” بر احدی پوشیده نیست. همچنین انتظار می رود که هدف از برگزاری این کنفرانس، ایجاد جبهه گیری ها و صف آرایی های جدید در منطقه به منظور فراهم کردن بستری مناسب برای طرح های آمریکا در منطقه باشد تا از این طریق جبهه به اصطلاح میانه رو بر جبهه افراطی و تند رو پیروز شود و این همان است که از آن به عنوان سیاست “تفرقه بینداز و حکومت کن” یاد می شود، به ویژه آن که کنفرانس های قبلی آمریکا و تشکیل ائتلاف های متعدد و گوناگون برای جنگ علیه تروریسم، همگی شکست خوردند و این کنفرانس ها در واقع راه حلی اساسی برای مشکلات منطقه ارائه نکردند. امروزه نیز بیم آن می رود که کنفرانس آینده بخشی دیگر از سناریوی جنگ بوش علیه تروریسم باشد و از این منظر ما به نتایج این کنفرانس هرگز خوشبین نیستیم و حتی ممکن است که برگزاری آن دامنه تفرقه و اختلاف را در عرصه عربی و اسلامی گسترش دهد.
واقعیت این است که حکومت آمریکا یک دیدگاه روشن سیاسی در قبال منطقه ندارد و اکنون بسیار ضعیف و ناتوان شده است و تنها چند ماهی به پایان این حکومت باقی نمانده است. بحران آمریکا در عراق موضع گیری سیاسی این کشور در داخل را بسیار ضعیف کرده است، لذا آمریکا به جای آن که به حل مسائل خارجی اقدام کند بهتر است که خود را از باتلاق عراق برهاند. گذشته از این، پیروزی دمکرات ها در کنگره آمریکا مانع از پیشبرد هر گونه توافق بین المللی بدون موافقت آنان می شود. رژیم صهیونیستی نیز وضعیت مشابهی دارد. کابینه کنونی “اسرائیل” بسیار ضعیف شده و انتظار می رود که این کابینه به خاطر نتایج مفتضحانه جنگ تابستان گذشته علیه لبنان و به دنبال آن ارائه گزارش “وینوگراد” که به استعفای شماری از مقامات بلند پایه صهیونیستی منجر شد، در هر لحظه سقوط کند، بنابراین یک چنین کابینه ای ناتوان از ارائه یک راه حل مطلوب برای فلسطینیان است.