پنج شنبه 01/می/2025

گفت و گوی پیچیده میان تشکیلات خودگردان و حماس

چهارشنبه 16-جولای-2008

برخی بر این باورند که جو امید بخشی بر خاورمیانه سایه گسترانیده است که در پرتو آن می توان مسائل مورد علاقه در چندین کشور را به بحث و بررسی گذاشت. آنان معتقدند که مذاکرات دمشق و تل آویو این باور را تقویت می بخشد؛ مذاکراتی که اعلام آن همزمان با توافقنامه دوحه به عنوان راهکاری برای حل بحران لبنان، بهبود مناسبات فرانسه با سوریه، شایعات مربوط به بهبود تعامل غرب با پروند هسته ای ایران، مبادله اسیران میان حزب الله و “اسراییل” صورت می گیرد. باید این جو زمینه ساز حل بحران داخلی فلسطین شود؛ بحرانی که از زمان پیروزی جنبش مقاومت اسلامی حماس در انتخابات پارلمانی و سیطره این جنبش بر نوار غزه از طریق اجرای طرح ضربتی امنیتی شکل گرفته است؛ طرحی که به موجودیت و حاکمیت تشکیلات خودگردان فلسطین به ریاست محمود عباس در این منطقه پایان بخشید.

نکته قابل تامل در چارچوب این تحول و ثبات موافقت محمود عباس با گفت و گو با حماس بود. این اقدام در حالی صورت می گیرد که عباس طی چند ماه گذشته بارها با گفت و گو مخالفت کرد و هر گونه گفت و گو را به بازگشت نوار غزه به وضعیت سابقش مشروط کرد.

نکته مهمی که در این میان به چشم می خورد این است که بسیاری از طرف های رسمی و غیر رسمی فلسطین به این گفت و گو دعوت شدند تا نحوه اجرای این گفت و گو و راهکارهای به ثمر نشستن آن و محورهای اختلافی را بحث و بررسی کنند؛ محورهایی که مانع از اجرایی شدن توافقنامه های گذشته از جمله توافقنامه مکه مکرمه و توافقنامه قاهره و توافقنامه صنعاء شد.

برخی محافل حماس بر این باورند که دعوت به گفت و گو و موافقت تشکیلات خودگردان با آن نمایشگر شکست روند سازش است که هیچ سودی به حال مردم فلسطین نداشته و ندارد و نخواهد داشت. همچنین مذاکراتی که واشنگتن به ادامه آن با طرف اسراییلی تشویق می کند از سال 1993 (امضای توافقنامه ننگین اسلو) تاکنون ادامه دارد و تاکنون یک قدم به سوی تشکیل کشور مستقل فلسطین به پایتختی ـ قدس شریف ـ پیشرفت نداشته است.

انگار که از مقامات تشکیلات خودگردان خواسته شده است که تا آخر عمرشان به مذاکره با سران تل آویو ادامه دهند، بدون اینکه از فرجام آن خبر داشته باشند، اما صرفنظر از این که چه مسائلی آنان را به مذاکره وا می دارد باید اعتراف کرد یک بحران بسیار شدید و شکاف عمیقی میان دو جریان بازیگر عمده صحنه فلسطین (حماس و فتح) وجود دارد. این شکاف و اختلافات یک واقعیت همسانی را میان کرانه باختری و نوار غزه ایجاد کرده است تا از این طریق مانع از تثبیت حاکمیت تشکیلات خودگردان بر کرانه باختری و تثبیت حاکمیت حماس بر نوار غزه شود؛ به گونه ای که شاهدیم عناصر سرویس های امنیتی عباس، دولت غیر قانونی و انتصابی سلام فیاض و گروهک های تبهکار مسلح وابسته به فتح دست به سرکوب مسئولان و اعضا و فعالان حماس حماس در کرانه باختری می زنند.

از سوی دیگر، دولت حماس در قفس تنگ محاصره به حبس کشیده شده است و هر روز مقامات اسراییل تهدید به حمله و یورش گسترده به نوار غزه می کنند و شکاف و اختلاف عمیقی میان برنامه های سیاسی تشکیلات خودگردان و جنبش حماس وجود دارد، زیرا تشکیلات خودگردان مذاکره را یگانه گزینه راهبردی خود قلمداد می کند، اما حماس مقاومت را به عنوان یگانه گزینه راهبردی خود به شمار می آورد؛ مقاومتی که می تواند در پرتو آن از دشمن صهیونیستی امتیاز بگیرد و دستاوردهایی را رقم بزند؛ دستاوردهایی که زمینه ساز خروج دشمن صهیونیستی از خاک فلسطین می گردد؛ همان اتفاقی که در نوار غزه رخ داد.

میان این دو گزینه اختلاف عمیقی وجود دارد که این امر نیز ناظر بر بحران برنامه ملی فلسطین و از هم گسیختگی گروه های حاکم بر جامعه فلسطین است. آیا در چنین شرایط بحرانی فتح و حماس گفت و گو می کند و چه مسائلی باید در دستور کار این گفت و گو گنجانده شود؟ آیا گفت و گوی مد نظر می تواند بساط این بحران را برچیند و موجب دستیابی گروه های درگیر به توافق و تفاهم گردد؟ اهداف مشترک و مصالح عالی ملی که می تواند مبنای توافق طرفین درگیر باشد، چیست؟

پژوهشگران فلسطینی درباره سودمند بودن این گفت و گو اختلاف نظر دارند. برخی از آنان بر این باورند که توافق این گروه ها امری محال است، گروه هایی که هر یک مشی و برنامه و گزینه خاص خود را دارد و حاضر نیست طرف مقابل را به رسمیت بشناسد. حماس بر این باور است که مشکل اساسی ریشه در تغییرات چند سال قبل، پیروزی حماس بر فتح (به عنوان سکاندار قدرت در فلسطین طی سالیان متمادی) در انتخابات پارلمانی، نبود مرجع واحد تصمیم گیرنده برای ملت فلسطین، کم رنگ شدن نقش تشکیلات خودگردان و نبود نمایندگانی از جریان ها و گروه های اسلام گرا در آن و در راس آنها حماس و جهاد اسلامی بر می گردد. این اقدام در حالی صورت می گیرد که محافل تشکیلات خودگردان اعتقاد دارند که موفقت حماس در این فرآیند دمکراسی به خاطر پایگاه مردمی آن نبوده، بلکه به خاطر ناکامی مهره های فتح و رواج فساد در بدنه این جریان مزدور بوده است. این محافل همچنین مدعی هستند که مناسبات خارجی حماس مانع از تحکیم و تقویت وحدت ملی می شود. بنابراین در پرتو این بحران بی اعتمادی چگونه امکان دارد دعوت عباس به گفت و گو شکل اجرایی به خود بگیرد و توافقاتی درباره تدوین دستور کاری مناسب که به حل بحران میان تشکیلات و حماس می انجامد، صورت گیرد. گفتنی است که دیدگاه های زیادی در این زمینه مطرح است.

برخی ها نخست به تفاهم و توافق بر سر برنامه ملی فلسطین جهت برقراری آشتی ملی و امضای منشور ملی دعوت می کنند؛ منشوری که همگان به آن پایبند باشند و به عنوان یگانه مرجع تصمیم گیری قلمداد می شود. صاحبان این دیدگاه بر لزوم فعال سازی توافقنامه های امضا شده طی سال های 2005 تا 2007 نظیر توافقنامه قاهره و مکه مکرمه و سند وفاق ملی تاکید می کنند و بر این باورند که باید همسو با این اقدام تغییراتی بنیادین در ساختار سازمان آزادی بخش فلسطین “ساف” صورت بگیرد و این سازمان فعال شود و نهاهای وابسته به آن بازسازی شود تا به یک مرجع فراگیر و فعال و کارآمد مبدل گردد، ولی دیدگاه دیگری در این میان مطرح است و آن این که مشکل اساسی در مداخله جویی های خارجی که مانع از گفت و گوی فتح و حماس می شود، نهفته است. فقط تشکیلات خودگردان حماس را پس از پیروزی در انتخابات پارلمانی محاصره نکرد، بلکه طرف های عربی و خارجی نیز در این توطئه دست داشتند و این آمریکا بود که پس از سیطره حماس بر نوار غزه خواستار مخالفت با گفت و گوی ملی شد و گروه های رادیکال و محور شر هستند که می خواهند تجربه دمکراسی حماس را به شکست بکشانند.

تشکیلات خودگردان توان رویارویی با فشارهای گروه های خارجی و منطقه ای و بین المللی را ندارد، چرا که موجودیت آن در گرو این گروه هاست که از آن حمایت و پشتیبانی می کنند.

در چنین شرایط سخت و پیچیده گفت و گوی ملی امری محال می نماید، اما از یک سو قدرت طرف ها در تعیین مصالح مشترک (میان مقاومت و تشکیلات خودگردان) که می توان درباره آنها به توافق رسید و از سوی دیگر توان جلوگیری از مداخله جویی های بیگانگان یگانه راه برون رفت از بحران جاری قلمداد می شود.

منبع: روزنامه “العرب” چاپ قطر

لینک کوتاه:

کپی شد